کتاب یکی مثل تو
معرفی کتاب یکی مثل تو
کتاب یکی مثل تو هفت داستان کوتاه از جمعی از نویسندگان بریتانیایی با ترجمهٔ حسین علیرضایی است و گروه انتشاراتی ققنوس آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب یکی مثل تو
«مجموعه پانوراما» به دنبال بهرهمندی آسان خوانندهٔ مشتاق از ادبیات جهان است. این مجموعه بهترین و خواندنیترینهای ادبیات جهان را در اختیار مخاطب قرار میدهد. کتاب یکی مثل تو از همین مجموعه است که قصد دارد خوانندهٔ علاقهمند به ادبیات جهان را با بهترین داستانهای کوتاه بریتانیا آشنا کند.
اسامی داستانهای این کتاب و نویسندگان آنها از این قرار است:
کلاغ «ال. اِی. جی. استرانگ»
زیبای کمبروِل «وی. اس. پریچت»
جانسختها «الی اسمیت»
یکی مثل تو «روآل دال»
سه پیرمرد «جورج مِکی براون»
راههای فرار «پنهلوپه فیتزجرالد»
خواندن کتاب یکی مثل تو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب یکی مثل تو
«ده دوازده کلاغ دور هم جمع شده بودند و منتظر بودند پیرمرد باغ را ترک کند. آنها حدود دویست متر دورتر نشسته بودند, بعضی روی درخت و بعضی روی حصار زیرش، و برای هم قارقار میکردند. صبحی بسیار سرد و مطبوع بود و کلاغها در نور خورشید به طرز شگفتانگیزی بزرگ, سیاه و براق به نظر میرسیدند. یکی از آنها برای حفظ تعادلش روی سیم بالاییِ حصار به شکلی عجیب و غریب به عقب و جلو خم و راست میشد و رنگینکمان را میشد از پشت گردن و شانههایش دید. پنجههایش را محکم دور سیمی که زیر پایش تکان میخورد حلقه کرد. یک بار آنقدر جلوعقب رفته بود که مجبور شده بود برای حفظ تعادلش از بالهایش استفاده کند. به نظر میآمد بال زدنش دوستانش را هیجانزده کرده: آنها بیقرار شدند و شروع کردند به یک جور جیغوویغ کردن.
پیرمرد که از نقشه کلاغها کاملاً خبر داشت سرش را چرخانده بود و دزدکی آنها را دید میزد و زیر لب غرولند میکرد. اما اجازه نمیداد خللی در کارش ایجاد شود؛ فقط لحظهای مکث کرد و بینیاش را با آستینش پاک کرد و یکباره فینفین بلندی کرد. او پیرمردی نچسب بود. تقریباً هیچ دندانی نداشت و لبهای شلوول خیسش که روی هم مچاله شده بودند چروکهای ترسناکی درست کرده بودند. لبهایش بالای ریش مجعد خاکستری کثیفش قرار داشتند که شالگردن پشمی قرمز دور گردنش آنها را پوشانده بود.
صاف ایستاد و برای آخرین بار با بدگمانی نگاهی به کلاغها انداخت و لنگانلنگان به راه افتاد. بعد از چند قدم دستبهکمر ایستاد و شروع کرد به غر زدن. بعد رفت داخل خانه بالای باغ و ناپدید شد.»
حجم
۱۰۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۱۰۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه