کتاب بامداد افراسیاب
معرفی کتاب بامداد افراسیاب
کتاب بامداد افراسیاب گردآوریشده توسط محسن دامادی است و انتشارات کتابسرای نیک آن را منتشر کرده است. این کتاب جلد هفتم از مجموعه داستانهای شاهنامه است.
درباره کتاب بامداد افراسیاب
پس از فریدون، منوچهر ۱۲۰ سال پادشاه بود و مانند فریدون با نیکنامی مرد. نوذر پس از منوچهر پادشاه شد. او جوانی خام و نابخرد بود. بیداد کرد و مال اندوخت.
بسیاری کشاورزان برای پرداخت باج و خراج نوذر ناتوان بودند، پس خودشان سپاهی و بالای جان دیگران شدند. کار ستمگری سپاهیان و نوکران دیوان به جایی رسید که فریاد خشم و خروش مردم بالا گرفت.
َ همین زمان، به پشنگ شاه توران خبر رسید که مردم ایران مهری به فرزند منوچهر ندارند. پشنگ فرماندهان لشکر را فراخواند و از آنان دربارهٔ جنگ با ایران پرسید. پشنگ کینهای کهنه از ایرانیان داشت. تور، پادشاه توران و چین، به دست منوچهر کشته شده بود. فرزندش اغریرث دربارهٔ جنگ هشدار داد و گفت: «نباید نیروی ایرانیان را دستکم گرفت»، اما پسر دیگرش افراسیاب، گستاخ و خواهان جنگ بود.
پشنگ افراسیاب را برانگیخت با لشکری بزرگ به ایران حمله کند. لشکر توران به مرز ایران رسید، نوذر با آ گاهی از یورش دشمن، برای رویارویی به سوی مرز رفت. جنگی سخت بین لشکریان بیشمار تورانی و سربازان اندک شمار ایرانی درگرفت. در این حال، مردم کوی و برزن چه باید میکردند جز آنکه در انتظار فداکاری فرزندان خود و نتیجهٔ جنگ بمانند. اما در این جنگ دشوار چه گذشت؟ پس از جنگ چه پیش آمد؟
ببینیم شاعر بزرگ ایران، از آن روزهای بیم و امید چگونه داستانی آفریده است؟
خواندن کتاب بامداد افراسیاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که میخواهند شاهنامه را به صورت مختصر و روان بخوانند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بامداد افراسیاب
«اندک زمانی پس از فوت پدر، نوذر راه ستمگری یا به زبانِ بیگانه دیکتاتوری در پیش گرفت. سپاهیان بازوی اجرای او شدند. کار به جایی رسید که از هر سوی ایران فریادِ دادخواهی بلند شد. مردم گفتند شاه تازه، راه و رسم پدر را زیر پا گذاشت و حتا با موبدان و بزرگان بدرفتاری کرد.
بَرین بَر نیامد بَسی روزگار
که بیدادگر شد دلِ شهریار
به گیتی برآمد زِ هر جای غو
جهان را کُهَن شد سر از شاه نو
که او رسمهای پدر در نوُشت
اَبا موبدان و رَدان شُد دُرُشت
بازار بیداد گرم و نوذر آشکارا بندهٔ پول (دِرَم، دینار) شد. او شاهی نبود که ریا کند مهربان است.
رهِ مَردمی نزدِ او خوار شد
دِلَش بَندهٔ گَنج و دینار شد
بسیاری از روستاییان چون دیدند از پسِ دادن باج و خراجِ (مالیات) شاه برنمیآیند، کشتوکار را رها کردند و لباس سپاهی پوشیدند، نشان و درجه گرفتند و از نامآوران شدند تا به کسانی شبیه خودشان ستم کنند.
کَدیور یکایک سپاهی شدند
دلیران پُر آوازِ شاهی شدند
*
کَدیور در زبان فارسی، به دنیادار، ریش سفید، کدخدا و کشاورز گفته میشود.
*
فریاد مردم از بیداد شاه چندان بالا گرفت که در کوی و برزن به راه افتادند.
چو از روی کشور بَرآمد خروش
جهانی سراسر بَرآمد به جوش
نوذر احساس خطر کرد! چه بکند، چه نکند؟ یاد سفارش پدر افتاد. منوچهر گفته بود هرگاه در تنگنا بودی، از سام و زال کمک بخواه. نوذر از بیم آنکه به قول امروزی انقلاب و تخت ستم واژگون شود، برای سام دستان نامه نوشت. آن زمان سام در سگسارِ (سَکسار) مازندران بود.»
حجم
۱۰۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
حجم
۱۰۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
نظرات کاربران
خیلی خیلی خوبه