کتاب استخوان ها دروغ نمی گویند
معرفی کتاب استخوان ها دروغ نمی گویند
کتاب استخوان ها دروغ نمی گویند نوشتهٔ ملیندا لی و ترجمهٔ نشاط رحمانی نژاد است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان معاصر آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب استخوان ها دروغ نمی گویند
کتاب استخوان ها دروغ نمی گویند که جلد سوم از مجموعهٔ «مورگان دین» است، پس از دو جلد با نامهای «بگو متأسفی» و «آخرین وداع» منتشر شده است. شخصیت اصلی این مجموعه، مردی است به نام «مورگان دین» که از جلد دوم، بهعنوان یک وکیل شجاع همراه با همکارش «لنس کروگر» که یک کارآگاه خصوصی است، درگیر پروندهٔ گمشدن مرموز یک زن میشود. جلد سوم (کتاب حاضر) با پیداشدن شواهد شوکهکنندهای در نزدیکی خانهٔ «دین» و «کروگر» آغاز میشود. وقتی پدر کارآگاه خصوصی لنس کروگر، ۲۳ سال پیش ناپدید شد، او فقط یک بچه بود. لنس از آن زمان زیر سنگینی بار ناپدیدشدن او زندگی کرده است؛ تا زمانی که سرانجام ماشین پدرش از زیر دریاچهٔ گری بیرون کشیده شد. حالا و در مقطع آغازین جلد سوم، باید به همهٔ این ماجراها پایان داده شود. فقط مشکل این است که یک اسکلت در آن پیدا شد و یک پروندهٔ گمشدگی را به پروندهٔ قتل تبدیل کرد. لنس و مورگان دین باید با گذشتهٔ مرگباری روبهرو شوند که از پس سالهای بسیار سر برآورده است.
خواندن کتاب استخوان ها دروغ نمی گویند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره ملیندا لی
ملیندا لی نویسندهای آمریکایی است که پیش از نویسندگی در بانک کار میکرد. گفته شده است که او نوشتن را بهعنوان راهی برای تمدد اعصاب خود به هنگام بزرگکردن فرزندانش آغاز کرد. پس از مدتی، کار خود در بانک را رها کرد و تمرکز خود را بر روی نویسندگی گذاشت. اولین رمان او نامزد دریافت جایزهٔ بهترین کتاب اول توسط «انجمن بینالمللی نویسندگان داستانهای تریلر» شد.
بخشی از کتاب استخوان ها دروغ نمی گویند
«نمرده بود.
چطور توانسته بود اشتباه محاسبه کند؟
وزن بدنش را تخمین زده، قرصها را شمرده و آنها را پودر کرده بود، بعد آنها را با کمی از قهوه او مخلوط کرده بود و بعضی از آنها را هم توی پای ریخته بود. حتی برای اطمینان کمی هروئین هم توی پای او ریخته بود. نگران این بود که بتواند مزه دارو را احساس کند ولی زن تا آخرین ذره پای را خورده بود. آن بشقاب لعنتی را پاک کرده و خودش توی ماشین ظرفشویی گذاشته بود.
نباید جان سالم به در میبرد.
چطور ممکن بود هنوز زنده باشد؟
کلاه بیسبالش را روی پیشانیاش پایینتر کشید، همراه یک ملاقاتکننده دیگر وارد بخش مراقبتهای ویژه شد و همراه او قدم برداشت. چانهاش را پایین آورد و شانههایش را هم قوز داد و صورتش را از دوربینهای نظارتی روی سقف برگرداند.
راهروی بخش مراقبتهای ویژه پر از آدم بود. همه به دور دری که رویش نوشته شده بود شماره سه جمع شده بودند. دکترها و پرستارها چنان لباس به تن داشتند که انگار در مریخ بودند. سرتاپا گان به تن و دو جفت دستکش روی هم به دست داشتند. زنگ هشداری تغییر کرد و چراغی در بالای در روشن شد. دکترها دستوراتی را فریاد زدند و بیشتر کارکنان بخش به سمت اتاق مذکور هجوم بردند.
به رفتن ادامه داد. فاصلهاش را حفظ کرد.
خودش را بین جمعیت گم کرد.
کارکنان بیمارستان سرشان گرم جلوگیری از مرگ یک نفر بود. هیچ توجهی به او نکردند. حتی پرستاری که شخصاً درگیر عملیات نجات آن بیمار نبود هم حواسش پرت بود و داشت نمایش مرگ و زندگی پیش رویش را تماشا میکرد.
راهش را به سمت اتاق شماره هشت ادامه داد و بدون اینکه نگاهی به درون اتاق بیندازد، از آن گذشت و جلوی در اتاق بعدی ایستاد و وانمود کرد در حال تماشای در تنهایی خوابیدن پیرمرد چروکیدهای بود. پردههای روی دیوار شیشهای اتاق جنی کروگر باز بودند و او میتوانست داخل اتاق را ببیند.
جنی بیحرکت دراز کشیده بود. سیمها و لولههای سِرم به دورش چمبره زده بودند. مایعی داشت قطره قطره توی لوله سرمی میریخت که به دستش متصل بود. یک دستگاه تنفس مصنوعی در کنار تخت با آهنگ ثابتی کار میکرد و صفحه نمایشی هم داشت تک تک نفسها و تپشهای قلبش را نشان میداد. گاهی اوقات دکترها و پرستارها خیلی به آن صفحههای نمایش وابسته میشدند و به اندازه کافی برای سرکشی وارد اتاقها نمیشدند. امیدوار بود زمانی که حواس پرستارها پرت میشد، بتواند دزدانه وارد اتاق شود. با دیدن زنی که کنار تخت جنی نشسته و کتابی روی پاهایش باز بود تقریباً جا خورد.
انگار که سنگینی نگاه او را حس کرده باشد، ایستاد و نگاهی به دوروبر انداخت. نگاه سریعی به تجهیزات جنی انداخت و بعد دوباره سر جایش نشست. انگار علاقهاش به کتابش افول کرد. نگاهش هشیار و مراقب روی در گشتی زد. شلوار جین و پوتین پوشیده بود، قدش بلند بود و موهای طلایی کوتاه و صورتی زیرک داشت.»
حجم
۳۱۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۳۱۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
نظرات کاربران
کتابی خوب با ترجمه عالی