ولی دلِ داوود دیگر شنیدنِ آوازِ هیچ زنی را نمیخواست.
شعبدهباز واژگان
گاهی باید آدمها را تنها بگذاری، ولی نه آنقدر که بازی از دستت دربرود.
شعبدهباز واژگان
"بد است با جمع بیایی و تنها برگردی."
شعبدهباز واژگان
به نتوانستن عادت کرده بودم و این هم نتوانستنی تازه بود.
شعبدهباز واژگان
"تو زنی. ذهنت رو درگیر دوگانههایی که مردها میسازن نکن."
شعبدهباز واژگان
شیرِ سنگی تنهاست. تو هنوز نمیفهمی از تنهایی چه کارها برمیآید."
masoome
کاش میشد روی غمهای قدیمی، چیزهای شادِ تازه ضبط کرد. این جمله را بارها به همه گفته بود. کاش حافظه نوارِ کاست بود.
masoome
"تو زنی. ذهنت رو درگیر دوگانههایی که مردها میسازن نکن."
masoome