کتاب آمبر براون از حسودی کبود می شود!
معرفی کتاب آمبر براون از حسودی کبود می شود!
کتاب آمبر براون از حسودی کبود می شود! نوشتهٔ پائولا دانزیگر و ترجمهٔ فرمهر منجزی و ویراستهٔ مژگان کلهر است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای کودکان نوشته شده و از مجموعهٔ «کتابهای فندق» از این نشر است.
درباره کتاب آمبر براون از حسودی کبود می شود!
چاپ دهم کتاب آمبر براون از حسودی کبود می شود! با تصویرسازیهای «تونی راس» منتشر شده است. کتاب آمبر براون از حسودی کبود می شود! (جلد نهم) جزو مجموعهٔ «این دختر نمیداند از دست پدر و مادرش چه کند!» است. نویسندگان این مجموعهٔ چندجلدی به نام «آمبر براون»، با خلق داستانهایی طنز از زبان آمبر، احساسات تلخ و شیرین او را پس از جداییِ پدر و مادرش از یکدیگر، بهشکلی واقعی به تصویر کشیدهاند.
خواندن کتاب آمبر براون از حسودی کبود می شود! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان گروه سنی «ج» پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آمبر براون از حسودی کبود می شود!
«پدرم یک قرار ملاقات دارد.
او امشب با خانمی که توی فروشگاه باهاش آشنا شده بیرون میرود.
بیشتر مردم با پاکتهای پر از مواد غذایی و دستمال کاغذی و این چیزها از فروشگاه بیرون میآیند، اما پدر من با شماره تلفنی که از یک خانم گرفته بود، از فروشگاه بیرون آمد. خانمی که در قسمت بستنیها دیده بود؛ آنهم در حالیکه میخواست تصمیم بگیرد بستنی با کدام طعم را بردارد.
آن خانم نوعی بستنی را پیشنهاد داده بود و گفته بود به عنوان یک آدم مجرد تنها سرگرمی او در خانه خوردن همین نوع بستنی است.
به جای اینکه بروم حمام، باید همراه پدر میرفتم.
باید بهش میگفتم شیرینی شکلاتی بگیرد، اما من آنجا نبودم و او بستنی گرفت و قراری هم برای امشب گذاشت.
به من قول داده بود امشب مرا ببرد سینما.
حالا به جای من یک غریبه را میبرد.
قول داده بود مرا ببرد.
به این موضوع فکر کردم.
وقتی دنبال پیدا کردن آپارتمان بود، به من قول داد در انتخاب از من کمک بگیرد... و بعد بدون من خودش جایی را پیدا کرد.
بعدش گفت دیگر بعد از این هرگز زیر قولش نمیزند... و حالا این کار را کرد.
من توی خانه نشستهام و خیلی عصبانیام.
دلم میخواست به مامان تلفن بزنم و بروم خانه، اما میدانم مامان و مَکس برای دیدن یک نمایش رفتهاند نیویورک.
پدرم مرتب میگوید واقعا دلش میخواهد وقتش را با من بگذراند، به خصوص الان که قرار است من به شهر دیگری بروم.
و حالا توی خانهٔ او هستم، و او رفته سر قرارش با کسی که همین امروز توی فروشگاه، آشنا شده.
از این کارش خیلی خوشم نیامد.
در واقع خیلی ناراحت هستم. پدرم مرتب میگوید اگر من از این شهر بروم چهقدر او ناراحت میشود. او میگوید یک وکیل میگیرد تا مطمئن بشود مامان نمیتواند مرا از این شهر خارج کند... اینطوری هم خیلی بیشتر از اینکه وقتش را با من بگذراند وقت صرف دوندگیهای اداری میکند، هم پول بیشتری خرج میکند.
و حالا بعد از همهٔ این حرفها مرا گذاشت و رفت.
رفت سر قرار با کسی که حتی او را نمیشناسد.
من نهتنها ناراحتم، بلکه خیلی غمگین و عصبانیام.
من، اینجا توی خانهٔ او هستم، بدون او.
استیو خانه نیست. رفته مهمانی.
ساوانا هم خانه نیست. او رفته خانهٔ یکی از دوستهایش مهمانی لباس خوابی، یعنی شب آنجا میماند.
من هم میتوانستم بروم خانهٔ کلی. بِرَندی امشب آنجاست. ما هم میتوانستیم مهمانی لباس خوابی راه بیندازیم.
دیلان خانه است و توی اتاقش بازی کامپیوتری میکند.
به هر حال من تنها نیستم.
برندا، پولی و من به همدیگر ماسکهای صورت دادیم.
من با نوجوانها وقتم را میگذرانم.
اگر از دست پدرم عصبانی نبودم، در مجموع روز فوقالعادهای داشتم.
حالا کمی روزم فوقالعاده است چون احساس میکنم ناراحت و عصبانیام.
پولی داشت دستورالعمل را میخواند: «بگذارید بیست دقیقه بماند و مراقب باشید توی چشمتان نرود.» سرش را بلند کرد و ادامه داد: «همچنین احتمالاً نباید بگذاریم روی لبهایمان هم بیاید. ما که نمیخواهیم آن را بخوریم.»
خیلی زود تمام صورتمان سبز شد.»
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه