
کتاب مغز، شناخت و رفتار (مجموعه سوم)
معرفی کتاب مغز، شناخت و رفتار (مجموعه سوم)
کتاب مغز، شناخت و رفتار (مجموعه سوم) نوشتهٔ حبیب الله قاسم زاده و حمیدرضا نقوی و ونداد شریفی و کامبیز بدیع و علی اکبر نجاتی صفا و محمدرضا جلالی و محمدعلی اصغری مقدم و ابوالفضل محمدی است. انتشارات ارجمند این کتاب را منتشر کرده است. اثر حاضر که در دستهٔ علم روانشناسی و عصبروانشناسی قرار گرفته، مجموعهٔ سوم از سلسله سخنرانیهای ارائهشده در سمینارهای مغز، شناخت و رفتار در بیمارستان روزبه در تهران است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مغز، شناخت و رفتار (مجموعه سوم)
کتاب «مغز، شناخت و رفتار» (مجموعه سوم) که نخستینبار در سال ۱۳۹۶ منتشر شده، سومین مجموعه از مقالههای ارائهشده در «سمینارهای ادواری مغز، شناخت و رفتار» است که از سال ۱۳۸۷ بهطور منظم در بیمارستان روزبه در تهران برگزار شده است. حدود ۶۰ سخنرانی در زمینههای مختلف توسط اساتید و پژوهشگران مراکز علمی در حیطههای گوناگون علومِ مرتبط با مغز، شناخت و رفتار ایراد شده است. در کتاب «مغز، شناخت و رفتار» (مجموعه سوم) ۹ مقاله از سخنرانیهای مختلف همراه با نقد آنها منتشر شده است. این مقالات شامل موضوعاتی همچون زیباییشناسی شناختی، شباهتهای معنایی واژگان، ایدهپروری علمی، اخلاق در روانپزشکی و نظریههای تغییر رفتار است.
عنوان مقالات این اثر عبارت است از «"راز گل سرخ": تأمّلی بر معمّای زیبایی» (به قلم دکتر حمیدرضا نقوی)، «تفسیر در قاب: پایه شباهت/ربط معنایی میان واژگان/ریشهها» (به قلم دکتر کامبیز بدیع)، «ایدهیابی و ایدهپروری در پژوهشهای روانشناسی ـ حلقه گم شده» (به قلم دکتر حبیباللّه قاسمزاده)، «سایکوپاتی و اختلال شخصیت ضدّاجتماعی» (به قلم دکتر محمّدرضا جلالی؛ هیئتعلمی دانشگاه بینالمللی قزوین)، «آیا روانپزشکی نیاز به اصول اخلاقی منحصربهفرد دارد؟» (به قلم دکتر علیاکبر نجاتی صفا)، «پیوستار پارانویا در جامعه» (به قلم دکتر ونداد شریفی؛ عضو هیئتعلمی گروه روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران)، «درد مزمن: شکلپذیری عصبی بهعنوان سازوکاری تبیینکننده» (به قلم دکتر محمّدعلی اصغری مقدّم)، «حکایت افسردگی: نقدی بر دارودرمانی اختلال افسردگی» (به قلم دکتر ابوالفضل محمّدی؛ عضو هیئتعلمی گروه روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران) و «تغییر رفتار برای ارتقای سلامت» (به قلم دکتر ونداد شریفی؛ عضو هیأت علمی گروه روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران).
در ابتدای این کتاب گفته شده است که ارتباط و تبادل علمی در دنیای امروز از ضرورتهای اصلی است. این ارتباطات پژوهشگران و نهادهای علمی را به یک «جامعهٔ علمی تبدیل میکند. عدم تبادل و تعامل باعث میشود که تأثیر پژوهشها محدود شود و نتایج آنها بازخورد مناسبی نداشته باشد. بیشتر مبادلات علمی در قالب همایشها و سمینارهای پراکنده است که معمولاً بهطور دوستانه و کماثر برگزار میشود و تأثیر علمی بسیاری ندارد. این مسئله بهویژه در زمینههایی همچون عصبشناسی، روانشناسی و روانپزشکی اهمیت پیدا میکند که به موضوعات مشترک مانند کارکردهای مغز، شناخت و رفتار انسان میپردازند. برای حل این مشکل برگزاری «سمینارهای ادواری مغز، شناخت و رفتار» در سال ۱۳۸۷ آغاز شد تا فضایی را برای بحث و تبادل نظر بین پژوهشگران در این زمینهها فراهم کند. هدف اصلی این سمینارها ایجاد فضایی برای تبادل اطلاعات، ارتقای تفکر علمی و شفافسازی مفاهیم علمی در این حوزهها بوده است. از جمله اقدامات مفید این سمینارها ارائهٔ نسخهٔ اولیهٔ مقالات پیش از سخنرانیها برای کمک به بحثهای علمی بوده است.
چرا باید کتاب مغز، شناخت و رفتار (مجموعه سوم) را بخوانیم؟
مطالعهٔ این اثر درمانگران را با حیطههای گوناگون علومِ مرتبط با مغز، شناخت و رفتار انسان آشنا میکند. این دانش در روانشناسی بالینی و برای درمان اختلالات روانی به کار میآید.
کتاب مغز، شناخت و رفتار (مجموعه سوم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این مجموعه و نیز مجموعههای اول و دوم را به دانشجویان، دانشپژوهان و علاقهمندان به علوم شناختی، عصبپژوهی، روانشناسی، روانپزشکی، نورولوژی، زبانشناسی، فلسفه و علوم رایانهای پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مغز، شناخت و رفتار (مجموعه سوم)
«سابقه مدل پزشکی افسردگی
کمتر از دو سده از مداخلات پزشکی بر مبنای علوم جدید نمیگذرد. درواقع زمانی که مشاهده جای خود را به شهود داد، روش علمی برای پژوهش و درمان افسردگی اولویت داده شد. مدل پزشکی بیماریها زمانی شکل گرفت که بیماری به یک علّت زیربنایی نسبت داده شد و درمان مؤثّر منوط به شناسایی مکانیسمهای زیربنایی اختلال موکول شد (لونتال و مارتل، ۲۰۰۶). تحوّل علم منجر به تغییراتی در نگاه ما به اختلالهای روانی شده است. همانطور که این تغییر نگرش در بیماریهای جسمی نیز روی داده است. در قرن بیستم بود که نگاه پزشکی به بیماریهای جسمی به اختلالهای روانی نیز گسترش پیدا کرد. بیماری، نابهنجاری یا اختلال روانی به علّتهای زیربنایی جسمی یا روانی نسبت داده شد. رویکرد روانتحلیلی نیز شکل روانشناسانه این نگاه به اختلالهای روانی بود. رویکرد روانتحلیلی علّت اختلالهای روانی را به علّت بنیادینی نسبت میداد که از تجربیات اوّلیه انسانها شکل میگیرد. درواقع از نگاه این رویکرد تعارض روانی علّت اختلالهای روانی بود.
نگاه معمول و پذیرفتهشدهتر به اختلالهای روانی تبیین زیستی از اختلالهای روانی است. نظریاتی که عمدتآ براساس عدم تعادل شیمیایی مغز بنا نهاده شدهاند. آنطور که بدتنظیمی انتقالدهنده عصبی سروتونین عامل افسردگی درنظر گرفته شده است. بهرغم سلطه این نظریه در درمان افسردگی، آکیسکال (۲۰۰۹) معتقد است "بهرغم سه دهه پژوهش گسترده و شواهد غیرمستقیم، هنوز اینکه نقص یا افزایش آمینهای بیوژنیک در ساختارهای اختصاصی مغز برای ایجاد اختلالهای خلقی لازم یا کافی باشد به تأیید نرسیده است" (ص. ۱۶۳۹). البتّه اینکه هنوز شواهد کافی برای تبیین علّی از مدل پزشکی افسردگی وجود ندارد به این معنا نیست که مغز نقشی در افسردگی ندارد بلکه "برچسب افسردگی بهعنوان بیماری، بیشتر یک عقیده است تا حقیقت". (لونتال و مارتل، ۲۰۰۶؛ ص. ۷). بهنظر میرسد هنوز مجادله طبیعت ـ تربیت در جریان باشد. با وجود آنکه در منابع مکتوب به نقش عوامل چندگانه و تعامل آنها در تبیین افسردگی تأکید میشود امّا رویکرد غالب در محیطهای بالینی مدل انحصاری پزشکی برای تبیین افسردگی است.»
حجم
۴۷۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۴۷۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه