کتاب قطارهای «مراقبت ویژه»
معرفی کتاب قطارهای «مراقبت ویژه»
کتاب «قطارهای مراقبت ویژه» نوشتهٔ بهومیل هرابال با ترجمهٔ سما قرایی توسط نشر هنوز منتشر شده است. این کتاب از مشهورترین آثار ادبیات معاصر چک است که به زندگی در دوران اشغال نازیها و شرایط خاص اجتماعی و انسانی در زمان جنگ جهانی دوم میپردازد.
درباره کتاب قطارهای مراقبت ویژه
این رمان کوتاه روایتگر زندگی یک جوان ساده و کمتجربه به نام میلوش هرما است که به عنوان کارمند راهآهن در ایستگاهی دورافتاده کار میکند. داستان به ماجراهای زندگی شخصی، عشقها، و هراسهای او در بستر وضعیت جنگی میپردازد. هرابال با نگاهی طنزآلود و در عین حال تراژیک، از تجربیات تلخ زندگی در دوران جنگ سخن میگوید و شخصیتهای داستانی خود را به گونهای زنده و ملموس خلق میکند که یادآور انسانهای واقعی این دوران هستند.
این اثر در سال ۱۹۶۶ تبدیل به فیلمی به کارگردانی ییری منزل شد که توانست جایزه اسکار بهترین فیلم خارجیزبان را به دست آورد. سبک خاص هرابال و رویکرد منحصربهفرد او در داستانسرایی، به محبوبیت این اثر افزوده است.
بهومیل هرابال یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر جمهوری چک است که آثارش بازتابدهندهٔ شرایط اجتماعی و انسانی در بستر تاریخ معاصر این کشور است. او با زبانی ساده و طنزی تلخ، تصویرگر زندگیهای روزمره و دغدغههای انسانی در دورانهای دشوار است.
کتاب قطارهای مراقبت ویژه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات جنگ جهانی دوم، داستانهای طنز تلخ، و آثار ادبیات اروپای شرقی از این کتاب بهره خواهند برد.
بخشی از کتاب قطارهای مراقبت ویژه
«همین پریروز بود که یکی از هواپیماهای جنگندۀ ما یکی از هواپیماهای شکاریِ آلمانیها را بر فراز شهرمان زد و یک بالَش را از هواپیما جدا کرد، بعد هم بدنۀ هواپیما آتش گرفت و جایی در دشتهای خارج شهر سقوط کرد. اما بال هواپیما، همانطور که قطعههای شُلشده را از بدنه جدا میکرد، یکمشت پیچ و مهره را روی میدان پخشوپَلا کرد و ریخت بر سر چند تا از زنهایی که در میدان بودند. بعد همینطور چرخزنان بالای سر شهر گشت و هر کس آن دور و اطراف بود درست تا لحظهای که از فراز میدان غِژغِژ به پایین شیرجه زد تماشایش کرد. آن موقع که سایۀ متحرک این یک لنگه بال روی میدان افتاده بود تمام مشتریان هر دو رستوران اطراف میدان با عجله بیرون آمدند تا تماشایش کنند و بال هواپیما هم، که تلقتولوقکنان و زوزهکشان مثل پاندولی عظیم برای خودش آن بالا پیچوتاب میخورد و هر لحظه ممکن بود روی سرشان هوار شود، آنها را مثل فرفره به حرکت انداخته بود و مدام به جهت مخالف با جهتی که به نظر میرسید میخواهد سقوط کند میفرستاد و مردم بینوا هم مدام از این سو به آن سو میپریدند و بعد دوباره برمیگشتند سر همان جایی که یک لحظه پیش ایستاده بودند. ناگهان بال مستقیم افتاد پایین و گرومبی خورد وسط باغ کلیسا.
پنج دقیقه نشد که همشهریها هر چه صفحه و ورقۀ فلزی در این بال بود جارو کردند و بردند به نحوی که فردایش دیدیم شده سقف لانۀ خرگوشها و مرغدانیها. یکی از مردها عصر همان روز از این ورقههای فلزی به غنیمت گرفته شده طرحهایی برید و شب نشده ساقبندهای قشنگی برای موتورسیکلتسوارها درست کرد. دردسرتان ندهم، آخرش نه از بال هواپیما اثری به جا ماند و نه از تکهپارههای بدنۀ هواپیمای آلمانی که در دشتهای برفپوش خارج شهر سقوط کرده بود.»
حجم
۸۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۸۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه