دانلود و خرید کتاب در مسیر زندگی حسین توکلی
تصویر جلد کتاب در مسیر زندگی

کتاب در مسیر زندگی

نویسنده:حسین توکلی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب در مسیر زندگی

کتاب در مسیر زندگی نوشتهٔ حسین توکلی است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب در مسیر زندگی

رمان یکی از راه‌های انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشده وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سال‌ها نویسندگان در داستانشان بازگو کرده‌اند.

داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده‌ است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور می‌کند و کمک می‌کند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینه‌ای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.

خواندن کتاب در مسیر زندگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان‌های ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب در مسیر زندگی

«سرگردان در شناخت خود، به راستی که من کیستم؟

او را در کجا دیدم که چشمانم به او خیره شد. به راستی که او کیست؟!

آیا زندگی مانند یک فیلم تراژدی تلخ، برایم در حال سپری شدن است؟!

در مسیر زندگی در تنهایی شب نوشته شده است، آرام بخوانش و درکش کن.

من هنوز شناخت کاملی از خودم ندارم. دانستن اسم و سن شناخت نیست، بلکه دلیل زندگی که در آن هستیم، شناسه اصلی من و شماست. به‌راستی من کیستم؟ اصلاً دلیل زندگی من چیست؟ اگر به دنیا آمده‌ام که فقط چند سالی را درس بخوانم، بخورم، بخوابم، ازدواج کنم و بعد در حادثه‌ای دلخراش یا طبیعی هم بمیرم، پس باید گفت که زندگی بی‌معنی است. هر فردی با دلیلی زندگی می‌کند، مثل هیتلر که دلیل زندگی‌اش رسیدن به حکم‌فرمایی بر کل دنیا بود یا دکتری که دلیل زندگی‌اش درمان مریضانش بود، اما دلیل زندگی من چیست؟ انسان قرار نیست دوره‌ای کوتاه را بدون هیچ دلیلی زندگی کند و بعد بمیرد. اما به‌راستی من کیستم؟!

اگر بخواهم خودم را شرح بدهم، آدمی تندمزاج و کاملاً عصبانی هستم. اصلاً تحمل خرید با زنان را ندارم و بیشتر تنهایی احساس آرامش می‌کنم. گاهی آن‌قدر از خودم متنفر می‌شوم که با خودم قهر می‌کنم. من آدم کامل و درستی نیستم، مثل شما! اگر بخواهم خودم را کامل بدانم، بزرگ‌ترین خیانت را به خودم کرده‌ام. دروغ‌گفتن بیشترین ابزاری است که روزانه از آن استفاده می‌کنم. گاهی حقیقت را گم و دروغ را جایگزین می‌کنم. گاهی در یک دوراهی گیر می‌کنم که اصلاً برایم مهم نیست چه اتفاقی می‌افتد و فقط راهی را می‌روم که اشتباست. هیچ‌کس از درون من خبردار نیست و همه فقط توجه به ظاهرم می‌کنند، همان‌گونه که من به‌دنبال شناخت درون کسی نیستم!بله من فرستاده‌ی خدا نیستم که کامل باشم، اتفاقات زیادی در زندگی‌ام رخ داده که باعث شد هیچ‌وقت کامل نباشم. در کنار تمام این اتفاقات، من هم خوبی‌هایی دارم. من فردی احساسی هستم، گاهی فقط با دیدن تصاویر و خواندن جملاتی اشک‌هایم سرازیر می‌شوند. بعضی مواقع شنیدن موسیقی و یا دیدن فیلم باعث می‌شود احساساتم جریحه‌دار شود. من خودم را بیشتر از دیگران می‌شناسم، اما گاهی هم اصلاً شناختی از خود ندارم. اصلاً دلیل زنده‌بودنم چیست؟ باید دلیلی باشد که برای آن زنده باشم! خب نیست؛ هرچه می‌گردم، دلیلی پیدا نمی‌کنم. پس بگذار خودم را راحت کنم، شاید با مرگم به آرامش رسیدم. حالا دیگر وقتش رسیده، در اتاق را می‌بندم. همه‌ی اعضای خانواده خواب هستن. بعد از اینکه بیدار شوند، حالا دیگر نوبت من است که به خواب بروم.

طناب را به‌خوبی به بالای سقف دیوار اتاقم می‌بندم. نزدیک‌های اذان صبح است، باید هرچه سریع‌تر کارم را انجام بدهم. با صدای اذان بر روی چهارپایه‌ای می‌روم و طناب را به دور گردن می‌اندازم. دیگر وقتش رسیده، باید چهارپایه را بیندازم. زمانی که سعی می‌کنم چهارپایه را از زیر پاهایم بیندازم، در اتاقم به‌یک‌باره باز می‌شود، مادرم با چادر سفید نمازش، مرا در حالتی که طناب دور گردنم است، می‌بیند. فریاد مادرم بلند می‌شود، حالا دیگر کارم را نیمه‌تمام گذاشته و از چهارپایه پایین می‌آیم. دیگر همه خانواده متوجه کارم شده‌اند. اصلاً چه شد که مادرم امشب به‌یک‌باره تصمیم گرفت که نماز بخواند؟! دیگر خواب به چشمان هیچ‌یک از اعضای خانواده‌ام نمی‌آید. همه در بهت و حیرت از کار من هستن که چطور و چرا تصمیم به این کار گرفتم. خودکشی تنها کاری بود که می‌توانست مرا به آرامش برساند! من به پوچ‌گرایی رسیده‌ام، اما آیا اگر برایشان توضیح بدهم، قبول می‌کنن که دلیل موجه و درستی برای این کار بوده؟! معلومه که نه! مادرم از همان لحظه که مرا دید، درحال گریه‌کردن است. پدرم در فکر فرورفته، چقدر در چهره‌اش ناامیدی است. خواهرم در گوشه‌ی دیگر خانه نشسته و اشک‌هایش ریزریز بر روی گونه‌اش می‌ریزند؛ من با خانواده‌ام چه‌کار کردم که مانند مردگان متحرک شده‌اند!»

کاربر ۶۹۵۲۴۸۴
۱۴۰۲/۰۵/۰۲

کتاب خوبی بود

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۱۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۴۱۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۲۷,۰۰۰
تومان