دانلود و خرید کتاب یکی از ما ویلا کاتر ترجمه نسرین شیخ‌‌نیا
تصویر جلد کتاب یکی از ما

کتاب یکی از ما

نویسنده:ویلا کاتر
انتشارات:نشر ماهی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب یکی از ما

کتاب یکی از ما نوشتهٔ ویلا کاتر و ترجمهٔ نسرین شیخ‌‌نیا است و نشر ماهی آن را منتشر کرده است. کاتر برای این کتاب برندهٔ جایزهٔ پولیتزر سال ۱۹۲۳ شد. یکی از ما داستانی است که در دوران جنگ جهانی اول طی می‌شود، با قهرمانی به نام کلود که قواعد روزگارش را درک نمی‌کند و می‌خواهد برای رسیدن به آرمان‌های والایش تلاش کند.

درباره کتاب یکی از ما

ویلا کاتر تمام شهرت خود را از طریق خلق داستان‌هایی به دست آورد که به زندگی اولین مهاجرین اروپایی ساکن در ایالات غربی آمریکا می‌پرداختند و از شیوه‌های زندگی در دشت‌های بزرگ حکایت داشتند. کتاب یکی از ما يكی از اين داستان‌هاست که سرشار از عواطف بشری و سیرۀ مردمان پاکدل ده‌نشین و روستایی است. بخش مهمی از این داستان با زندگی خود ویلا کاتر در دوران کودکی و نوجوانی‌اش مرتبط است و از طرز زندگانی نخستین مهاجرین اروپایی که به نواحی ایالات غربی و مرکزی می وست آمدند، حکایت می‌کند و به توصیف محیط خانوادگی و اجتماعات کوچک آنان می‌پردازد.

کلود، قهرمان داستان یکی از ما، ابرمردی خالی از هر عیب و ایراد نیست. ویلا کاتر در این کتاب که در سال ۱۹۲۳ جایزهٔ پولیتزر را برای نوشتن آن به خود اختصاص داد، نخواسته قهرمان‌پروری کند و شخصیتی آفریده با تمام خصوصیات بد و خوب انسان‌ها. کلود شریف و صادق و آرمان‌گراست؛ بی‌اعتنا به مسائل مادی، دنیای سرمایه‌داری را به سخره می‌گیرد. از زندگی روزمرهٔ عادی که تنها با حسابگری‌ها و بده‌بستان‌های تجاری سروکار داشته باشد بیزار است و در پی یافتن یک زندگی آرمانی و هدفی مقدس برای زندگی است. به دوستش، ارنست، می‌گوید: «خب، اگر قراره فقط یه بار به دنیا بیاییم، به نظرم باید یه چیزی ــ یه چیز فوق‌العاده‌ای ــ توی زندگی وجود داشته باشه.» و چند سطر پایین‌تر می‌گوید: «شهدا قاعدتاً چیزی بیرون از خودشون پیدا کردن، وگرنه می‌تونستن با همین چیزهای کوچیک اسباب راحتی‌شون رو فراهم کنن.» و به دوست دیگرش، گرهارد، می‌گوید: «قبل از این، دنیا به نظرم یه قرارداد تجاری بود.» بیگانه با پدر خشن و لوده و برادر کاسب‌مسلکش که تنها هدفش جمع‌کردن هرچه بیش‌تر پول است، با خود می‌اندیشد که «اگر مردهایی مثل برادرش، بِیلیس، کلا اختیار دنیا را در دست می‌گرفتند، دنیا از تمام میدان‌های جنگ یا دهکده‌های ویران‌شده‌ای که تابه حال دیده بود زشت‌تر می‌شد.» اما این جوان فوق‌العاده حساس و کمی رمانتیک، علی‌رغم قدرت جسمانی، از هوش سرشار و قدرت تصمیم‌گیری کافی برخوردار نیست. همیشه بازنده است و هیچ کاری را به سامان نمی‌رساند و زیرکی لازم را برای درک انسان‌ها و محیط زندگی‌اش ندارد. ازدواج نامناسب او نمونهٔ خوبی بر این ادعاست. چنان‌که حتی پدرش را در مورد حس تشخیص خود ناامید می‌کند و پدرش شکوه‌کنان از مادرش می‌پرسد: «یه پسر قلچماق مثل کلود برای چی باید دختری مثل انید رو انتخاب کنه؟ چرا، اوانجلین؟» کلود نمی‌تواند برای حصول خواسته‌های خود در مقابل پدر و مادرش ایستادگی کند و با وجود این‌که از کالج مذهبی و استادان ریاکار و بی‌کفایتش متنفر است، برای پرهیز از شکستن دل مادر پارسایش که بسیار عزیزش می‌دارد، به ادامهٔ تحصیل در این کالج تن درمی‌دهد و به خاطر خواست پدرش که با وجود داشتن زمین‌های کشاورزی بسیار وسیعی که حتی قادر به زیرکشت‌بردن بخش بزرگی از آن نیست، باز هم مزرعهٔ بزرگ دیگری را می‌خرد، به‌اجبار دست از تحصیل می‌کشد و فقط به مزرعه‌داری می‌پردازد.

جنگ برای این جوان سرخورده و آرمان‌گرا فرصتی‌ست که بال بگشاید و مانند عقابی به پرواز درآید.

