دانلود و خرید کتاب کلت ۴۵ حسام‌الدین مطهری
تصویر جلد کتاب کلت ۴۵

کتاب کلت ۴۵

انتشارات:نشر اسم
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کلت ۴۵

کتاب کلت ۴۵ نوشتهٔ حسام‌الدین مطهری است و نشر اسم آن را منتشر کرده است. این کتابْ داستان خانواده‌ای را از دههٔ ۵۰ تا اواسط دههٔ ۶۰ روایت‌ می‌کند که وارد فعالیت‌های سیاسی می‌شوند. این اتفاق روند زندگی آن‌ها را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد.

درباره کتاب کلت ۴۵

کلت ۴۵ داستان زندگی خانوادهٔ فیروزی است که در ایام انقلاب، علیه رژیم شاه مبارزه می‌کردند. پدر خانواده به همراه همسرش تحت تعقیب قرار می‌گیرد و برای آنکه فرزندانش دستگیر نشوند دختر کوچکشان، مینو را به همسایه می‌سپارند. اما پسر خانواده، صالح، زمانی که پدر و مادرش توسط نیروهای ساواک دستگیر می‌شوند، صحنهٔ دستگیری آن‌ها را می‌بیند. در نهایت، مینو توسط یک خانواده با تفکرات چپ‌ رشد می‌کند و صالح در خانواده‌ای دیگر با دغدغه‌های انقلابی. مینو تحت تاثیر تعلیمات خانواده‌ای که در آن بزرگ شده، به عضویت سازمان مجاهدین خلق درمی‌آید و صالح، در نقطه‌ٔ مقابل او، به کمیتهٔ انقلاب اسلامی می‌پیوندد و داستان، داستان مواجهه این خواهر و برادر با یکدیگر است.

بعدها مادر مینو و صالح نیز سرگذشت دیگری پیدا می‌کند.

خواندن کتاب کلت ۴۵ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان‌هایی با حال و هوای انقلابی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب کلت ۴۵

«ظهر یکی از روزهای اوایل شهریور ماه بود و زور گرما کم شده بود. نزدیک بود سروکلهٔ مردهای خسته پیدا بشود. مهین در آشپزخانه سرگرم کار بود. اگر صدای زنگ در بلند می‌شد، اطمینان داشت که حمزه و صالح آمده‌اند. عادت شوهرش را می‌شناخت: حمزه کلید خانه را داشت اما دلش می‌خواست وقتی از مغازه برمی‌گردد، کسی در را برایش باز کند.

مهین گوش‌به‌زنگ بود تا سفره بیندازد. بوی قرمه‌سبزی‌اش کوچه را برداشته بود. شعلهٔ زیر خورش را کم کرده بود، برنج را دم انداخته بود و حالا داشت توی پیاله‌های کوچک سفالی ماست می‌ریخت.

ماست را خودش بسته بود. به خاطر غلظت از دور شبیه سرشیر بود. شیرینی مطبوع و رنگ سفیدش آدم گرسنه را به نان و ماست هم راضی می‌کرد. مهین قاشق‌قاشق ماست را از دبه توی پیاله‌ها خالی کرد. نگاهی به دبهٔ نیمه‌پر انداخت و پیش خودش فکر کرد «همین روزها ماستمان تمام می‌شود و باید دوباره یک دبهٔ دیگر درست کنم.» خوش به حال شیرهایی که حمزه می‌خرید!

با انگشت دست راست ماست روان دور دبه را پاک کرد و با دست دیگرش روی کابینت دنبال شیشهٔ نعنا خشک گشت. پیدایش کرد. انگشت ماستی‌اش را با اشتیاق لیسید و دودستی در شیشهٔ نعنا را باز کرد. با سلیقه یک دایرهٔ تو خالی وسط همهٔ ماست‌ها درست کرد. بعد شیشهٔ گل‌محمدیِ خشک‌شده را از توی کابینت حبوبات و خشکبار بیرون آورد و وسط دایره‌های سبزرنگ را با صورتی گل‌محمدی‌ها پر کرد. چند ثانیهٔ کوتاه به ظرف ماست‌ها خیره شد. انگار گرافیستی بود که طرح تازه‌ای خلق کرده بود و با وجه خودستای وجودش به خودش آفرین می‌گفت. اما گرافیست یک دفعه یادش افتاد کارش هنوز تمام نشده و وقت چندانی هم ندارد. با بار سنگین ده‌دوازده‌کیلویی‌اش طوری چرخید که دامن سارافونش جا ماند.»

mustafaa
۱۴۰۲/۱۱/۲۱

بسیار عالی بود نثر بسیار منظمی بود و تا لحظه آخر مخاطب را پای روایت نگه میدارد

❛❜ʜᴏᴏʀɪsᴏ⋮✆¦)▼
۱۴۰۲/۰۵/۲۴

معرررڪه‌سٺ😎

M.H.Jafari
۱۴۰۳/۰۵/۰۳

یاد پلات فیلم بالیوودی "امار، اکبر، آنتونی" افتادم. 😆😆😆

زمان نزدیک‌ترین آدم‌ها را بی‌اندازه از هم دور می‌کند.
mahdi zeinali
«مبارزه گاهی خشن می‌شود. احساسات در مبارزه عین تفنگ پری است که دست تو باشد؛ اما لوله‌اش را رو به مغزت گرفته باشی.»
mahdi zeinali

حجم

۴۳۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۴۷۲ صفحه

حجم

۴۳۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۴۷۲ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان