دانلود و خرید کتاب پل ها احمد ابوالفتحی
تصویر جلد کتاب پل ها

کتاب پل ها

معرفی کتاب پل ها

کتاب پل ها نوشتهٔ احمد ابوالفتحی است. نشر چشمه این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی یک مجموعه داستان از این نویسندهٔ ایرانی است.

درباره کتاب پل ها

کتاب پل ها ۷ داستان از احمد ابوالفتحی را در بر گرفته است. عنوان این داستان‌ها به‌ترتیب عبارت است از: «گرفتگی»، «داوود و میم‌هایش»، «کدام‌مان تنهاتریم؟»‌، «شیریان»، «پُل‌ها لب‌های آویزان‌اند»، «خرابه‌های ری» و «مرگ و زندگی ولادیمیر ایلیچ». در این داستان‌های کوتاه با شخصیت‌هایی روبه‌رو می‌شوید که با فرازونشیب‌های زندگی دست‌وپنجه نرم می‌کنند و غم، شادی، تنهایی، هیجان، دوری، شکست و پیروزی را تجربه می‌کنند. در این داستان‌ها با سرنوشت‌هایی مواجه می‌شوید که با حادثه‌ای تغییر می‌کنند و با حوادثی روبه‌رو می‌شوید که بدون آنکه بتوان آن‌ها را پیش‌بینی کرد، به وقوع می‌پیوندد.

داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب پل ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب پل ها

«جوابش این بود: "یعنی اگر اول‌شخصِ مفرد یک نفر را توی این دریاچه غرق کند باید نویسنده را مجازات کرد؟"

ولی پیش از این‌که جوابش را بدهم باید توفان به‌پا می‌کرد و نمی‌کرد. عجله‌ای هم نبود!

برای اردک‌های لاغرِ دریاچه خرده‌نان می‌انداختیم. اردک‌ها دوتا بودند. ما هم. من و جاهد. کمتر کسی به اسم واقعی‌اش می‌شناختش. علی‌اصغر جمالی. جاهد تخلصش بود. باقی‌مانده از زمانی که شعر می‌گفت. حالا داستان می‌نوشت. می‌گفت گلشیری هم روند مرا طی کرده. لابد حرفِ بی‌خود نمی‌زد. آدم‌های معروف را بهتر از من می‌شناخت.

دریاچه که می‌گویم منظورم دریاچهٔ واقعی نیست. تپه‌ای بود بالای نهاوند که ما اسمِ قدیمی‌اش را بیشتر دوست داشتیم: چُتِ داحسین. چُت یعنی تپه. حالا اسمِ آن تپه چیزِ دیگری است: تپهٔ ابوذر. برای خیلی‌ها اما آن‌جا نه چتِ داحسین بود و نه تپهٔ ابوذر. خیلی‌ها به آن تپهٔ دکل می‌گفتند. هنوز هم می‌گویند. دکل موجودِ بیگانه‌ای است که داحسین را بی‌خانمان کرده. بالای تپه نشسته و به نفرین‌های داحسین می‌خندد. دا یعنی مادر. بولدوزرها و لودرها داحسین را تراشیده بودند تا دستِ مردم به دکلی که روی سرِ داحسین کاشته شده بود نرسد. دور دکل را سیم‌خاردار کشیده بودند. اطرافش خندق کنده بودند و پُرِ آبش کرده بودند. اطرافِ خندق را هم سنگ‌فرش کرده بودند و درخت و میز و تشکیلات. جایی ساخته بودند برای تفریح. اما تابستانِ تابستانش هم کم کسی محضِ تفریح از آن شیبِ تند بالا می‌رفت. به خاطر همین بود که اردک‌های دریاچه همیشه گرسنه بودند. جوری گرسنه بودند اگر سنگ هم سمت‌شان پرت می‌کردی تکان نمی‌خوردند. اردک‌ها پیش از این سه‌تا بودند. یکی کم است، دوتا خوب است، سه‌تا بد است. سه‌تا که باشید یکی آن وسط تنها می‌ماند. حالا آن دوتای باقی‌مانده اردک‌های چرک و آقامنشِ دریاچهٔ اختصاصیِ ما بودند. مهم نیست که آن‌جا دریاچه نبود، مهم این است که ما آن‌جا را دریاچه می‌دیدیم. جاهد بود که اسم آن دو ذره آب را گذاشت دریاچه. گفت: "این‌جا لابد به چشم اردک‌ها دریاچه‌ای است برای خودش. بیایید از زاویه‌دید این‌ها نگاه کنیم."»

𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
۱۴۰۱/۰۸/۲۶

از شیوایی قلم اقای ابوالفتحی هرچی بگم کم گفتم..

شیرِ سنگی تنهاست. تو هنوز نمی‌فهمی از تنهایی چه کارها برمی‌آید."
masoome
"تو زنی. ذهنت رو درگیر دوگانه‌هایی که مردها می‌سازن نکن."
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
به نتوانستن عادت کرده بودم و این هم نتوانستنی تازه بود.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
"بد است با جمع بیایی و تنها برگردی."
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
گاهی باید آدم‌ها را تنها بگذاری، ولی نه آن‌قدر که بازی از دستت دربرود.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
ولی دلِ داوود دیگر شنیدنِ آوازِ هیچ زنی را نمی‌خواست.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
"تو زنی. ذهنت رو درگیر دوگانه‌هایی که مردها می‌سازن نکن."
masoome
کاش می‌شد روی غم‌های قدیمی، چیزهای شادِ تازه ضبط کرد. این جمله را بارها به همه گفته بود. کاش حافظه نوارِ کاست بود.
masoome

حجم

۸۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۹ صفحه

حجم

۸۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۹ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰
۵۰%
تومان