دانلود و خرید کتاب جودی دنیا را نجات می دهد مگان مک دونالد ترجمه محبوبه نجف خانی
تصویر جلد کتاب جودی دنیا را نجات می دهد

کتاب جودی دنیا را نجات می دهد

معرفی کتاب جودی دنیا را نجات می دهد

کتاب جودی دنیا را نجات می دهد نوشتهٔ مگان مک دونالد و ترجمهٔ محبوبه نجف خانی و ویراستهٔ مژگان کلهر است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای کودکان نوشته شده است.

درباره کتاب جودی دنیا را نجات می دهد

کتاب جودی دنیا را نجات می دهد که با تصویرسازی‌های «پيتر اچ. ری‌نولدز» منتشر شده، سومین کتاب از مجموعهٔ «جودی دمدمی» است. در آغاز، جودی دمدمی نمی‌خواست دنیا را نجات بدهد. او فقط می‌خواست در یک مسابقه برنده شود؛ مسابقهٔ چسب‌زخم. مسابقهٔ چسب‌زخم چیست؟ آیا جودی دنیا را نجات می‌دهد و در این مسابقهٔ عجیب برنده می‌شود؟ بخوانید تا بدانید. این رمان مصور شامل ۱۱ فصل است و عنوان آنان عبارت است از «مسابقهٔ چسبِ زخم محشر»، «خفاش یا پوست موز»، «در حال‌وهوای آقای آشغالی»، «صدف‌های براق انگشت خوکی، شیرهای کوهی و صدف‌های پشت خال‌خالی»، «وضعیت اضطراری سوسک»، «خزهٔ حوض»، «دیوا دو»، «خفاشی محشر می‌کند»، «پروژهٔ مداد»، ««بطری‌ها محشر می‌کنند»، «مرض چشمک‌زدن».

خواندن کتاب جودی دنیا را نجات می دهد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به کودکان گروه سنی «ج» و کودکانی که به قالب رمان علاقه دارند، پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب جودی دنیا را نجات می دهد

«ــ کی؟

ــ دختری که دو سال تمام بالای درخت زندگی کرد. داستانش را آقای تاد برای‌مان تعریف کرد. قرار بوده چند تا از درخت‌های کهن‌سال سکویا را توی کالیفرنیا قطع کنند، آن‌وقت، جولیا باترفلای هیل بالای یکی از درخت‌ها می‌رود و دو سال همان‌جا زندگی می‌کند. آن‌ها هم نمی‌توانند درختی را که کسی رویش زندگی می‌کند، قطع کنند. تازه اسم درخت را هم می‌گذارد دیوا.

استینک گفت: «جودی، تو نمی‌توانی همین‌طوری بالای درخت زندگی کنی.»

ــ اعلی‌حضرت جودی دمدمی.

استینک گفت: «وای خدا.»

ــ اگر من بالای درخت زندگی کنم، روزنامه‌نگارها و خبرنگارهای تلویزیون می‌آیند و آن‌وقت همه می‌فهمند که درخت‌ها چقدر مهم‌اند. من اسم درختم را می‌گذارم دیوا دو.

استینک گفت: «دیوانه چطوره؟»

جودی گفت: «هرهر خندیدم. استینک، باید امروز پادوی من بشوی.»

ــ چی؟ پاروی تو بشوم؟

جودی گفت: «پادو. برو واکی تاکی‌ام را برایم بیاور. واکی تاکی مثل تلفن باتری خورشیدی جولیا باترفلای‌هیل عمل می‌کند. این‌طوری می‌توانم با مردم حرف بزنم.»

استینک با واکی تاکی برگشت. جودی یک شاخه پایین آمد و استینک هم روی جعبهٔ شیر رفت و واکی تاکی را به جودی داد.

ــ حالا برو و یک چراغ قوه برایم بیاور. کم‌کم این بالا هوا تاریک می‌شود.

استینک رفت و چراغ‌قوه آورد.

جودی گفت: «حالا می‌شود یک لیوان آب هم برایم بیاوری؟»

استینک پرسید: «آب؟ آب دیگر برای چی می‌خواهی؟»

ــ چون تشنه‌ام!

استینک گفت: «حرفش را هم نزن.»

ــ پنجاه پنس بهت می‌دهم.

استینک که توی فکر پول‌هایی بود که می‌توانست کاسبی کند، پرسید: «قرار است تا کی آن بالا بمانی؟»

ــ جولیا باترفلای هیل هفتصدوسی‌وهشت روز روی درختش ماند. پس تو، دیر یا زود باید برایم آب بیاوری و عدس. چون جولیا باترفلای هیل عدس می‌خورد.

استینک گفت: «عدس؟ تو به عمرت یک دانه عدس هم نخورده‌ای!»

بعد رفت و یک شیشه آب آورد و گفت: پنجاه پنس به من بدهکاری. عدس‌مان هم تمام شده. یادم رفته بود که همه را برای کاردستی‌ام استفاده کردم.»

♡ noora jafarzade ♡
۱۴۰۳/۰۳/۳۰

♡ عالی ♡ حتما بخوانین

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۵۷,۵۰۰
۱۷,۲۵۰
۷۰%
تومان