کتاب یادگار خاک جمال ایمانی فر + دانلود نمونه رایگان

تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

تصویر جلد کتاب یادگار خاک

کتاب یادگار خاک

دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب یادگار خاک

معرفی کتاب یادگار خاک

کتاب الکترونیکی «یادگار خاک (رمان)» نوشتهٔ جمال ایمانی‌فر و منتشرشده توسط گلبرگ ارکیده، روایتی داستانی از زندگی روستاییان در دل خشکسالی و رنج است. این اثر با نگاهی به روابط انسانی، امید و ناامیدی، و تلاش برای بقا در شرایط دشوار، به تصویرسازی از جامعه‌ای کوچک و بحران‌زده می‌پردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب یادگار خاک

«یادگار خاک» در بستری روستایی و در دل خشکسالی روایت می‌شود؛ جایی که زمین دیگر باروری ندارد و امید در دل مردم روستا رو به خاموشی است. داستان در دوره‌ای معاصر و در فضایی بی‌زمان و بی‌مکان رخ می‌دهد که نشانه‌هایی از قرن ۱۵ هجری شمسی را در خود دارد. نویسنده با تمرکز بر شخصیت‌هایی چون پیرمرد، کدخدا، بلقیس خانم و تراب، به بحران‌های اجتماعی و روانی ناشی از قحطی و خشکسالی می‌پردازد. روایت با زبانی ساده و توصیف‌های ملموس، فضای سنگین و پر از اضطراب روستا را به تصویر می‌کشد. در کنار روایت اصلی، اشاره‌هایی به گذشته و گناه جمعی اهالی روستا وجود دارد که همچون سایه‌ای بر سرنوشت آن‌ها سنگینی می‌کند. کتاب با پرداختن به مفاهیمی چون امید، فداکاری، گناه، و جست‌وجوی راه نجات، تصویری از جامعه‌ای درگیر با بحران و تلاش برای رهایی ارائه می‌دهد. فضای داستان آمیخته با عناصر نمادین و رویاگونه است و گاه مرز واقعیت و خیال در روایت محو می‌شود.

خلاصه کتاب یادگار خاک

هشدار: این پاراگراف بخش‌هایی از داستان را فاش می‌کند!داستان با پیرمردی آغاز می‌شود که در دل زمین خشک و بی‌ثمرش، امید خود را از دست داده است. روستا درگیر خشکسالی و قحطی است و اهالی برای یافتن راه نجات، جلسه‌ای در خانهٔ کدخدا برگزار می‌کنند. تصمیم گرفته می‌شود که پیرمرد برای یافتن «دانای پیر» به سفری خطرناک در دل بیابان برود؛ سفری که تنها امید روستا برای رهایی از خشکسالی است. پیرمرد با کوله‌باری از غم و خاطرات همسر مرحومش، راهی بیابان می‌شود و در مسیر با نشانه‌هایی از ناامیدی، وسوسه و خطر روبه‌رو می‌گردد: لاشخورها، مرد سیاه‌پوش، سراب‌ها و گرگ‌های گرسنه. در روستا، اهالی با رهبری بلقیس خانم و کدخدا تلاش می‌کنند چاه جدیدی حفر کنند، اما ناامیدی و اختلافات قدیمی، فضای جمع را سنگین می‌کند. تراب، یکی از اهالی، با گذشته‌ای پر از تردید و حس گناه، تصمیم می‌گیرد راهی متفاوت برای نجات روستا پیدا کند. روایت با رفت‌وبرگشت میان سفر پیرمرد و تلاش‌های روستاییان پیش می‌رود و در این میان، خاطرات، رویاها و نمادهایی چون کلاغ، نوزاد و نور سفید، لایه‌هایی از معنای امید و رستگاری را به داستان می‌افزایند. پایان داستان تا حد زیادی باز و رازآلود باقی می‌ماند و سرنوشت نهایی پیرمرد و روستا را به تخیل خواننده می‌سپارد.

چرا باید کتاب یادگار خاک را خواند؟

این رمان با فضاسازی قوی و شخصیت‌پردازی چندلایه، تجربه‌ای متفاوت از روایت روستایی و بحران جمعی را ارائه می‌دهد. «یادگار خاک» دغدغه‌هایی چون امید در دل ناامیدی، فداکاری، مسئولیت جمعی و مواجهه با گذشته را به تصویر می‌کشد. خواندن این کتاب فرصتی برای تأمل دربارهٔ تاب‌آوری انسان در شرایط دشوار و نقش همبستگی اجتماعی در عبور از بحران‌هاست.

