کتاب جامعه شناسی انتقادی
معرفی کتاب جامعه شناسی انتقادی
کتاب جامعه شناسی انتقادی با ویراستاری پل کانرتون و ترجمهٔ حسن چاوشیان در انتشارات اختران به چاپ رسیده است. در این کتاب نظریات تعدادی از جامعهشناسان مکتب فرانکفورت را در حوزهٔ جامعهشناسی انتقادی میخوانید.
درباره کتاب جامعه شناسی انتقادی
در کتاب جامعه شناسی انتقادی آرای برخی از مهمترین نظریهپردازان مکتب فرانکفورت مانند آدورنو، هابرماس، بنیامین، هورکهایمر، نویمان و مارکوزه را میخوانید. این مکتب یکی از مکاتب مهم فلسفی غرب است که در دههٔ ۱۹۳۰ و بیشتر در سالهای ۱۹۳۲ تا ۱۹۴۱ فعالیت میکرد. در مکتب فرانکفورت با این که نظرات و مواضع گستردهای اعم از فلسفی و جامعهشناسی وجود داشت، فلسفهٔ حیات و پدیدارشناسی آلمانی و و جهتگیری تجربی پژوهشهای اجتماعی آمریکایی با هم آمیخته بود. در مؤسسهٔ فرانکفورت، هدف، پشتیبانی از برنامهٔ نظریهٔ انتقادی بود؛ نظریهای که سرمشق خود را از نقد اقتصاد سیاسی مارکس و مفهوم کلی خود را از مارکسیسم هگلی لوکاچ جوان میگرفت. وجه مشترک جنبههای برنامه، این عقیده بود که «هیچ بخشی از حیات اجتماعی و هیچ پدیدهٔ مجزایی قابل درک نیست مگر این که آن را به کلّیت تاریخی و ساختار اجتماعی که موجودیّتی جهانی پنداشته میشود، ربط دهیم.»
نظریهٔ انتقادی در اوایل دههٔ ۱۹۳۰ میلادی متولد شد، اما در دنیای انگلیسیزبان در دههٔ ۱۹۶۰ میلادی موردتوجه قرار گرفت و آثار مکتب فرانکفورت بهدست نسل جدید پس از جنگ جهانی احیا و شکوفا شد. پیش از دههٔ ۱۹۶۰ این آثار به آسانی در دسترس نبودند و حتی برای جامعهٔ آلمانیزبان نیز دیریاب و مبهم بود. در ۱۹۶۰ و بهدنبال جنبش دانشجویی و احیای سنت مارکسیسم آلمانی و همچنین دوران حکومت نازیها، شور و حرارت فزایندهای برای خوانش و انتشار این آثار به وجود آمد.
مکتب فرانکفورت در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، دوباره احیا و جوان شد و چهرههای سرشناسی همچون «یورگن هابرماس» را به دنیای علاقهمندانش شناساند. «کلوس اوفه» در زمینهٔ اقتصاد سیاسی و «آلفرد لورنتز» در نظریهٔ روانکاوی نیز از چهرههای شاخص این سنت هستند. خصوصیت این نوزایی هم آمادگی تازه برای بحث و مناظرهٔ عمومی با چهرههای شاخص بیرون از این سنت بوده است.
دربارهٔ مکتب فرانکفوت و نظریهٔ انتقادی
ماکس هورکهایمر، فیلسوف آلمانی، مکتب فرانکفورت (Frankfurter Schule) را در رابطه با جنبش فکری- فلسفی نظریه انتقادی در دهه ۱۹۳۰ میلادی و در قالب یک انجمن پژوهشی اجتماعی در شهر فرانکفورت تأسیس کرد.
نظریهٔ انتقادی یک جنبش فکری و فلسفی است که به نقد فرهنگ و جامعه در همه عرصههای علوم اجتماعی و انسانی میپردازد و آرمانش این است که ساختارهای قدرت را آشکارا نقد کند. این نظریه باور دارد که مشکلات و مسائل اجتماعی بیشتر زاییدهٔ ساختارهای اجتماعی و فرهنگیاند تا افراد یک جامعه.
فعالیتهای مکتب فرانکفورت نیز در زمینههای فلسفهٔ علوم اجتماعی، جامعهشناسی و نظریهٔ اجتماعی نئومارکسیستی بود. این مکتب ۹ سال پس از تأسیس، به دلیل داشتن عقاید مارکسیستی به ژنو و سپس آمریکا مهاجرت کرد و در سال ۱۹۵۰ دوباره به آلمان و زادگاه خود بازگشت.
ماکس هورکهایمر، تئودور آدورنو، اریک فروم، هربرت مارکوزه، فرانس نویمان و والتر بنیامین نسل اول اندیشمندان این مکتب و نسل جوانتر آن یورگن هابرماس و آلفرد اشمیت بودند.
کتاب جامعه شناسی انتقادی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان و پژوهشگران حوزهٔ جامعهشناسی و فلسفه مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب جامعه شناسی انتقادی
«نقد مدرن آلمانی چنان درگیر دنیای قدیم بوده و در جریان تکامل خویش چنان اسیر موضوع بررسی خود بوده که رویکردی سراپا غیرانتقادی در برابر روش نقد پیشه کرده و از این پرسشِ ظاهراً صوری اما واقعاً ذاتی کاملاً بیخبر مانده است که ما اکنون چه رابطهای با دیالکتیک هگلی داریم. بیاطلاعی از رابطهٔ نقد مدرن با فلسفهٔ هگلی بهطورکلی و با دیالکتیک بهطور اخص، چنان عیان بوده است که منتقدانی مثل اشتراوس و برونو باوئر هنوز هم، دستکم بهطور ضمنی، دربند منطق هگلی هستند، اشتراوس بهطور کامل، و باوئر در کتاب انجیلهای نظیر (که در آن، بر خلاف اشتراوس،«خودآگاهی» انسان انتزاعی را جایگزین جوهر طبیعت انتزاعی میکند) و حتی در کتاب مسیحیت مکشوف خویش، چنین است. مثلا، در مسیحیت مکشوف به قطعهٔ زیر برمیخوریم:
گویی خود ـ آگاهی با وضع کردن جهان، که چیزی متفاوت است، و با آفرینش خویشتن در آنچه ایجاد میکند، و چون پس از آن تفاوت میان خویش و آفریدهٔ خود را از بین میبرد و چون فقط در جریان آفرینش و حرکت است که به ذات خویش دست مییابد ــ گویی این حرکت قصد و نیت او نبود، و...
یا در جایی دیگر: «آنان (مادهگرایان فرانسوی) هنوز نمیتوانند دریابند که حرکت جهان فقط بهعنوان حرکت خودآگاهی، واقعاً به وجودی برای خویش تبدیل میشود و با خویشتن به وحدت میرسد.»
این عبارات حتی تفاوت زبانی و واژگانی هم با برداشت هگلی ندارند بلکه واژه به واژه، آن را تکرار میکنند.
بیاطلاعی از رابطه با دیالکتیک هگلی در زمان نگارش این نقد (انجیلهای نظیر باوئر) و این واقعیت که حتی به پایان رساندن و تکمیل این نقد نیز نقش و سهمی در ایجاد این آگاهی رابطه با دیالکتیک هگل نداشت، در خیرِ آزادی باوئر کاملاً مشهود است که در آن پرسش جسورانهٔ آقای گروپه را که «و اکنون چه بر سر منطق خواهد رفت؟» با ارجاع دادن وی به منتقدان آینده از سر باز میکند.»
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۸۴ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۸۴ صفحه