با وجود اینکه کلود مشتاقانه این سفر پرمخاطره را آغاز می‌کند و از اینکه توانسته با چشمی بازتر به آنچه در دنیا می‌گذرد بنگرد، راضی و خوشحال است، نویسنده در پایان با نگرشی انتقادی نسبت به نتایج جنگ، دستاوردهای آن را زیر سؤال می‌برد و در وصف خانم ویلر می‌نویسد: «وقتی می‌دید که هیچ‌چیزی از آن جنگ به‌جز پستی و شیطان‌صفتی حاصل نشده، باز نامه‌های کلود را می‌خواند و به خود اطمینان دوباره‌ای می‌داد.» و از این‌که کلود مجبور نشده بود با این حقایق تلخ روبه‌رو شود و در دنیای آرمانی خود تا آخرین لحظه نسبت به هدف مقدسش استوار و معتقد باقی مانده بود، خوشحال است.

خواندن کتاب یکی از ما را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های تاریخی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ویلا کاتر

ویلا کاتر در سال ۱۸۷۳ در نزدیکی شهر وینچستر در ایالت ویرجینیا چشم به جهان گشود. هنگامی که ده ساله بود، خانواده‌اش به دشت‌های نبراسکا نقل مکان کردند که بعدها زمینهٔ تعدادی از داستان‌هایش شد. در بیست و هشت سالگی از دانشگاه نبراسکا فارغ‌التحصیل شد و تا سال‌ها بعد فقط به روزنامه‌نگاری و تدریس در دبیرستان‌ها اشتغال داشت. در سال ۱۹۰۳ نخستین کتابش که مجموعه‌ای از اشعارش بود، تحت عنوان پگاه‌های آپریل، به چاپ رسید و دو سال بعد مجموعهٔ داستان‌های کوتاهش، باغ ترول، منتشر شد. پس از انتشار نخستین رمانش، پل الکساندر، کلا به کار نویسندگی پرداخت و طی سال‌های بعد یازده رمان از جمله اُو، پیشقراولان مهاجر، آنتونیای من، خانهٔ پروفسور و بازی مرگ برای اسقف اعظم، و چهار مجموعهٔ داستان‌های کوتاه و دو جلد مجموعهٔ مقالات منتشر کرد.

کاتر برای رمان یکی از ما، که آن را در سال ۱۹۲۳ نگاشت، جایزهٔ پولیتزر را نصیب خود کرد.

بخشی از کتاب یکی از ما

«کلود ویلر پیش از سرزدن آفتاب چشم‌هایش را باز کرد و برادر کوچک‌ترش را که در طرف دیگر تخت خوابیده بود محکم تکان داد.

«رالف، رالف، بلند شو. بیا پایین کمک کن ماشین رو بشوریم.»

«برای چی؟»

«برای چی؟ مگه امروز قرار نیست بریم سیرک؟»

«ماشین همین‌جوری خوبه. ولم کن.» پسرک غلتی زد و ملافه را روی صورتش کشید تا جلوی نوری را بگیرد که نرم‌نرمک از میان پنجرهٔ بدون پرده به داخل می‌تابید.

کلود بلند شد و لباس پوشید، کار ساده‌ای که وقت کمی گرفت. آهسته و کورمال‌کورمال در تاریک‌روشن صبح از دو ردیف پله پایین آمد. موهای قرمزش مثل تاج خروس روی سرش صاف ایستاده بود. از آشپزخانه گذشت و رفت به دستشویی که کنار آشپزخانه بود. این اتاق دوتا لگن پایه‌دار چینی و آب لوله‌کشی داشت. معلوم بود که دیشب همه، پیش از رفتن به رختخواب، خودشان را شسته بودند، چون دور لگن‌ها جِرم تیره‌رنگی حلقه بسته بود که آب سخت و گچ‌دار نتوانسته بود آن را حل کند. در را روی این آشفته‌بازار بست و برگشت به آشپزخانه. کاسهٔ حلبی ماهیلی را برداشت و سروصورتش را با آب خیس کرد و سعی کرد موهای خیسش را با کف دست روی سرش بخواباند.

ماهیلی پیر از درِ حیاط آمد تو. پیشبندش را پر از چوب‌های ذرت کرده بود تا آتش اجاق را راه بیندازد. با مهربانی ساده‌دلانه‌ای، که هروقت تنها بودند نسبت به کلود نشان می‌داد، به او لبخند زد.

«پسر واسه چی صبح به این زودی پاشدی؟ می‌خوای ناشتانخورده بری سیرک؟ سروصدا راه ننداز، وگرنه کاری می‌کنی که قبل از این‌که آتیشمو راه بندازم، همه بیان پایین.»

«باشه ماهیلی.» کلود کلاهش را برداشت و دوید بیرون و از شیب تپه به‌طرف انبار پایین رفت. خورشید ناگهان از کنارهٔ دشت مثل صورتی پهن و خندان سرزد و روی چراگاه‌های لخت ماه اوت و تپه‌های پردرخت کنارهٔ لاولی کریک نور پاشید. لاولی کریک نهری بود باریک و زلال با کناره‌ای ماسه‌ای، که از میان قسمت جنوبی مزرعهٔ بزرگ ویلر، پیچ وتاب‌خوران، سرخوشانه می‌گذشت. آن روز برای رفتن به سیرک، که در فرانکفورت برپا می‌شد، روز خوبی بود. اصلا برای هر کاری روز خوبی بود. روزی که کلود یک‌جورهایی می‌دانست روز دلپذیری خواهد بود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۶۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

حجم

۴۶۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان