دانلود و خرید کتاب فمینیسم و دیدگاه ها شهلا اعزازی ترجمه انجمن جامعه شناسی ایران - گروه مطالعات زنان
تصویر جلد کتاب فمینیسم و دیدگاه ها

کتاب فمینیسم و دیدگاه ها

معرفی کتاب فمینیسم و دیدگاه ها

کتاب فمینیسم و دیدگاه ها مجموعه مقالاتی به تنظیمِ شهلا اعزازی و ترجمهٔ انجمن جامعه شناسی ایران-گروه مطالعات زنان است و روشنگران و مطالعات زنان آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب فمینیسم و دیدگاه ها

نظریه‌های جامعه‌شناسی متوجهٔ حوزهٔ عمومی، یعنی جامعه‌ بودند اما اغلب قلمرو مردان را شامل می‌شد. هر چند که زنان نیز در این عرصه حضور داشتند، مسائل خاص آنان در نظریه‌ها مطرح نمی‌شد. به زنان تنها در عرصهٔ خصوصی خانواده ـ در آن‌جا نیز با پذیرش فرض تقسیم طبیعی کار و با توجه به نقش مادری و همسری ـ اشاره می‌شد و بدیهی است که چون در جامعه‌شناسی نیازی به تبیین پدیده‌های طبیعی احساس نمی‌شد، چندان تحلیلی دربارهٔ ویژگی همین نقش‌ها نیز صورت نمی‌گرفت. 

محدودشدن زنان به عرصهٔ خصوصی خانواده و محله در بررسی‌ها و نظریات جامعه‌شناختی باعث شد که جریان اصلی جامعه‌شناسی به موقعیت زنان خاص در جامعه، به عرصهٔ خصوصی که بیشتر فعالیت زنان در آن‌جا انجام می‌گیرد و به رابطهٔ میان عرصهٔ عمومی و خصوصی بی‌توجه شود. مردانْ میانجی این دو عرصه بودند و زنان در حاشیهٔ آن در نظر گرفته می‌شدند. زنان نه فقط از حوزهٔ پژوهش به دور بودند بلکه اصولاً در حوزهٔ علم جامعه‌شناسی نیز حضوری ناچیز داشتند. تا آنکه دوروتی اسمیت، در دههٔ ۷۰ میلادی، مقالهٔ مشهور خود نگرش زنان، نقد رادیکال جامعه‌شناسی را در انتقاد به نظریه‌های جامعه‌شناسی تألیف کرد. دوروتی اسمیت در مقالهٔ خود به بررسی چگونگی تولید دانش مردانه پرداخت و مشخص کرد که چگونه مردان، به علت موقعیت ممتاز خود در جامعه، می‌توانند این نوع از دانش را تولید کنند. اسمیت بر بیرون‌قرارداشتن زنان از ساختار تولید علم در جامعه‌شناسی تأکید کرد و دربارهٔ تناقضاتی بحث کرد که زنان جامعه‌شناس از لحاظ رشته و تجارب فردی خود با آن‌ها روبه‌رو هستند. پیشنهاد او سازمان‌دهی دوبارهٔ رشتهٔ جامعه‌شناسی به نوعی است که رابطهٔ جامعه‌شناس زن با موضوع دانش تغییر کند.

شری ارتنر انسان‌شناس آمریکایی در سال ۱۹۷۴ بر تفاوت میان زن و مرد و ذاتی‌بودن یا اکتسابی‌بودن آن که به ایجاد جنسیت در برابر جنس می‌انجامد تأکید کرد. ذاتی‌بودن یا اکتسابی‌بودن تفاوت‌های میان زنان و مردان یکی از مباحث مهمی بود که فمینیست‌ها می‌بایست به آن پاسخ گویند و توضیح دهند که آیا فرودستی زنان ناشی از ویژگی‌های زیستی است و همیشه و در تمام جوامع وجود داشته و پدیده‌ای جهان‌شمول است یا از تغییرات و اوضاع تاریخی مرحله‌ای خاص در تاریخ ناشی شده که در این صورت، براثر تغییر یا ازمیان‌رفتن آن اوضاعْ موقعیت‌های فرادستی و فرودستی نیز تغییر خواهد کرد. افرادِ زیادی به این سؤال پاسخ داده‌اند. شری ارتنر، انسان‌شناس آمریکایی، با استفاده از آثار و نظریه‌های سیمون دوبووار، لوی استراوس و همچنین میشل روزالدو در مقاله‌ای با عنوان آیا نسبت زن به مرد مانند نسبت طبیعت به فرهنگ است؟ (۱۹۷۴) چنین مطرح کرد که منبع ستم بر زنان تفاوت‌های زیستی میان زن و مرد نیست.

بحث تمایز و تفاوت میان زن و مرد و ذاتی‌بودن یا اکتسابی‌بودن آن در مباحث روان‌شناسی نیز مطرح می‌شود. نانسی چودوروف جامعه‌شناس در کتاب بازتولید مادری، روان‌کاوی و جامعه‌شناسی جنسیت (۱۹۷۸)، تفسیری فمینیستی از نظریهٔ فروید مطرح می‌کند و بر اهمیت مرحلهٔ پیش‌ادیپی در شکل‌گیری هویت تأکید کرده است. او بر روابط شیءگونگی (ابژه‌ای) و روابط اجتماعی در ایجاد "خود" تأکید دارد. از دید چودورف، پسران تنها از طریق تمایزجویی از مادران قادر به کسب هویت مردانه هستند. در مقالهٔ جنسیت، رابطه و تفاوت در نگرش روان‌کاوی نگاه انتقادی چودورف به شکل‌گیری هویت از دید فروید است. در این نظریه، پسران دارای فراخودی قوی و دختران دارای فراخودی ضعیف و وابسته به دیگری می‌شوند. 

ایریس یانگ، فیلسوف آمریکایی، در مقالهٔ خود آیا هویت جنسیتی مردانه توجیهی است برای سلطهٔ مردانه؟ سؤال می‌کند که آیا تمایزهای جنسیتی به برقراری سلطهٔ مردان می‌انجامد. پاسخ او منفی است. او می‌کوشد میان تفاوت‌های جنسیتی و سلطه تمایز بگذارد. بدین معنا که ممکن است جامعه‌ای بر اساس تفاوت‌های جنسیتی شکل گرفته باشد، ولی هیچ یک از شرایط سلطهٔ مردان در آن صدق نکند. از دید وی، جنسیت تنها پدیده‌ای مربوط به تجربه و روان‌شناسی فردی نیست بلکه در اکثر فرهنگ‌ها جنسیت مقوله‌ای در نظر گرفته می‌شود که سازمان‌دهندهٔ کل جهان است. 

در جوامع امروزی میان مفاهیم زنانگی و مردانگی دوگانگی وجود دارد. این مفاهیم را می‌توان مانند برچسب‌هایی در نظر گرفت که هر یک معنایی عمیق در درون خود نهفته دارند. برچسب‌ها یا کلیشه‌های جنسیتی که بر اساس تقسیم بشر به دو نوعِ زن و مرد شکل گرفته‌اند، دارای ویژگی‌هایی دوگانه و مخالف یکدیگرند. در کلیشه‌سازی حد میانی وجود ندارد. افراد جامعه یا زن هستند یا مرد، و دارای ویژگی‌هایی کاملاً متفاوت با یکدیگر. بریگیته بروک و همکاران در مقالهٔ جامعه‌پذیری: زنان و مردان چگونه ساخته می‌شوند؟ مطرح می‌کنند که جامعه‌شناسی هر چند که بر تفاوت‌های جامعه‌پذیری میان دختر و پسر آگاهی دارد اما به علت طبیعی‌فرض‌کردن آن، آن را مشکلی نمی‌داند. در نظریه‌های فمینیستی نیز تأکید جامعه‌پذیری جنسیتی بیشتر بر رفتار فردِ مراقب کودک ـ معمولاً مادران ـ است. در این مقاله وی به معرفی دیدگاه‌های جامعه‌شناسان فمینیست آلمانی، کارول هگمن ـ وایت و هلگا بیلدن دربارهٔ جامعه‌پذیری جنسیتی می‌پردازد.

مقالهٔ بعدی از کریستین دلفی فمینیست ماتریالیست فرانسوی است. او معتقد است که زنان طبقه‌ای مجزا را تشکیل می‌دهند. نگاه او به ویژگی‌های کار خانگی معطوف است. دلفی در مقام فمینیستی ماتریالیست توجه خاصی به تفاوت‌های زیستی به عنوان عامل ستم بر زنان ندارد بلکه بیشتر متوجهٔ مفهوم زنانگی در شرایط موجود اجتماعی است. او معتقد است که زنان، به علت جنسیت خود، به کار خانگی وادار می‌شوند و بدین طریق مردان آن‌ها را استثمار می‌کنند. کار خانگی یعنی دست‌بسته در خدمت رفاه خانواده بودن و بنابراین مردان هستند که این خدمت را تصاحب می‌کنند. او در کتاب خود دشمن مهم: تحلیلی ماتریالیستی از ستم بر زنان (۱۹۷۷)، می‌گوید کار خانگی که شامل خدمت‌رسانی به مردان سرپرست خانواده است، خدمت مبادله‌ای در نظر گرفته نمی‌شود و نادیده‌گرفتن رابطهٔ مبادله‌ای در کار خانگی در فرودستی زنان بسیار مهم است. مردان خدمات خانگی را به این علت خدمات مبادله‌ای در نظر نمی‌گیرند که کار خانگی نه دارای ساعات مشخص است و نه حقوق ثابت، در نتیجه با تعریف شکل سازمان‌یافتهٔ کار در جامعهٔ سرمایه‌داری انطباق ندارد.