خواندن کتاب یادگار خاک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

این کتاب برای علاقه‌مندان به رمان‌های اجتماعی، داستان‌های روستایی و روایت‌هایی با مضامین امید، فداکاری و بحران جمعی مناسب است. همچنین برای کسانی که به دنبال داستان‌هایی با فضای نمادین و لایه‌های روان‌شناختی هستند، جذاب خواهد بود.

بخشی از کتاب یادگار خاک

«پیرمرد از دل زمین خشک و بی‌ثمرش، با گام‌هایی سنگین و قلبی پر از غم فاصله می‌گرفت. هیچ نشانه‌ای از زندگی در میان شیارهای خاکی و بوته‌های خشکیده نبود. دستش را روی پیشانی‌اش گذاشت و به آسمانی که همیشه خالی و بی‌رحم بود، نگریست. در دلش گفت: «چه فایده؟ وضعیت هر روز بدتر میشه. انگار هیچ چیزی دیگه نیست که بهش امید بست.»چشم‌هایش بر روی زمین خشک می‌لغزید. همانطور که در اعماق وجودش هیچ چیزی جز پوچی و سردرگمی نبود. وقتی پسر کربلایی حسن از دور پیدایش شد نوری در نگاه پیرمرد ندرخشید. برایش تفاوتی نداشت.«عمو جان، امشب جلسه‌ای توی خونه‌ی کدخدا هست برای اینکه چاره‌ای پیدا کنیم. لطفاً باید. شاید راهی پیدا بشه.» صدای پسر کربلایی حسن مثل همیشه پر از امید بود اما پیرمرد دیگر توان امید داشتن نداشت.پیرمرد با دلی سنگین به او نگاه کرد. «راهی نیست. پسرجان. هر چی که داشتیم همه از دست رفت. می‌بینی دیگه چطور همه چیز بی‌ثمر شده؟»پسر کربلایی حسن نزدیک‌تر آمد. گویی سرنوشت برایش گران آمده بود. «نه عمو جان. با هم می‌تونیم راهی پیدا کنیم. بیاید، شاید خدا کمک کنه.»پیرمرد آهی کشید. در دلش تردید بود اما بالاخره سرش را پایین انداخت و گفت: «باشه میام.»

نظرات کاربران

کاربر 9584206
۱۴۰۴/۰۳/۲۱

عاااالی بود پیشنهاد میکنم بشدت وقتی میخونی با روانت بازی می‌کنه همش منتظر اخرشی نخونید از دستتون رفته 😍

کاربر 9187370
۱۴۰۴/۰۳/۲۱

داستان جالب و جذابی بود ...گرچه کمی میتونست از لحاظ شیوه نوشتار بهتر باشه ولی تا اخرین صفحه نتونستم از خوندنش دست بکشم

کاربر 9648320
۱۴۰۴/۰۴/۰۶

به نظرم ریتم داستان در اواسط کسل کننده میشه ولی در کل پیام داستان خوب بود از نظر داستانی جالب بود گرچه کمی میتونست بهتر باشه

کاربر 9609043
۱۴۰۴/۰۳/۳۰

نمونه رمان رو خوندم به نظرم جالب بود

راهنمای کارورزی در مدیریت ورزشی
مهرزاد حمیدی
المدخل الی تاریخ التفسیر و المفسرین
حسین علوی‌مهر
قلمرو
یو نسبو
سرطان به پایان خود نزدیک می شود
محمد مکاریان اصل
بهترین انشاء پاپی
سوزان ایدی
جودی دنیا را نجات می دهد
مگان مک دونالد
نشانه های یک زوال
جاوید سبحانی
پروانه‌های پراکنده (انگلیسی-فارسی- عربی )
داود کمیجانی
شب بیست و سوم و بیست و چهارم: باقی حکایت نورالدّین و شمس‌الدّین
عبداللطیف طسوجی
درمانگری شناختی-رفتاری اختلال های تیک
کایرون اکانر
هدیه آسمان
نگار عابدی
واژه نامه والیبال
فرزانه حاتمی
شرمساری در حضور دیگران
جان رانسن
احساساتتان را بدون دعوا بیان کنید
نیک سالوپو
تمرینات گام به گام برای علاقه مندان تیم های فوتبال آموزشگاه ها، محله ها و روستاها
محمود حقیقت
گذری در کوی نیک نامان (جلد دوم؛ نیکوکاران معلم)
هیات تحریریه موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس
رویای یک ساحره (جلد سوم)
فاطمه (الهه) قدیمی
سه دختر حوا
الیف شافاک
برآورد تهدیدات اقتصادی
محمد جعفری
عصرانه با توماس مان
سوزان سانتاگ

حجم

۷۶۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۴

تعداد صفحه‌ها

۱۷۰ صفحه

حجم

۷۶۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۴

تعداد صفحه‌ها

۱۷۰ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان