کتاب داستان تریسی بیکر
معرفی کتاب داستان تریسی بیکر
کتاب الکترونیکی داستان تریسی بیکر (جلد اول) نوشتۀ ژاکلین ویلسون با تصویرگری نیک شارِت و ترجمۀ نسرین وکیلی توسط نشر افق منتشر شده است. این کتاب اولین جلد از مجموعهای است که ماجراهای دختر جوانی به نام تریسی بیکر را روایت میکند. این کتاب پایهای برای ساخت یک مجموعه تلویزیونی محبوب به همین نام بوده است که در بریتانیا بسیار موفق شد و طرفداران زیادی پیدا کرد.
درباره کتاب داستان تریسی بیکر (جلد اول)
کتاب داستان تریسی بیکر اولینبار در سال ۲۰۰۱ منتشر شد و یکی از آثار برجسته ژاکلین ویلسون، نویسنده مشهور ادبیات کودک و نوجوان، است. این کتاب زندگی دختری یازدهساله به نام تریسی را روایت میکند که در خانه کودکان (پرورشگاه) زندگی میکند و آرزو دارد مادرش او را به خانه بازگرداند. داستان از دیدگاه تریسی روایت میشود که خود را دختری جسور، پرشور و سرکش معرفی میکند. او ماجراهای زندگیاش را با زبانی طنزآمیز و گاهی تلخ بازگو میکند و از امیدها، ترسها و رؤیاهایش میگوید. این کتاب به موضوعاتی چون دوستی، امید، و چالشهای کودکان در شرایط دشوار میپردازد و پیامهایی درباره قدرت تخیل و امید به آینده منتقل میکند. ژاکلین ویلسون یکی از پرفروشترین نویسندگان بریتانیاست که به خاطر پرداختن به مسائل اجتماعی و خانوادگی کودکان و نوجوانان شهرت دارد. وی برندهٔ جوایز متعدد ادبی شده است و آثارش همواره در میان خوانندگان نوجوان محبوبیت دارد.
داستان تریسی بیکر (جلد اول) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب مناسب برای کودکان و نوجوانانی است که به داستانهایی درباره چالشها و زندگی روزمره همسنوسالان خود علاقه دارند. همچنین برای والدین، مربیان و افرادی که در زمینه مسائل تربیتی و روانشناختی کودکان فعالیت میکنند، مطالعه این کتاب مفید است.
بخشی از کتاب داستان تریسی بیکر
«روزی روزگاری دختری بود به نام تریسی بیکر. نه، این خیلی مسخره است؛ درست مثل شروع قصههای احساساتی جن و پری. این قصهها همهشان یکجورند. اگر دختر خوب و خوشگلی باشی و موهایت طلایی و فرفری باشد، آنوقت بعد از جارو زدن خاکسترها یا بعد از یک خواب مفصل توی یک قصر تارعنکبوتگرفته، این شاهزادههه از راه میرسد و تا ابد با شادی زندگی میکنی.
خُب، این خوب است، اما بهشرطی که از آن دختر خوبخوبها باشی و خیلی هم خوشگل باشی. اما اگر بد و زشت باشی، آنوقت اصلاً هیچ شانسی گیرت نمیآید. یک اسم مسخره مثل رامپلستیلتسکین۱۶ رویت میگذارند و هیچکس به مهمانی دعوتت نمیکند و حتی اگر بزرگترین محبت را هم به کسی بکنی، هیچوقت ازت تشکر نمیکند. آنوقت معلوم است با همچین رفتاری که باهات بشود، کلافه میشوی. با عصبانیت پاهایت را به زمین میکوبی و خودت را روی زمین میاندازی یا عینِ دیوانهها جیغ میکشی و توی یک برج زندانیات میکنند و کلیدش را هم میاندازند بیرون. من وقتی بچهتر بودم، هم پاهایم را به زمین میکوبیدم و هم جیغ میزدم.»
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه