کتاب شبح مرگ
معرفی کتاب شبح مرگ
کتاب «شبح مرگ» نوشتۀ سیامک گلشیری است که نشر افق آن را منتشر کرده است. سومین جلد از مجموعۀ خونآشام که نفس در سینۀ خوانندگان حبس خواهد کرد.
درباره کتاب شبح مرگ
داستان کتاب شبح مرگ با تلاش آقای نویسنده برای دسترسی به یادداشتهای خبرنگاری به نام اشکان که جنازهاش را زیر پلی در شرق تهران پیدا کرده بودند آغاز میشود. شبی، آن خبرنگار در خانهای مخوف، دستوپابسته، از آقای نویسنده خواسته بود که یادداشتهایش را چاپ کند؛ بنابراین وقتی خبر مرگش میرسد، او تصمیم میگیرد به خانۀ رازآلود مادر اشکان برود و نوشتههای او را پیدا کند و این شروع ماجراهای هولناک این کتاب است.
کتاب شبح مرگ سومین جلد از مجموعۀ ۵جلدی خونآشام سیامک گلشیری است. جلد اول «تهران، کوچۀ اشباح» است که در آن خبرنگاری با یک خونآشام آشنا میشود. خونآشام از او میخواهد که داستان زندگیاش را چاپ کند. در جلد دوم «ملاقات با خونآشام» نویسنده اتفاقاتی که در خانۀ مرموز دراکولا برای خبرنگار میافتد را روایت میکند. در جلد سوم وحشت و تر به نهایت خود میرسد و نویسنده با ماجراهای هراسآوری روبهرو میشود که نفس خواننده در سینه حبس میشود و خواب از چشم او بگیرد. جلد چهارم «جنگل ابر» ماجراهای رازآلود و ترسناک به اوج خود میرسد و در جلد پنجم پروندۀ این مجموعۀ ترسناک و مهیج خونآشام با کتاب «شب شکار» بسته میشود.
داستان به شیوۀ اولشخص و از زبان نویسنده روایت میشود. سیامک گلشیری مهارت خاصی در صحنهپردازیهای تأثیرگذار دارد و چنان هنرمندانه صحنهها را توصیف میکند که خواننده آن را کاملاً حس میکند.
خواندن کتاب شبح مرگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به علاقهمندان کتابهای ژانر وحشت، نوجوانان و دوستداران داستانهای ترسناک پیشنهاد می کنیم.
درباره سیامک گلشیری
سیامک گلشیری یکی از نویسندگان مشهور و پرکار رمانهای نوجوان است. او ابتدا برای مجلات مینوشت. «یک شب، دیروقت» اولین داستان کوتاه سیامک گلشیری است که در مجلۀ آدینه به چاپ رسید. او در مجلات ادبی دیگر مثل گردون، دوران، کارنامه، زنده رود، زنان، کلک بهعنوان نویسنده فعالیت داشت. اولین مجموعه داستان او «از عشق و مرگ» نام دارد. از آثار دیگر او میتوان به «مهمانی تلخ»، «خفاش شب»، «آرش و تهمینه»، «خرش می آن سراغم»، «نفرینشدگان»، «بردیا و ملکه سرزمین عاج» و «من عاشق آدمهای پولدارم» اشاره کرد. سیامک گلشیری برادر نویسندۀ صاحبنام ایرانی هوشنگ گلشیری است.
بخشی از کتاب شبح مرگ
«هر دومان چند لحظهای سکوت کردیم. بعد زن خداحافظی کرد. گوشی را گذاشتم و تکیه دادم به صندلی. به کاغذ که هنوز توی دستم بود و نشانی زن را روی آن یادداشت کرده بودم، نگاه کردم، و بعد بیاختیار یاد آن شب افتادم؛ یاد لحظهای که وارد آن اتاق سرد و نیمهتاریک شده بودم و اشکان را دیده بودم که دست و پایش را با طناب ضخیمی محکم به صندلی بسته بودند. موهای بلندش ریخته بود روی صورتش و جای دو سوراخ بزرگ خونآلود روی گردنش پیدا بود؛ یاد لحظهٔ آخر که صدایم کرد و از من خواست یادداشتهایش را چاپ کنم؛ یاد لحظهای که دراکولا با آن دستهای بزرگ و انگشتهای دراز، موهای بلند اشکان را گرفت و سرش را بلند کرد. باز به یادداشت نگاه کردم و بعد به عدد ۹ که آن را بزرگ نوشته بودم، آنقدر بزرگ که نصف صفحه را گرفته بود. وقتی خیره شده بودم به دایرهٔ سیاه بزرگی که دور آن کشیده بودم، یاد دختر افتادم، یاد لحظهای که سرش را بالا گرفت و دندانهای نیشش شروع کردند به بزرگ شدن و بعد یکآن احساس کردم صدای جیغش را شنیدم، آنقدر واضح که انگار برای اولینبار بود آن را میشنیدم؛ درست همانطور که بارها و بارها در این چند ماه در خوابهایم شنیده بودمش. و حالا داشتم دوباره برمیگشتم. دوباره برمیگشتم به روزهایی که چیزی جز اضطراب و نگرانی برایم نداشت. تمام این مدت، هر بار که شبی دیروقت از کوچهای یا خیابانی رد میشدم، یا هر بار که دیروقت تلفن زنگ میزد، فکر میکردم خود اوست که باز سر و کلهاش پیدا شده؛ خبرنگار است که برگشته، هرچند گفته بودند جنازهاش را جایی زیر پلی در شرق تهران پیدا کردهاند. اما حالا این خود من بودم که داشتم برمیگشتم به آن دوران. انگار دیگر هیچ چارهای جز این نداشتم. شب و روزم شده بود فکر کردن به یادداشتهایی که خبرنگار از من خواسته بود چاپشان کنم. انگار اصلاً سرنوشتم به نوعی با سرنوشت آدمهایی که توی آن خانهٔ مخوف بودند، گره خورده بود.»
حجم
۷۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۷۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه