دانلود و خرید کتاب غول بیابونی محمدرضا شمس
تصویر جلد کتاب غول بیابونی

کتاب غول بیابونی

معرفی کتاب غول بیابونی

کتاب غول بیابونی نوشتهٔ محمدرضا شمس و محمدحسین حسینی و ویراستهٔ فاطمه قاسمی است. نشر افق این مجموعه داستان را برای کودکان را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب غول بیابونی

کتاب غول بیابونی حاوی مجموعه داستانی است برگرفته از قصه‌های کهن حسن‌کچل که به‌شکلی دیگر در سه جلد بازنویسی شده و قصه‌های پسرکی با ویژگی‌های کاملاً متفاوت را به تصویر می‌کشد؛ پسری ساده و زرنگ، قهرمان و تنبل، ترسو و شجاع. محمد‌رضا شمس، یکی از نویسندگان معاصر و خوش‌ذوق ادبیات فارسی، روایت جذاب و جدیدی از این داستان قدیمی را برای خوانندگان کودک بازسازی کرده است. ماجرا سریع‌تر از آن بود که حتی بشود فکرش را کرد! یعنی آن‌قدر ناگهانی رخ داد که خود حسن‌کچل هم نفهمید چه شد. قضیه برمی‌گشت به روزی که حسن‌کچل زیر شاخه‌های درختی لم داده بود و فارغ از دنیا زیر سایهٔ درخت و خنکی‌اش چرت می‌زد، اما همان‌وقت بود که آن هفت پشهٔ عجیب‌وغریب از راه رسیدند و گویی کلهٔ کچل حسن را به چشم یک غذای چرب‌وچیل دیدند! پس رفتند سراغش و همان‌وقت بود که خواب حسن‌کچل بیچاره زار شد و افتاد به‌‌دنبال پشه‌های نا‌به‌کار. مگر درافتادن با این پشه‌های زبل کار راحتی بود؟ تا حسن‌کچل دست بلند می‌کرد که یکی از پشه‌ها را روی صورت و کله‌اش نفله کند، صدای آخ خودش بلند می‌شد، اما بیچاره حسن‌کچل که نمی‌داند ماجرای هفت پشهٔ ناقلا، تازه اول دردسرهای آن روز است. این اثر حاوی نخستین جلد از مجموعهٔ «پهلوان پشه» است.

خواندن کتاب غول بیابونی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ کودکان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب غول بیابونی

«حسن تند رفت، آن‌ها هم تند رفتند. حسن یواش‌یواش رفت، آن‌ها هم یواش‌یواش رفتند. حسن نشست، آن‌ها هم نشستند. حسن بلند شد، آن‌ها هم بلند شدند. تا اینکه حسن به درختی رسید و چون خسته شده بود، زیر درخت دراز کشید تا کمی خستگی در کند. یک‌دفعه صدای غرشی شنید. نگاه کرد. ببری بزرگ با دندان‌های تیز و دراز، مثل برق و باد به طرفش می‌آمد. کچل فوری از درخت بالا رفت و روی شاخه‌ای نشست. ببر آمد زیر درخت ایستاد. حسن نزدیک بود از ترس سکته کند. ببر دور درخت می‌چرخید و می‌غرید. قلب حسن گرومب‌گرومب صدا می‌کرد. یک‌دفعه شاخهٔ درخت تاب هیکل گنده حسن را نیاورد و شکست. حسن نعره‌کشان از آن بالا افتاد پشت ببر. ببر که تا به حال چنین بلایی از آسمان به سرش نیامده بود، از حسن بیشتر ترسید. چهار پا داشت، چهار تای دیگر هم قرض کرد و پا به فرار گذاشت.

هفت پهلوان، این را که دیدند، خشکشان زد و از این همه شجاعت و شهامت حسن انگشت به دهان ماندند.

آن‌ها فکر می‌کردند حسن می‌خواهد ببر وحشی را رام کند و مثل اسب از او سواری بگیرد؛ برای همین جلو دویدند و گفتند: «پهلوون! کشتن ببر برای شما زیاد مهم نیست، افتخار کشتنش رو به ما بدین!»

بعد از هر طرف ببر را دوره کردند و کشتندش. حسن گفت: «کاش می‌گذاشتین رامش می‌کردم و به جای اسب، سوارش می‌شدم! حالا برین به حاکم خبر بدین که کار ببر رو ساختم!»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۰۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۴۰۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۱۴,۰۰۰
۴,۲۰۰
۷۰%
تومان