دانلود و خرید کتاب وینی پو ای. ای. میلن ترجمه میرعلی غروی
تصویر جلد کتاب وینی پو

کتاب وینی پو

معرفی کتاب وینی پو

کتاب وینی پو نوشتهٔ ای. ای. میلن و ترجمهٔ میرعلی غروی و مصطفی مشهدی زاده است و انتشارات شرکت کتاب هرمس آن را منتشر کرده است. این کتاب، ماجراهای یک خرس عروسکی (تدی خرسه) به نام وینی پو و دوستانش پیگلت (یک خوک کوچک اسباب‌بازی)، ایُور (یک الاغ اسباب‌بازی)، اول (یک جغد اسباب‌بازی) و ربیت (یک خرگوش اسباب‌بازی) است.

درباره کتاب وینی پو

 وینی پو معروف‌ترین و محبوب‌ترین خرس دنیاست. اما وینی پو از کجا سروکله‌اش پیدا شد؟

ای. ای. میلن نویسندهٔ داستان پینی پو دربارهٔ نوشتن این قصهٔ محبوب چنین می‌گوید: «محال است مدت زیادی در لندن زندگی کنید و باغ‌وحش آنجا را نبینید. بعضی از مردم وقتی به باغ‌وحش می‌روند، از همان اول یعنی جایی که نوشته شده «ورود» شروع می‌کنند به تماشای قفس‌ها و به سرعت از جلوی تک‌تک قفس‌ها عبور می‌کنند تا اینکه برسند به جایی که روی آن نوشته «خروج». ولی آدم‌های مهربان یکراست سراغ حیوانی می‌روند که بیشتر از همه دوستش دارند و جلوی قفس می‌ایستند. بنابراین وقتی کریستوفر رابین [یکی دیگر از شخصیت‌های داستان وینی پو] وارد باغ‌وحش می‌شود به جایی می‌رود که خرس‌های قطبی زندگی می‌کنند و بیخ گوش سومین نگهبان سمت چپی چیزی می‌گوید و نگهبان در را باز می‌کند. ما هم همراه کریستوفر وارد راهروهای تاریک می‌شویم، از چند پله شیب‌دار بالا می‌رویم و عاقبت به قفس مخصوص می‌رسیم. در قفس باز می‌شود. موجود قهوه‌ای و پشمالویی بیرون می‌آید. کریستوفر رابین از شادی فریاد می‌کشد:

ـ خرس کوچولوی من!

و خود را در آغوش او می‌اندازد! اسم این خرس وینی است. برای خرس‌ها واقعاً اسم قشنگی است. اما جالب اینجاست که یادمان نمی‌آید اول او را وینی پو صدا می‌زدیم یا پو وینی. قبلا می‌دانستیم اما فراموشش کرده‌ایم...

تا اینجای مقدمه را نوشته بودم که پیگلت، خوک فسقلی، به من نگاهی کرد و با صدای جیرجیری‌اش گفت:

ـ پس من چی؟

گفتم:

ـ پیگلت عزیز همه کتاب درباره توست.

او گفت:

ـ ولی این که همه‌اش درباره «پو» است.

می‌بینید چقدر حسود است؟ چون فکر می‌کند پو تمام این مقدمه عالی را فقط برای خودش می‌خواهد. البته پو از همه دوست داشتنی‌تر است و کسی این را انکار نمی‌کند. ولی بعضی وقت‌ها که پو به درد نمی‌خورد، پیگلت درست همان چیزی است که به کار می‌آید. چون آدم نمی‌تواند بدون اینکه کسی متوجه شود پو را به مدرسه ببرد. اما پیگلت آنقدر کوچک است که به راحتی در جیب جا می‌شود و وقتی آدم مطمئن نیست دو هفت تا دوازده تا می‌شود یا بیست و دو تا، لمس کردن پیگلت به آدم آرامش می‌دهد. بعضی وقت‌ها که سرش را از جیب بیرون می‌آورد، صورتش با آن سکه جوهری زیبا به نظر می‌رسد. در این حالت خیلی عاقل‌تر از «پو» به نظر می‌رسد. ولی پو اهمیت نمی‌دهد چون معتقد است بعضی‌ها مُخ دارند و بعضی‌ها نه. نکته همین جاست.

حالا صدای بقیه حیوانات قصّه هم درآمده است: «پس ماچی؟»

شاید بهترین کار این باشد که نوشتن این مقدمه را همین جا تمام کنم و بروم سراغ خود قصه.»

خواندن کتاب وینی پو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ کودکان و نوجوانان و البته همهٔ بزرگ‌ترهایی که با کارتون وینی پو خاطره دارند پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب وینی پو

«روزی از روزها ادوارد خرسه که حالا همه دوستانش او را به اسم وینی پو یا پو می‌شناسند، توی جنگل قدم می‌زد و با غرور برای خودش زمزمه می‌کرد. همان روز صبح که جلوی آینه ایستاده بود و ورزش می‌کرد، وقتی دستهایش را تا جایی که می‌توانست بالا برد. زیر لب زمزمه کرد: «لا لای لای، لالای لای، لالای لای لای!»

بعد خم شد تا شست پایش را بگیرد و خواند:

«لالای لای، لالای لای، آخ! کمک!»

بعد از صبحانه آنقدر این زمزمه را پیش خود تکرار کرد که حفظ شد و حالا به صورت کامل برای خودش می‌خواند:

لالای لای، لالای لای، لای!

دیدیم دیم، دادام دام دووم!

بابام بام، بیبیم بیم، بوم!

خلاصه همین طور این آواز را زمزمه می‌کرد و با خوشحالی قدم می‌زد. بعد از خودش پرسید: «بقیه حیوانات الان چکار می‌کنند؟ اگر من حیوان دیگری بودم، چه احساسی داشتم؟»

در حال گفتن همین حرفها به ساحل شنی رسید. سوراخ بزرگی در آنجا دید و زیر لبی گفت: «اِ! با اینکه اصلا چیزی نمی‌فهمم ولی می‌دانم این سوراخ یعنی خرگوش و خرگوش یعنی دوست و دوست یعنی غذا خوردن و گوش دادن به آواز من. دارام دام دام، دیدیم دیم دیم!»

بنابراین خم شد سرش را توی سوراخ فرو برد و فریاد زد:

ـ کسی توی خانه نیست؟

ناگهان صدای خش‌خش از درون سوراخ بگوش رسید و بعد سکوت برقرار شد. پو دوباره فریاد زد:

ـ گفتم کسی توی خانه نیست؟

صدایی از توی سوراخ گفت:

ـ نه!

و ادامه داد:

ـ لازم نیست فریاد بکشی. همان دفعه اول صدایت را کاملا شنیدم.

پو گفت:

ـ چه بدشانسی! یعنی هیچ کس آنجا نیست؟

ـ نه هیچ کس!

وینی پو سرش را از سوراخ بیرون آورد و به فکر فرورفت. بعد با خود گفت:

ـ ولی باید یکی آنجا باشد که بگوید، نه هیچ کس.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۵ صفحه

حجم

۱٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۵ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان