دانلود و خرید کتاب ره یافتگان عباس کاظمی
تصویر جلد کتاب ره یافتگان

کتاب ره یافتگان

نویسنده:عباس کاظمی
گردآورنده:اکرم گلبان
انتشارات:نشر گنجور
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب ره یافتگان

کتاب ره یافتگان نوشتهٔ عباس کاظمی گردآوری‌شده توسط اکرم گلبان و ویراستهٔ زهرا (نسیم) کاظمی است و نشر گنجور آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب ره یافتگان

رمان یکی از راه‌های انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشده وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سال‌ها نویسندگان در داستانشان بازگو کرده‌اند.

داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده‌ است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور می‌کند و کمک می‌کند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینه‌ای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.

خواندن کتاب ره یافتگان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات دفاع مقدس پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب ره یافتگان

«از هیاهوی شهر و زرق و برق‌های ظاهری که فاصله می‌گیری و از خیابان‌ها عبور می‌کنی، آرام‌آرام صدای پای تنهایی به گوش می‌رسد. مسیر‌های علامت‌‌‌گذاری‌شده‌ٔ دنیایی را پشت سر گذاشته‌ای و حالا باید بدون تصنع، راهت را برای رسیدن به مقصدی ابدی بیابی. مقصدی که نه‌تنها با علائم ظاهری و دنیوی بلکه با علائم واقعی شناخته می‌شوند. آنجا نمی‌توان با تغییر کوچه‌ها، خیابان‌ها و بزرگراه‌‎ها مسیر را تغییر داد. هر بار تو را به اشتباه می‌اندازند. آخر قرار است این مقصد دائمی باشد.

مات و مبهوت به اطراف که نگاه می‌کنی، انسان‌های سرگشته‌ای را می‌یابی که هرکس از دیگری راه را جست‌وجو می‌کند. همه متعجب به یکدیگر نگاه می‌کنند. گویی در باتلاق همان علائم ظاهری و فریبنده‌ای که گاهی انسان را به انحراف می‌کشاند، متوقف شده‌اند. این‌جا دیگر از نرم‌افزارهای نشان‌دهنده‌ی راه نیز کاری برنمی‌آید.

کم‌کم همهمه بیشتر می‌شود. در این میان صدای گروه اول را بیشتر می‌شنوی که با بافتن آسمان و ریسمان‌های خود در تلاشند تا بقیه را با خود همراه کنند. آن‌ها که مدعی هستند می‌توانند دیگران را به مقصد برسانند، اما ندایی برخاسته از فطرت، سایرین را از همراهی با آن‌ها منع می‌کند. تصویر ثابت شده‌ی بدون تحرک در این مسیر بدون علامت و راهنما را از بالا به‌خوبی می‌توانی به نظاره بنشینی. قدم از قدم برداشته نمی‌شود.

هوا رو به تاریکی است. دیگر از آن زمزمه‌ها خبری نیست. سکوت همه‌جا را فرا گرفته است. استیصال تنها واژه‌ی آشنایی است که همه را در خود فروبرده است و هیچ‌کس نمی‌تواند قدم از قدم بردارد. شاید آن‌چه بیش از همه ذهن‌ها را به خود مشغول ساخته، نگرانی و ترس از گمراهی است که کم‌کم یاس و ناامیدی از رسیدن به مقصد به آن اضافه می‌شود!

یک‌بار دیگر تصویر تلاش‌ها و هیاهو‌های جمع را در دیدگان خود مشاهده می‌کنی. حالا استفاده از ابزار و دانش را برخی برای خود راه نجات می‌دانند و به آن متوسل می‌شوند. افراد گروه‌به‌گروه در یافتن مسیرند، اما انگار این تعداد اجازه‌ی یافتن یک راه واحد را ندارند. هرکس با استدلال خود سعی در قانع‌کردن دیگری دارد و البته بازار اشکال‌تراشی داغ و داغ‌تر می‌شود. کمی آن‌سوتر سیدی را مشاهده می‌کنی که سر از سجده برمی‌دارد. شاید او را بتوان کم‌حرف‌ترین در این هیاهو دانست. نه! قطعاً او کمترین سخن گفته است.

نهایت آرامش و اطمینان قلب را در چهره‌اش نظاره می‌کنی، گویی هیچ آثار نگرانی برای آینده را در او نمی‌بینی. با همان طمأنینه و حضور قلب به کتابچه‌ی در دستش و سپس به آسمان نگاهی می‌کند. زیر لب «ان معی ربی» را با خود تکرار می‌کند و آماده‌ی حرکت است. دوباره نگاهی به دفترچه و بعد نگاهی به آسمان ... . دیگران مات و مبهوت او را به نظاره نشسته‌اند. خم می‌شود و سجاده‌اش را جمع می‌کند، قصد حرکت دارد، اما نه، انگار واقعاً حرکت می‌کند. دیگران را می‌بینی که صُمٌ‌بکم ایستاده‌اند و با تعجب نظاره‌گر اویند. فاصله بیشتر می‌شود؛ بیشتر و بیشتر. او از جمع جدا شده است. ده‌ها متر به صدها تبدیل می‌شود .... دوباره توقف، نگاهی به دفترچه و آسمان و تغییر مسیر ...!

چیزی به سپیده‌ی صبح باقی نمانده است. مگر می‌شود این راه طولانی را بدون کنجکاوی پشت سر بگذاری؟ نزدیک راهنما که می‌شوی انگار تعمداً می‌خواهد همه‌چیز را ببینی. دفترچه‌اش را در مقابل صورتت قرار می‌دهد. در هر صفحه چند کلمه بیشتر نیست. وقتی به افق دیدش دقت می‌کنی، فقط تاریکی را با ستاره‌هایی در آسمان می‌بینی.

بیشتر دقت می‌کنی، نمی‌دانی از کجا، اما اطمینان داری که راه را درست می‌رود. دوباره که بادقت به آسمان نگاه می‌کنی، ستاره‌ها کمی پرنورتر به نظر می‌رسند. برخی با نورشان در سکوت با تو حرف می‌زنند. نگاهی به راهنما می‌کنی و دوباره به دفترچه خیره می‌شوی. این‌بار کلمه‌ها را می‌توانی بخوانی. هنوز برگ‌های زیادی از دفترچه ورق نخورده است.

دیگر تاب و تحملت سر آمده. سپیده‌ی صبح رخ نمایان کرده و تو هم‌چنان در جست‌وجوی راز دفترچه‌ای. راهنما وقتی آرامش تو را پس از سلام صبح می‌بیند، جلد دفترچه‎اش را به تو نشان می‎دهد که روی آن نوشته شده است:

«با این ستاره‎ها می‎توان راه را پیدا کرد».»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۶۲ صفحه

حجم

۲٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۶۲ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان