کتاب از فرانکلین تا لاله زار
معرفی کتاب از فرانکلین تا لاله زار
از فرانکلین تا لاله زار به زندگی همایون صنعتیزاده میپردازد، فردی که نقش مهمی در توسعه فرهنگی و صنعتی ایران داشت و مؤسس بسیاری از نهادهای فرهنگی و تجاری تأثیرگذار مانند مؤسسه انتشارات فرانکلین، دائرهالمعارف فارسی، سازمان کتابهای جیبی و صنعت کاغذسازی پارس بود. این کتاب در انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است.
درباره کتاب از فرانکلین تا لالهزار
این کتاب به شکلی مستند و روایی بر مبنای گفتگوهای متعدد با همایون صنعتیزاده تدوین شده است. نویسنده، سیروس علینژاد، از تجربیات شخصی خود در دیدارهای مختلف با صنعتیزاده و اطلاعات جمعآوریشده از منابع مختلف استفاده کرده است تا تصویری جامع از زندگی و شخصیت این چهره تأثیرگذار ارائه دهد. کتاب از فرانکلین تا لالهزار صرفاً به شرح موفقیتهای حرفهای صنعتیزاده نمیپردازد، بلکه به وجوه انسانی و علاقههای فرهنگی او نیز توجه میکند. صنعتیزاده به تاریخ ایران باستان علاقهای عمیق داشت و در زندگی خود به دنبال تلفیق حکمت شرق با فناوریهای غربی بود. این اثر، تصویری از مدیریتی خلاقانه و مبتنی بر اعتماد به دیگران و نگاه متفاوت او به مسائل روزمره را به خواننده ارائه میکند. کتاب ساختاری روایتی دارد و نویسنده به شیوهای غیرخطی رویدادهای زندگی صنعتیزاده را بازگو میکند. مطالب کتاب برای خوانندگان علاقهمند به تاریخ فرهنگی و صنعتی معاصر ایران و چگونگی تأثیرگذاری یک شخصیت بر تحولات چند دهه گذشته کشور بسیار ارزشمند است.
کتاب از فرانکلین تا لالهزار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب مناسب پژوهشگران تاریخ معاصر ایران، علاقهمندان به مدیریت فرهنگی، و افرادی است که به زندگینامه شخصیتهای تأثیرگذار و مؤسس نهادهای فرهنگی ایران علاقه دارند.
بخشی از کتاب از فرانکلین تا لاله زار
«همایون اگرچه در تهران به دنیا آمد و سال اول ابتدایی را در تهران طی کرد اما بعد به کرمان رفت. دلیل رفتن او به کرمان ظاهرا این بود که او به پدربزرگش، که در کرمان میزیست، بسیار علاقهمند بود، اما واقع امر این است که خانوادهای که همایون در آن بزرگ میشد خانوادهای ناسازگار بود. بین پدر و مادر اختلاف وجود داشت و این بر بچهها گران میآمد. تصویر این ناسازگاری بهتر از هر جای دیگر در رمان مهدخت صنعتیزاده، زنان سایهروشن، که در برلین چاپ شده آمده است. این ناسازگاری چنان سبب آزار بچهها شده بود که همایون در دهسالگی به این نتیجه رسیده بود که آنها دیگر نباید بچهدار شوند. وقتی میگویم همایون اعجوبه بود بیهوده نیست. بهتر است در اینجا قلم را به دست خانم مهدخت صنعتیزاده بدهم. اما به خاطر داشته باشید که خانم صنعتیزاده در سراسر رمانش فریدون برادر دیگرش را که در جوانی خودکشی کرد طرف خطاب قرار میدهد و هرچه مینویسد برای او مینویسد:
دهسالگی خانی [همایون] یعنی حوالی زمانی که من به دنیا آمدم. آن روز که من دنیا آمدم تو یادت هست؟ تو فقط هفت سال داشتی و خانی نزدیک ده سالش بود. شنیدهام که خانی برای اعتراض به زاییدن مادر و افزوده شدن به کودکان خانواده از تکدرختی که جلوی خانه بود بالا میرود و تمام روز همان بالا میماند. به خواهش و تمنای بزرگترها محل نمیگذارد. گرمای آخر خرداد، گرسنگی و خستگی بالای درخت نشستن هم در اجرای نقشهاش اثر نداشته. میماند و میماند تا پدر درخیابان ناصرخسرو چراغ حجرهاش را خاموش میکند، با واگن میآید تا دروازه یوسفآباد. آن وقت از خندق دور شهر رد میشود. همراه با صدای سگ و زوزه شغال، وسط برّ بیابان به طرف خیابان ویلای کنونی میآید. بعد به طرف خانهای با در سبز که جلویش یک درخت بوده میرود. فکر نمیکنم از خبر دختر بودن نوزاد خوشحال شده باشد. ولی به رویش نمیآورد. چون وقت آمدن متوجه نشده بوده که پسرش بالای درخت بست نشسته. حالا اقوام زنش میگویند خانی تمام روز از درخت مقابل خانه پایین نیامده و موجب نگرانی همه شده. پدر برمیگردد به سوی در خانه. مقابل درخت میایستد و این دفعه پسرش را آن بالا میبیند، کلی تشر میزند، وعده و وعید میدهد اما پسر دهساله با چشمهای هوشمند و گوشهای بزرگ نمیترسد. خانی آن شب تا از پدر نوشته کتبی نمیگیرد از درخت پایین نمیآید.»
حجم
۶۳۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۶۳۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه