کتاب زن های ما
معرفی کتاب زن های ما
کتاب زن های ما نوشتهٔ اریک اسوس و ترجمهٔ ساناز فلاح فرد است. انتشارات علمی و فرهنگی این نمایشنامه را روانهٔ بازار کرده است؛ جلد ۱۲ از مجموعهٔ «درام معاصر فرانسوی».
درباره کتاب زن های ما
کتاب زن های ما حاوی یک نمایشنامهٔ سهبخشی است. «مکس» و «پل» و «سیمون» سه شخصیت این متن نمایشی هستند؛ سه دوست که با هم قرار دارند. نمایشنامه در حالی آغاز میشود که مکس و پل منتظر سیمون هستند. یک میز پر از کارت، شطرنج، دومینو و... در صحنه قرار گرفته است.
میدانیم که نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان»، «علیرضا نادری» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب زن های ما را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی معاصر فرانسه و قالب نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
درباره اریک اسوس
اریک اسوس در ۳۰ مارس ۱۹۵۶ به دنیا آمد و در ۱۲ اکتبر ۲۰۲۰ میلادی درگذشت. او کارگردان، فیلمنامهنویس، دیالوگپرداز و نمایشنامهنویسی فرانسوی است و نویسندهٔ ۸۰ نمایشنامهٔ رادیویی برای کانال France Inter. او نمایشنامههای متعدد و همچنین سناریوهایی را برای تلویزیون (از جمله سه قسمت از سریال Nestor Burma) و سینما نوشت. اریک اسوس اولین فیلم بلند خود را با نام Les gens en maillot de bain ne sont pas (forcément) superficiels [fr] در سال ۲۰۰۱ کارگردانی کرد. در سال ۲۰۰۲ کمدی جدیدی نوشت. نمایشنامهٔ «زنهای ما» اثری از اوست.
بخشی از کتاب زن های ما
«بخش سوم
چند ساعت بعد. خورشید در حال طلوع کردن است... گرگ و میش دم صبح. پل و مکس با هم هستند. سیمون آنجا نیست. پل تلفن به دست است و پیام میگذارد.
پل: اصلا نگران نباش، من هنوز خونهٔ مکس هستم. بازی یه کم طولانی شد. حواسمون به ساعت نبود. خوبم... خوبم... آره خوبم.
تلفن را قطع میکند.
مکس: معمولا چه ساعتی از خواب بیدار میشه؟
پل: تقریبا ۹. معمولا وقتی من میرم مطب اون هنوز خوابه.
مکس: خیلی میخوابه. قرص میخوره؟
پل: نه... تا جایی که من میدونم نه. مگلی هم زیاد میخوابه؟
مکس: خب... راستش نمیدونم... آخه مدتیه که ما جدا...
پل: وقتی همدیگه رو میبینید چیکار میکنید؟
مکس: دعوا میکنیم. (پل خندهاش میگیرد.) اصلا یادم نمیآد تا حالا با کس دیگهای انقدر دعوا کرده باشم.
پل: من یادمه.
مکس: جدی؟
پل: کریستِل
مکس: با همسر قبلیم کریستل، از هر دو هفته، یه هفتهش به دعوا میگذشت. سه تا بچه داشت. سه تا پسر. پسر بزرگه از من متنفر بود، پسر کوچیکه کچلم میکرد، پسر وسطیه با من مثل احمقها رفتار میکرد. نه اینکه فقط از من خوششون نیاد، از هیچکس خوششون نمیاومد.
پل: ماریان
مکس: ماریان بینظیر بود. یادت نمیآد؟ عضو یه حزب انقلابی بود. حسابی سیاسی و یه کم... (ادایی به نشانهٔ "دیوانه بود" درمیآورد). اوایل به نظرم جالب بود ولی بعد شروع کرد به اوقات تلخی کردن. جرئت نمیکردم با اون برم جایی. به مردم هجوم میبرد. به محض اینکه با هم جایی میرفتیم، باید شیش دنگ حواسم رو جمع میکردم و آمادهٔ پادرمیونی میبودم. هر آن ممکن بود یه گندی بزنه.
پل: لورنکرد نه اهل سیاست بود...
مکس آهی میکشد.
مکس: اینها رو میگی که چی بشه؟ منظورت اینه که من مقصر بودهم؟
پل: آخه اینطوری خوشبختی؟
مکس: نه، خوشبخت نیستم. اگه خوشبخت بودم معلوم میشد! من هیچوقت بعد از طلاق راضی نبودم... هر چند که اون وقتها جوونتر بودم و سادهدلانه رفتم جلو و نمیدونستم چه بلایی سرم میآد... طلاق من رو لتوپار کرد، دربوداغون کرد، پوستم رو کند. باید بدونی که هیچی واسه من نداشت. از اون به بعد باقی زندگی رو با ترس گذروندم... ترس از دوباره گول خوردن، دل بستن و تاسف خوردن... حالا رسیدم به امروز و... من... توی یه خونهٔ خالیام... انقدر به این و اون زنگ میزنم تا ببینم کدوم یکی از دوستهام وقتش آزاده و میتونه با من وقت بگذرونه. بیرون شام میخورم که توی چهار دیواری احساس تنهایی نکنم... بچه ندارم... و خدا میدونه که من... (مکس درنگ میکند و به سرعت بحث را تغییر میدهد.) بگذریم، چی میخوری؟»
حجم
۴۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۹ صفحه
حجم
۴۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۹ صفحه