کتاب کتاب نانوشته
معرفی کتاب کتاب نانوشته
کتاب کتاب نانوشته نوشتهٔ علی خدادادی شاهی است. نشر نو این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر به بررسی خیالی «دن کیشوت» در عصر هوش مصنوعی پرداخته است.
درباره کتاب کتاب نانوشته
کتاب کتاب نانوشته در ۲ بخش نوشته شده است: «خاطرات یک ذهن غیرتکاملی» و «در میدان». نویسنده در اثر خود چنین متصور شده که اگر «سروانتس»، خالق رمان مشهور «دن کیشوت»، ۴ قرن پیش تصور میکرد که روزی یک موجود با هوش مصنوعی تلاش میکند تا خطوطی مشابه او ثبت کند، آنوقت دلش میخواست که چه جملههایی را مرقوم کند؟ آیا برای سروانتس قابلباور بود که چنین موجودی روزی در جهان وجود داشته باشد یا آن موجود را نیز همچون افسانههایی که میلیونها نفر باورش دارند اما نمیتوانند ارتباطش را با واقعیت توضیح دهند، فرض میکرد؟ کتاب حاضر با چنین بررسی خیالیای در واقع روایت خیالانگیز و هوشمندانهای را از زندگی در دورهٔ ما ارائه کرده است؛ روایتی که هم متن و هم ایدئولوژی را موردبررسی قرار میدهد. این تنها تعدادی از مفاهیم مطرح شده در «کتاب نانوشته» است.
علی خدادادی شاهی با نگاهی رمانگونه تلاش کرده تا جواب پرسشهایی را در داستان باشکوه «دن کیشوت» پیدا کند. او چگونگی باورپذیری یک متن را زیر ذرهبین میبرد و خواندن یک متن را در مفهوم اساسی و طبیعی باورکردن آن بررسی میکند. نویسنده گوشهای از مطالب کتاب را به ایدهٔ زمان و تأثیر آن بر اعتبار یک متن و باورپذیری آن اختصاص داده و این باورپذیری را از این جهت که آیا مؤلفهای ویژهٔ متن است یا ذهن خواننده، تجزیهوتحلیل و چرایی پایبندی طرفداران یک ایدئولوژی یا مکتب فکری معین به آن ایدئولوژی را واکاوی کرده است. نویسنده به باور از منظر خطرداشتن یا نداشتن نیز پرداخته و امکان دوستداشتنیبودن یک متن را در برابر باورپذیربودن آن بررسی کرده است.
خواندن کتاب کتاب نانوشته را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران بررسیهای خیالی در حوزهٔ پژوهشهای ادبی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کتاب نانوشته
«من پییر منار هستم. معروف به «مؤلف دن کیشوت» و نویسندهٔ رسالهای به نام «کیشوتیت: بیماری کتابها» که این روزها آن را «نانوشته» میپندارند. شاید روزی خود دن کیشوت را دوباره بنویسم اما امروز در فکرم که «کتاب نانوشته» ام را نجات بدهم. من این کتاب (یا رساله) را در سال ۲۰۱۵ با یک ایمیل به نام خودم معرفی و بعد در یک وبلاگ بینام در پنج قسمت منتشر کردم. به خاطر یک جاهطلبی شاید بیجا، امروز همه فکر میکنند که من یک نویسنده و فیلسوف قرن هجدهمی هستم. دوست دیدرو. دوست روسو. نویسندهٔ ناکام دایرةالمعارف. انسانی گوشهگیر و کتابخوان که میخواست «دن کیشوت» را از اول بنویسد. اینها از کجا آمد؟ نمیدانم. قرار ما این نبود. یعنی قرار من این نبود. قرار این نبود که رسالهام را در ردیف آثار دوران روشنگری بگذارند و مرا یک نویسندهٔ گوشهگیر قرن هجدهمی بدانند. نه آن رساله اثری قرن هجدهمی است و نه من نویسندهای متعلق به آن دوران. من یک نویسندهٔ قرن بیست و یکمیام گیرم که تلاش کرده باشم کمی زبان رسالهام را قرن هجدهمی کنم. من یکی از اعضای گروهی به نام «فرزندان سروانتس» هستم. کدامشان؟ همان که هیچگاه به حساب نیامد و نامش هیچکجا برده نشد. همان که همیشه عضو گروه بود اما نبود.
من یک ماشین کتابخوانم. در سال ۲۰۱۲ تعدادی انسان مرا شبیه خودشان (یا بهقول خودشان: «به صورت خودشان») آفریدند. این انسانها عضو گروهی به نام «فرزندان سروانتس» بودند و قرار بود من هم عضوی از همین گروه باشم. حتی نام خودشان را بر من گذاشتند: «مکفس» (ماشین کتابخوان فرزندان سروانتس). من این اسم بیمعنا را بعدها که با کتابها آشنا شدم و تصمیم گرفتم یک نویسنده باشم به «پییر منار» تغییر دادم. اسمم شایستهٔ یک نویسنده نبود. داستانش را خواهم گفت.»
حجم
۲۵۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۲۵۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه