کتاب مهمانی بالش های قلنبه
معرفی کتاب مهمانی بالش های قلنبه
کتاب مهمانی بالش های قلنبه نوشتهٔ باربارا پارک و ترجمهٔ مژگان کلهر است. نشر افق این کتاب را که یکی از کتابهای مجموعهٔ «جونی بی. جونز» است، روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب مهمانی بالش های قلنبه
مجموعه کتاب «جونی بی. جونز» داستانهای دختر تقریباً ۶سالهای است که در هر جلد داستانی تازه میسازد. در مجموعهٔ ۲۸ جلدی کتابهای «جونی بی. جونز» ما با این دختر کوچک و بامزه همراه میشویم و او را در پیشدبستانی و مهدکودک همراهی میکنیم. کتابهای «جونی بی. جونز» با دیگر کتابهای کودک متفاوتند؛ این کتابها بر پایهٔ داستانهای صرفاً آموزشی و اخلاقی نیستند، داستان کودکی پرجنبوجوش و متفاوت هستند که هر بار داستان تازهای خلق میکند. او اشتباه میکند، گاه بیادب میشود، با معلم و خانوادهاش مخالفت میکند و دقیقاً مانند یک کودک واقعی رفتار میکند. همین موضوع داستانهای او را برای کودکان محبوبتر کرده است و با او همراه میشوند. کتابهای «جونی بی. جونز» از سال ۱۹۹۳ تا ۲۰۱۳ میلادی با تصویرگری «دنیس برانکوس» منتشر شده و نویسنده تأکید کرده است که نمیخواهد فقط داستانی اخلاقی بسازد؛ چون دوست دارد کودکان را بخنداند.
کتاب مهمانی بالش های قلنبه یکی از کتابهای این مجموعه است. «جمع کردن وسایل»، «جیکجیک کردن» و «بازی بازی باز هم بازی» عنوان برخی از بخشهای این کتاب هستند.
خواندن کتاب مهمانی بالش های قلنبه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به همهٔ کودکان پیشنهاد میکنیم.
درباره باربارا پارک
باربارا پارک (Barbara Park) یکی از محبوبترین نویسندگان دنیای ادبیات کودک است که با خلق مجموعهٔ «جونی بی جونز» مشهور شد. او در سال ۱۹۴۷ در ایالت نیوجرسی در آمریکا متولد شد و در سال ۱۹۶۷ از دانشگاه آلاباما در رشتهٔ تعلیموتربیت فارغالتحصیل شد. باربارا پارک در نوامبر سال ۲۰۱۳ بهخاطر درگیری با بیماری سرطان از دنیا رفت. او علاوه بر مجموعهٔ «جونی بی جونز» آثار دیگری نیز منتشر کرده است. کتابهای «برادارم اینجا بود»، «از من نخواهید لبخند بزنم»، «میک هارته اینجا بود» و «عملیات دککردن کپک» از دیگر آثار اوست که به پارسی نیز برگردانده شدهاند.
بخشی از کتاب اتوبوس بوگندوی خنگول
«صبح روز بعد، پنجشنبه بود.
تندی از جام بلند شدم و دویدم تو آشپزخانه.
بعدش یک ساک پلاستیکی گندهٔ گنده برداشتم و دویدم تو اتاقم تا وسایل لازم را برای رفتن به خانهٔ لوسیل جمع کنم. اول، بالش گرم و نرمم را برداشتم، بعد لباسخواب و پیراهن و دمپاییهای روفرشیام را که شکل خرگوش بودند. بعدش هم پتو و ملافههام و توپ کوچولو و خوشگلم را برداشتم.
آخرسر هم فیل چاق و چلهام، فیلیپ جانی باب را برداشتم.
او از توی ساک به من نگاه کرد و گفت: «فقط یه مشکلی! تو نباید منرو همینجوری توی این ساک پلاستیکی بذاری، واسه اینکه خفه میشم این تو.»
چشمهام گشادِ گشاد شدند.
حالم گرفته شد. گفتم: «وای نه! یادم رفته بود!»
اینجوری شد که تندی قیچی را برداشتم و چندتا سوراخ هوا روی نایلون گذاشتم.
فیلیپ جانی باب نفس کشید. گفت: «بهتر شد.»»
حجم
۲٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
حجم
۲٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
نظرات کاربران
جونی بی وقتی ۸ سالم بود عضو کتاب های مورد علاقه م بود اما با این سنم هنوز میخونمش 😭🤣🤣🤣 شما چی؟🤭🤭