اهمیت جنس ـ جنسیت تنها در تفاوت‌گذاری میان زنان و مردان در جامعه نیست، بلکه نظام جنس ـ جنسیت روابط اقتدارگرایانه را نیز در بر می‌گیرد. کاتی دیویس در مقالهٔ جامعه‌شناسی انتقادی و روابط جنسیتی به قرارگرفتن در مقولهٔ جنسیت و رابطهٔ آن با قدرت می‌پردازد. نگاه دیویس به مفهوم "قدرت" در نظریه‌پردازی‌های فمینیستی است. از دید دیویس، تاکنون با مفهوم "قدرت" طوری برخورد می‌شده که گویی فقط در اختیار مردان است و قدرت در اجتماعات برابری‌طلبانه آرمانی مورد نظر جای ندارد. اما بررسی‌ها نشان داد که قدرت در میان زنان نیز وجود دارد و آنان همچون کنشگرانی که از قدرت استفاده می‌کنند مطرح هستند. 

یکی از انتقادات اساسی به علوم اجتماعی این بوده که در این علوم زنان را در نظر نگرفته‌اند و جهان از طریق تجارب مردانه تبیین‌شده است. نظریه‌پردازی‌ها نیز بر اساس دیدگاه‌های مردانه بوده و نتایج به‌دست‌آمده. از پژوهش‌های مربوط به مردان به کلیهٔ افراد جامعه، از زنان و مردان، تعمیم یافته است. یکی از اقدامات مهم دیدگاه‌های فمینیستی واردکردن مفاهیم جدید و نشان‌دادن بی‌توجهی مردان به مسایل زنان بود. طبقهٔ اجتماعی یکی از مفاهیم اساسی در جامعه‌شناسی است و جامعه‌شناسان به طبقه همچون تقسیم‌بندی مهمی که در زندگی فرد تأثیر دارد، نگاه می‌کنند. سیلویا والبی در مقالهٔ جنسیت، طبقه و قشربندی: رهیافتی نو در مقام جامعه‌شناس نگاه خود را متوجه این مقوله می‌کند و انتقاد او و دیگر جامعه‌شناسان فمینیست بر این محور می‌چرخد که طبقهٔ اجتماعی اساساً از طریق مشخص‌کردن موقعیت مردان در ساختار طبقاتی جامعه شکل گرفته است و زنان در تقسیمات طبقه‌بندی جایی ندارند. 

موضوع دیگر که یکی از مباحث اصلی را تشکیل می‌دهد موقعیت زنان در بازار کار (کار دست‌مزدی) و موقعیت آنان در کار خانگی (کار بدون دست‌مزد) است. در برخی از دیدگاه‌ها تأکید بر سلطهٔ سرمایه‌داری در جهت فرودستی زنان است. هایدی هارتمن اقتصاددان و فمینیست سوسیالیست آمریکایی، در سال ۱۹۷۶ مقاله‌ای با عنوان سرمایه‌داری، مردسالاری و تفکیک شغل بر اساس جنسیت نوشت که زمینه را برای طرح مقالهٔ معروف او پیوند نامبارک مارکسیسم و فمینیسم در سال ۱۹۸۱ فراهم آورد. او در مقالهٔ خود بر نظارت مردان بر سازمان‌ها و دارابودن قدرت انحصاری در اتحادیه‌ها که زنان را از مشاغل به حاشیه می‌راند و باعث حفظ قدرت مردانه بر آنان می‌شود تأکید می‌کند. 

میشل بارت، برخلاف هارتمن، ستم بر زنان را ناشی از وجود دو نظام یا به علت وجود نظام مردسالاری به موازات سرمایه‌داری نمی‌بیند. بلکه از دید بارت ستم بر زنان را باید در درون نظام سرمایه‌داری مشاهده کرد. مقالهٔ بارت به بررسی ستم در سطح ایدئولوژیک می‌پردازد. اساس این ایدئولوژی تقسیم کار جنسی سرمایه‌داری است. ساختار خاص سرمایه‌داری تقسیم کار میان کار خانگی و کار دست‌مزدی، کار زنان و مردان و حوزهٔ عمومی و خصوصی را به‌وجود آورده است. میشل بارت در مقالهٔ سرمایه‌داری و رهایی زن می‌کوشد سازوکارهایی را که ستم بر زنان را درعرصه‌های مختلف پابرجا نگاه می‌دارند، تحلیل کند. تأکید بارت در اهمیت ایدئولوژی در تولید و بازتولید ستم بر زنان است. این ایدئولوژی در جامعهٔ سرمایه‌داری به ایجاد سازمان ویژه‌ای از خانواده و ایدئولوژی خانواده انجامیده است. او در مقالهٔ خود به چگونگی ایجاد مفهوم زنانگی نمی‌پردازد بلکه بیش‌تر سعی در توضیح این امر دارد که مشخص شود چگونه و چرا زنان از مفهوم زنانگی استقبال می‌کنند. باید توجه داشت که با وجود تأکید بارت بر ایدئولوژی، او بر آن نیست که ایدئولوژی را از مناسبات اقتصادی جدا کند.

کار خانگی بدون دست‌مزد از مفاهیم دیگری است که فمینیست‌ها وارد حوزهٔ جامعه‌شناسی کرده‌اند. افراد مختلف فعالیت زنان در طول ساعاتی را که در خانه‌اند، بررسی کردند. گوناگونی کارهایی که زنان برای همسران‌شان انجام می‌دهند در مقالهٔ کریستین دلفی و دایانا لئونارد بررسی شده است. آنان از سایر کارهایی که گذشته از خانه‌داری، زنان برای همسران خود انجام می‌دهند و تاکنون کمتر به آن توجه شده است، نام می‌برند. زنان فقط خانه‌داری و مادری را در خانه انجام نمی‌دهند بلکه فعالیت‌های متنوع دیگری را نیز انجام می‌دهند که هم به نوع شغل و موقعیت همسران‌شان و هم به علایق و ترجیحات خود آنان بستگی دارد. دلفی و لئونارد گذشته از بررسی منافع شغلی کارفرمایان از فعالیت‌های خانگی زنان، معتقدند که شوهران نیز از کار خانگی همسران خود سود می‌برند.

سالی وست‌وود در یک بررسی میدانی نمونه‌هایی از کار زنان کارگر و نگرش آنان به کارهای خانه را توضیح می‌دهد. مقالهٔ کارگران خانگی یا دست‌به‌سینه برای مرد خانه هنگامی که نشسته و چای می‌نوشد به موضوع درونی‌شدن مفهوم زنانگی به معنای رسیدگی به شوهر و فرزندان در میان زنان کارگر کارخانه اشاره دارد. رسیدگی به خانه و نظافت آن جزئی از فعالیت زنان در نظر گرفته می‌شود و زنان کارگر از آن همچون حق زنان در ادارهٔ منزل و وظیفهٔ آنان در کارکردن برای خانواده نام می‌برند. در این بررسی، هرچند زنان دربارهٔ داشتن دو شغل در بیرون و درون خانه بحث می‌کردند، انجام‌دادن کار خانگی به دلیل عشق و علاقهٔ همراه با آن، برای آنان تبدیل به کاری رضایت‌بخش می‌شد.

دیدگاه‌های فمینیستی نه فقط دربارهٔ معرفت‌شناسی مردانه بحث کرده‌اند و دانش موجود را به چالش طلبیده‌اند بلکه در مورد چگونگی انجام‌دادن پژوهش‌ها در علوم اجتماعی نیز بحث کرده و عینی‌گرایی موجود در پژوهش‌ها را زیر سؤال برده‌اند. مقالهٔ مک هیوج با عنوان پژوهش برای زنان: روش‌های فمینیستی در مورد انواع پژوهش‌هایی که امروزه از نظر فمینیست‌ها مطرح است، بحث می‌کند. 

این مجموعه دربرگیرندهٔ همه مقالات مربوط به دیدگاه‌های فمینیستی نیست و بیش‌تر، مقالات نظریه‌پردازان موج دوم را در بر می‌گیرد. در این مجموعه از دیدگاه‌های جدیدتری که از ۱۹۸۰ به‌بعد مطرح شده‌اند، نامی برده نشده‌است. آثار فمینیست‌های فرانسوی (لوس ایریگاری، هلن سیکسو و جولیت کریستووا) مطرح نشده است. از فمینیست‌های جهان سوم (چاندرا ماهانتی یا اسپیواک) نیز نامی برده نشد و دیدگاه آنان بیان نشده. تقسیم‌بندی‌های جدیدتر فمینیستی نیز در آن نیامده است. 

خواندن کتاب فمینیسم و دیدگاه ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به پژوهشگران حوزهٔ زنان و جامعه‌شناسی پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب فمینیسم و دیدگاه ها

«از هنگامی که کار مطالعات زنان آغاز شد، فمینیست‌ها تلاش می‌کردند که ریشهٔ تفاوت جنسیتی را در تفاوت زیست‌شناختی میان زن و مرد ندانند، بلکه این تفاوت را نتیجهٔ فرآیند شکل‌گیری تاریخی ـ فرهنگی اجتماعی و یا به عبارت دیگر نتیجهٔ فرآیند جامعه‌پذیری بدانند.

پیش از آن که مطالعات زنان در تحقیقات سنتی جامعه‌شناسی و جامعه‌پذیری پا بگیرد نظریهٔ مشخصی دربارهٔ جامعه‌پذیری جنسیت وجود نداشت. محققان به موضوعات دیگری توجه داشتند: از جمله این که هنجارها و ارزش‌هاچگونه از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود و در این انتقال چه تفاوت‌هایی میان طبقات اجتماعی مختلف مشاهده می‌شود. به عنوان مثال در کودکان طبقات فرودست «کاستی‌هایی» در جامعه‌پذیری مشاهده و توصیه می‌شد که این کاستی‌ها با تمهیداتی مانند برنامه‌های پیش‌دبستانی ویژه جبران شود. روش‌های مختلف تربیتی بررسی می‌شد و میان روش‌های زورمدار از یک سو و روش‌های «مشارکتی» و «ضدزورمدار» از سوی دیگر تفاوت‌هایی قائل می‌شدند. اعتقاد بر این بود که روش‌های ضدزورمدار و مشارکتی نه تنها کودکان بلکه کل جامعه را از ساختارهای استبدادی رها می‌سازد. در این گونه بررسی‌ها ابعاد جنسیتی تقریباً به طور کامل نادیده گرفته می‌شد.

هر چند به تفاوت‌های غیر قابل انکار جامعه‌پذیری جنسیتی در خانواده، کودکستان، مدرسه و کلیهٔ کارگزارانِ جامعه‌پذیری توجه می‌شد اما این تفاوت‌ها مشکلی به شمار نمی‌آمد بلکه در نهایت امری طبیعی شمرده می‌شد. هم تفاوتی که در رفتار بزرگ‌سالان با پسرها و دخترها مشاهده می‌شد و هم واکنش‌های متفاوت کودکان را ثبت می‌کردند ولی اگر هم این واکنش‌های متفاوت را ناشی از تفاوت زیست‌شناختی میان دختران و پسران نمی‌دانستند، دلیل آن را تقلید نقش‌های جنسیتی یا هم‌ذات‌پنداری با آن‌ها می‌شمردند. پرسش‌هایی که دربارهٔ وجود تفاوت طبقاتی در جامعه‌پذیری و راه‌های ازمیان‌برداشتن این تفاوت‌ها طرح می‌شد، در مورد تفاوت‌های جنسیتی به میان نمی‌آمد. فرض بر آن بود که مکمل‌بودنِ نقش‌های جنسیتی به شکل موجودْ صحیح و لازم است.

در این زمینه فمینیست‌ها نخستین کسانی بودند که به این پرسش پرداختند. زمان آغاز تحقیقات جامعه‌شناختی فمینیستی را نمی‌توان با قطعیت تعیین کرد. نظراتی از همه سو مطرح می‌شد، تحقیقات مقایسه‌ای قوم‌شناختی/ فرهنگی مارگارت مید دربارهٔ نقش‌های جنسیتی کاملا متفاوتِ اقوام دریای جنوب در دههٔ سی میلادی، بسیاری از زنان محقق را به این فکر انداخت که تفاوت‌های جنسیتی و جامعه‌پذیری در جوامع ما نمی‌تواند امری «طبیعی» باشد. و به همین سبب هم قابل تغییر است. جنس دوم سیمون دوبووار که در سال ۱۹۴۹ چاپ شد از جملهٔ این نظرات بود. این جملهٔ سیمون دوبووار که "انسان زن به دنیا نمی‌آید بلکه زن می‌شود" بدون شک باعث شد بسیاری از زنان بفهمند که جامعه‌پذیری مردسالاری، ضدزن است.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۹۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۳۲۵ صفحه

حجم

۲۹۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۳۲۵ صفحه

قیمت:
۵۲,۵۰۰
تومان