کتاب آسمان سرخ در سپیده دم
معرفی کتاب آسمان سرخ در سپیده دم
کتاب آسمان سرخ در سپیده دم نوشتهٔ الیزابت لرد و ترجمهٔ پروین علی پور است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای نوجوانان نوشته شده است.
درباره کتاب آسمان سرخ در سپیده دم
در کتاب آسمان سرخ در سپیده دم با «بن» آشنا و همراه میشوید؛ فردی که وقتی به دنیا میآید، زندگی خانواده از اینرو به آنرو میشود. دکتر میگوید این پسر بهشدت معلول است و هرگز مثل بچههای عادی نمیشود. «آنا» خواهر بنْ او را خیلی دوست دارد، اما میترسد درمورد او چیزی به بچههای مدرسه بگوید و آبرویش برود. با بن و خانوادهٔ او همراه شوید. این اثر، رمان برگزیدهٔ IBBY (دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان) و نامزد جایزهٔ کارنگی و برندهٔ جایزهٔ کتاب کودک انگلستان شده است. این رمان در کنار موضوع اصلی، موضوعهایی همچون روابط سالم دخترها و پسرها در مدرسه، چگونگی پیروزشدن بر عدم اعتمادبهنفس در دوران نوجوانی، عشقهای یکطرفه در نوجوانی و رؤیاپردازیهای اشتباه دربارهٔ آن، چگونگی رویارویی با مرگ عزیزان و از همه مهمتر توجه به کودک معلول بهعنوان فرد قابلآموزش مطرح میشود. این اثر در ۱۶ فصل نوشته شده است.
خواندن کتاب آسمان سرخ در سپیده دم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آسمان سرخ در سپیده دم
«نمیدانم تا حالا در مراسم خاکسپاری بودهاید یا نه. اگر نبودهاید، احتمالاً فکر میکنید بسیار وحشتناک و هراسانگیز است. اما اگر در مراسم خاکسپاری عزیزتان بودهاید، شاید شما هم مانند من متوجه شدهاید که چقدر تسکیندهنده است! درست مثل آن است که پرستاری زخم دردناکتان را بشوید و رویش مرهم بگذارد! بدون شک از دست زدنِ پرستار ترسیدهاید و آن موقع دردِ زیادی کشیدهاید، ولی بعداً دردتان خیلی سبکتر شده است.
ناراحتکنندهتر از همه، روزهای پیش از مراسم بود. همه در بُهتِ عجیبی به سر میبردیم. کارتها و نامههای تسلیت مدام از راه میرسیدند. مامان و بابا دائم پای تلفن بودند و من یکسره به بن فکر میکردم که کیلومترها دور از ما، در گوشهٔ کلیسا آرمیده است.
تازه، مشکلِ مدرسه هم بود! خوشبختانه بابا به خانم گوردون تلفن کرد و او به بچههای مدرسه خبر داد. بنابراین، مجبور نشدم خودم خبر را جار بزنم. اما مجبور بودم با ابراز همدردیشان روبهرو شوم. کاملاً پیدا بود که همهشان دستپاچهاند و نمیدانند چه بگویند. از آن گذشته، با من مانند بیمار بسیار ضعیفی که تحمل هیچ صدای بلند یا حرکتی ناگهانی را ندارد، رفتار میکردند و خیلی آهسته حرف میزدند یا ترجیح میدادند اصلاً با من روبه رو نشوند! مثلاً خودم ساندرا را دیدم، که تا در انتهای راهرو چشمش به من افتاد، برگشت و دوباره سمت سالن ورزش دوید! ساندرا قبلاً در ورزش هاکی جزو بهترینها بود، ولی بعداً مشکلی برایش پیش آمد، و او را حسابی از پا انداخت.
در بین تمام بچهها، فقط از میراندا انتظار داشتم که حال و روزم را درک کند. ولی او نوعی بیماری ویروسی گرفته بود و مدرسه نمیآمد. هرچند یادداشتی برایم فرستاد که اشکم را درآورد، و فهمیدم چقدر دلش برای بِن سوخته است. میراندا بِن را از تَهِ دل دوست داشت. اما کسی که رفتارش واقعاً شگفتزدهام کرد دِبیِ دمدمیمزاج و خویشتندار بود!
دِبی همانطور که روی رادیاتور کنار پنجره لَم داده و منتظر آمدن خانم هامیلتون، معلم انگلیسیمان بود، رُک و راست گفت: «ببین...، دوست ندارم تظاهر کنم که میفهمم چی میکشی! چون خودم هیچ وقت همچین چیز وحشتناکی رو تجربه نکردهام. حتی نمیدونم چی بگم! اصلاً نمیدونم دلت میخواد دربارهاش حرف بزنی یا نه! خب، آنا! دلت میخواد حرف بزنی؟»»
حجم
۱۶۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱۶۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
نظرات کاربران
هر چقدر از خوبی این کتاب بگم بازم کمه 🥲🌟🌟 این کتاب نگاهتون به افراد مختلف و مخصوصا معلول ها رو به شدت تغییر میده و تحول خاصی براتون ایجاد میکنه .همچنین تمام رفتار های دوران نوجوانی و برخورد درست با