کتاب سه داستان
معرفی کتاب سه داستان
کتاب سه داستان نوشتهٔ ژان پل سارتر و ترجمهٔ محمود سلطانیه است. انتشارات جامی این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و فرانسوی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب سه داستان
کتاب سه داستان حاوی یک مجموعه داستان کوتاه و معاصر و فرانسوی است. عنوان این داستانها به قلم ژان پل سارتر عبارت است از «اتاق» و «اِرُسترات» (Erostrate) و «دیوار». بهعنوان نمونه میتوان به داستان مشهور «دیوار» اشاره کرد که در آن سه زندانی سیاسی را در شب قبل از اعدامشان همراهی میکنیم. زوال ذهنی این شخصیتها از نقطهنظر دکتری مهربان که انگار برای تسلیدادن به آنها آنجاست، با جزئیاتی زیبا و دلهرهآور به تصویر کشیده شده است. با نزدیکترشدن صبح، شخصیتها قبل از شلیکشدن اولین گلوله به سویشان، از دیوار میان مرگ و زندگی عبور میکنند. این داستان را دارای تصویری درخشان از زندگی در رنج دانستهاند.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب سه داستان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فرانسه و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره ژان پل سارتر
ژان پل سارتر در سال ۱۹۸۰ به دنیا آمد. او فیلسوف، فعال اجتماعی و نویسندهای فرانسوی و نیز همسر «سیمون دوبوار» بود. سارتر به آزادی بنیادی انسان و اینکه «انسان، محکوم به آزادی است» باور داشت. بهطور کلی، دو دوره در زندگی حرفهای سارتر وجود دارد؛ نخستین دوره، دورهٔ پس از نوشتن اثر معروفش «هستی و نیستی» و دومین دوره، پس از نگارش رمان «تهوع» است. در دومین دورهٔ حرفهای زندگیاش، سارتر بهعنوان روشنفکری فعال از نظر سیاسی شناخته شد. او از طرفداران کمونیسم بود؛ هرچند هرگز بهطور رسمی به عضویت حزب کمونیست فرانسه درنیامد. سارتر بیشتر عمرش را صرف تطبیق ایدههای اگزیستانسیالیستیاش کرد. او معتقد بود که انسان باید خودش سرنوشتش را تعیین کند؛ همچنین مطابق با اصول کمونیسم، باور داشت که نیروهای اقتصادی - اجتماعی جامعه که از کنترل انسان خارج هستند، نقشی حیاتی در تعیین مسیر زندگی اشخاص دارند.
سارتر در سال ۱۹۶۴ جایزهٔ ادبی نوبل را برنده شد، اما از پذیرفتن این جایزه پرهیز و خودداری کرد. او در نامهای که به آکادمی نوبل نوشت، توضیح داد که نمیتواند جایزه را بپذیرد و نمیخواهد که هرگز نامش در فهرست دریافتکنندگان آن جایزه قرار گیرد. این فیلسوف فرانسوی، بهعنوان یک نویسنده نمیخواست نامش با سازمانی مرتبط گردد. بعضی از فیلسوفان معتقد هستند که سارتر در کارهایش مفاهیم متناقضی را در کنار هم قرار داده است. او از سال ۱۹۷۳ به بعد، تقریباً تمامی قدرت بینایی خود را از دست داد و دیگر قادر به نوشتن نبود؛ بااینهمه کوشید با انجام مصاحبهها، دیدارها و حضور در مراسمها کماکان چهرهای فعال و اجتماعی از خود نشان دهد. او در جایی از مبارزۀ مردم ایران علیه محمدرضاشاه پهلوی و آزادی زندانیان سیاسی و همچنین مبارزۀ مردم شیلی علیه دیکتاتوری آگوستو پینوشه طرفداری کرد.
بخشی از آثار مهم سارتر عبارتند از: رمان «تهوع» (یا «غثیان»)، «زنده باد چگوارا»، «دیوار» (مجموعه داستان)، «هستی و نیستی» (رساله فلسفی)، «خروج ممنوع» (نمایشنامه)، «مردههای بیکفنودفن» (نمایشنامه)، «روسپی بزرگوار» (نمایشنامه)، «دستهای آلوده» (نمایشنامه)، «گوشهنشینان آلتونا» (نمایشنامه)، «مگس ها» (نمایشنامه)، «راههای آزادی»، «نقد عقل دیالکتیکی» (رسالهٔ فلسفی)، «اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر» (رسالهٔ فلسفی)، «ادبیات چیست؟» (رسالهٔ ادبی - فلسفی)، «اندیشههایی دربارهٔ مسئلهٔ یهود» (رساله)، «چرخدنده» (فیلمنامه) و کتاب «واژهها». ژان پل سارتر در سال ۱۹۰۵ درگذشت.
بخشی از کتاب سه داستان
«یک روز یکشنبه بود که آن را به دست آوردم. بسیار ساده در جیب شلوار جایش دادم و پس از آن به گردش رفتم. هنگامی که در خیابان قدم میزدم وجود سردش را روی رانم احساس میکردم و همچون خرچنگی به شلوارم فشار میآورد. اما نرم نرمک و پس از چسبیدن به بدنم گرم میشد و شبیه آدمهایی عصا فروخورده میشدم که هر گام خود را با درنگ برمیدارند. هرازگاه دست در جیب میکردم و به آنچه در آن جای داده بودم دست میکشیدم. گاهی نیز وارد دستشوییهای همگانی میشدم، هفتتیرم را بیرون میآوردم، سبک و سنگینش میکردم و به قنداق چهارخانهٔ سیاهرنگ و ماشهٔ سیاه آن که به پلکی نیم بسته میماند مینگریسم. همه میپنداشتند من هم مانند دیگران وارد دستشویی همگانی میشوم، اما من هرگز در دستشویی همگانی خودم را سبک نمیکردم.
یک شب اندیشهٔ شلیک به آدمها وجودم را فرا گرفت. همان شنبهشبی که به دیدار «لهآ» دختر بور خیابان منپارناس رفته بودم. البته من هرگز با زنها رابطهیی صمیمانه و بیریا نداشتم چون میدانستم از پس آنها برنمیآیم و همواره بازنده خواهم بود. به همین سبب نه چیزی به آنها میدادم و نه چیزی از آنها میخواستم و شاید هم به دنبال زنی بودم که به خواستههایم هر چند خلاف خواستههایش باشد گردن دهد.
هنگامی که به منپارناس رسیدم لهآ را ندیدم، زمانی دراز انتظارش را کشیدم و چون نیامد پنداشتم سرما خورده است. زیرا نخستین روزهای ژانویه بود و هوا نیز بسیار سرد. سرخورده شده بودم چون دریافتم دیدارش ناممکن شده است. پس از آن بر آن شدم تا پیجوی زنی دیگر شوم و اگرچه آشناییهای بدون سبب را دوست نداشتم، اما نمیدانم چرا و با چه دلی به خانه بازگشتم، هفتتیرم را برداشتم و پای در راه حادثه گذاشتم.
هنگامی که چهار ساعت پس از آن با یک زن روبرو شدم. اسلحه در جیبم بود و دیگر از هیچ چیز نمیترسیدم. زن بسیار بیچاره مینمود و قیافهٔ زن همسایهٔ روبرویم را داشت. با دست چپ قنداق هفتتیر را در جیب شلوارم میفشردم و لولهٔ آن را به سوی زن نشانه گرفته بودم:
ـ اسمت چیست؟
ـ رنه.
ـ راه بیفت.
ـ کجا؟
ـ گفتم راه بیفت. همین! چیز دیگری نمیخواهم.»
حجم
۷۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۷۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
نظرات کاربران
بسیار عالی بود.