کتاب چطور زندگی کنیم
معرفی کتاب چطور زندگی کنیم
کتاب چطور زندگی کنیم نوشتهٔ سارا بیکول و ترجمهٔ مریم تقدیسی است. گروه انتشاراتی ققنوس این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی دربردارندهٔ سرگذشت مونتنی در یک سؤال و بیست جواب.
درباره کتاب چطور زندگی کنیم
کتاب چطور زندگی کنیم شما را با «میشل اکم دو مونتنی»، یک نجیبزاده و دولتمرد که از سال ١٥٣٣ تا ١٥٩٢ میلادی در منطقهای در جنوب غربی فرانسه به نام «پریگور» زندگی میکرد، آشنا میکند. مونتنی برخلاف بسیاری از شرححالنویسان زمان خود، شرححالش را بهمنظور ثبت موفقیتها و دستاوردهای خود ننوشت. او کتاب خود را در سالهایی نوشت که جنگهای مذهبی و داخلی کشورش را به نابودی کشید. او که متعلق به نسلی محروم از ایدئالیسم امیدبخشی بود که همعصران پدرش از آن بهرهمند بودند، با تمرکز بر زندگی خصوصیاش خود را با بدبختیهای جامعه وفق داد. مونتنی به نوشتن قطعاتی دربارهٔ دوستی، نامها، بیرحمیها، تغییر رویه و... مبادرت کرد و در مجموع ۱۰۷ مقاله نوشت و به پرسش اخلاقیِ «انسان چطور باید زندگی کند؟» پرداخت. کتاب حاضر دربردارندهٔ سرگذشت مونتنی در یک سؤال و بیست جواب است. چطور زندگی کنیم؟
خواندن کتاب چطور زندگی کنیم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب آرای یک نجیبزاده و دولتمرد به نام «میشل اکم دو مونتنی» پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب چطور زندگی کنیم
«سه روز از عفونت حاد گلو میگذشت. مونتنی در تختش نشسته بود و خانواده و خدمتکارانش به تماشای او ایستاده و منتظر بودند. اتاق به صحنه درهم و برهم اطراف بستر محتضر تبدیل شده بود، چیزی که مونتنی همیشه امیدوار بود در مورد او اتفاق نیفتد. چنین وضعیتی مرگ را سختتر میساخت و جز ایجاد وحشت برای محتضر و اطرافیانش نتیجهای نداشت. پزشک و کشیش روی تخت خم شده بودند؛ ملاقاتکنندگان اندوهگین، خدمتکاران رنگپریده و گریان؛ اتاقی تاریک، شمعهای روشن؛ ... خلاصه همهچیز در اطراف موجب ترس و وحشت بود. همه اینها از مرگی ساده در حالت گیجی که او ترجیح میداد فاصله بسیار داشت. ولی حالا که اتفاق افتاده بود تلاش نمیکرد جمعیت را دور کند.
زمانی که روشن شد دیگر امیدی به بهبود باقی نمانده است، آخرین شهادت و خواستههایش را نوشت. نویسندهای محلی به نام برنار اُتوم نوشت مونتنی در آخرین روزهای زندگیاش «با لباسخواب از تخت خارج شد» و کیفش را برداشت و وارثان خردهپا را نزد خود خواند تا سهم ارثشان را شخصا پرداخت کند. این حکایت شاید واقعیت داشته باشد، هرچند با این وصف که او ازکارافتاده در بستر بیماری دراز کشیده بود همخوانی ندارد. هیچیک از روایاتی که درباره ساعات آخر زندگی او در دست است موثق نیست؛ همه آنها روایاتی دست دوم محسوب میشوند. ولی یکی از آنها را که نسبتا دقیق است اتین پاسکیه بر اساس روایت فرانسواز، همسر مونتنی، که در طول این مدت کنار بستر او مانده بود، نوشته است. مونتنی برخلاف کاری که لابوئسی سالها قبل انجام داد، همسرش را از بستر مرگش دور نکرد.
بعد از تنظیم وصیتنامه آخرین عشای ربانی در اتاقش برگزار شد. مونتنی دیگر اکنون بهسختی تنفس میکرد. به گفته پاسکیه، در حالی که کشیش دعا میخواند مونتنی «با تلاشی ناامیدانه در حالی که دستانش را گرفته بودند» از بستر برخاست تا روحش را به خدا بسپارد. این آخرین عمل در سنت کاتولیک بود: سپاسی کوتاه از خداوند در آخرین لحظات زندگی این مرد سرزنده دنیامدار.
کمی بعد آخرین مجرای هوا در گلویش بسته شد. شاید سکتهای باعث مرگ او شد یا شاید هم بر اثر خفگی مرد. میشل اکم دو مونتنی در ۱۳ سپتامبر سال ۱۵۹۲ در پنجاه و نهسالگی در میان خانواده، دوستان و خدمتکارانش از دنیا رفت.
تماشای مرگ مونتنی در حال تقلا برای نفس کشیدن، تلاشی نومیدانه و تورمی وحشتناک، اندوهبار بود. خود او هم نسبت به اتفاقات اطرافش کاملاً هشیار بود:
اتفاق دیگری که همیشه امیدوار بود در مورد او رخ ندهد. در آن حادثه سوارکاری در حالی که خون بالا میآورد روحش در حالتی از سرخوشی غوطهور بود؛ این اتفاق در پایان هم میتوانست رخ دهد. او احتمالاً احساس کرده بود حس زندگی بهآرامی از لبانش خارج و آن ریسمان سست سرانجام قطع شد.»
حجم
۲٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۳۰ صفحه
حجم
۲٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۳۰ صفحه