کتاب نامه سرگشاده به اسکندرکبیر
معرفی کتاب نامه سرگشاده به اسکندرکبیر
کتاب الکترونیکی «نامه سرگشاده به اسکندر کبیر» نوشتهٔ پی یر بریان با ترجمهٔ مهشید نونهالی در بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه چاپ شده است. این کتاب از مجموعهٔ هزارههای دنیای باستان است. هدف از انتشار مجموعهٔ هزارههای دنیای باستان این است که برگزیدهترین آثار پژوهشگران، محققان و ایرانشناسان داخلی و خارجی در حوزهٔ مطالعات تاریخ و تمدن ایران باستان و دیگر سرزمینها در دسترس علاقهمندان قرار گیرد.
درباره کتاب نامه سرگشاده به اسکندر کبیر
کتاب نامهٔ سرگشاده به اسکندرکبیر روایتی رمانگونه است از آنچه پییر بریان در بیش از ۳۰ سال تلاش برای فهم تاریخ پایان عصر هخامنشی با آنها مواجه بود و برای اغلب پرسشهایش نیز پاسخ درخوری پیدا نمیکرد. کتاب نامهٔ سرگشاده به اسکندرکبیر از مجموعهٔ هزارهٔ باستان است. این مجموعه تمامی ابعاد پژوهشهای بنیادین دنیای باستان را دربرمیگیرد؛ از تواریخ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی گرفته تا تواریخ عمومی، باستانشناسی، اساطیر، آیینها و ادیان، زبانهای باستانی، تاریخ هنر، فرهنگنامهها و همچنین ترجمهٔ منابع دستِ اول همچون آثار کلاسیک یونان و روم.
کتاب نامه سرگشاده به اسکندرکبیر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به تاریخ پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب نامه سرگشاده به اسکندرکبیر
«غیر از این نکته، چیز دیگری نمیبینم که بتواند برایت مجسم کند من در کجا زندگی میکنم. بهنوعی، تصویری که از تو داریم در اروپای امروزه بهشکلی یکسان انتشار یافته، خواه در برتانی باشد یا گل، میان مردم ژرمنی یا رومی باشد یا اهل لوسیتانیا. برای آنکه صرفاً لبخندی به لبت بیاورم (مگر اینکه خودپسندی بعضیها مبهوتت بکند)، بدم نمیآید در این مورد یکی از رؤسای جمهور خودمان را مطرح کنم (نوعی پریکلس بیکلاهخود) که در گذشته به کشوری دوردست سفر کرد ـ آنقدر دوردست که نمیتوانی تصورش را بکنی, سرزمینی در آنسوی دریایی که آتلانتیس در قعر آن فرو رفت (افلاطون را خواندهای، نه؟) و آنجا، نمیدانم تحت تأثیر چه افراطی (بیشک بهقدر کافی در پندهای دلفی از قبیل <نباید زیادهروی کرد> و <خودت را بشناس> تعمق نکرده بود)، اعلام کرد که, در تداوم سلالهٔ مستقیم تو، به تباری از دولتمردان تعلق دارد که میدانند چگونه عمل و اندیشه را به هم پیوند دهند. متوجه شدهای که این تمجید مستقیماً متوجه تو نبوده!
برگردیم به مخلصت. سن من بیش از سن پدر توست زمانی که پاوسانیاس در تئاتر آیگای به او خنجر زد. من نه شاهم و نه سرباز. (اصلاً قادر نیستم روزانه بهپای خدایان قربانی کنم یا مانند سواران نخبهات زوبین پرتاب کنم.) ساده میگویم که مرد خواندن و نوشتن و سخنگفتنم، اما گاهی نیز از دفترم بیرون میروم، نهتنها برای مراقبت از بوتههای گل سرخم بلکه برای سفرکردن به جایی که خود تو و رقیب پارسیات آنجا زیستید و فرمانروایی کردید و جنگیدید. من هم از پِلا و آیگای (که نیاکانت آنجا بهخاک سپرده شدهاند) یا آتن دیدن کردهام و هم از سارد و تارسوس (که نزدیک بود آنجا پیش از موعد از میان بروی) و نیز اسکندریه (که هنوزهم به همان نامی نامیده میشود که خودت هنگام تأسیس به آن دادی)، شوش، تخت جمشید (که هردو بهدست کاوشگرانـ باستانشناسان ما از زیر خاک بیرون آمدند)، پاسارگاد (که آرامگاه کورش همچنان آنجا پابرجاست)، هگمتانه (که تنها نشانههایی پراکنده از کاخهای باشکوهش بر جای مانده) یا سمرقند (که بهتازگی بازهم دیوارهای کاخ هخامنشیاش که تو در آن اقامت گزیدی کشف شده). من بارها و بارها در محل با همکارانم صحبت کردهام که، با احتیاط و روشمند، زمین را بهجستوجوی امپراتوریها و شهرها و لشکرکشیها و مردمان گذشته میکاوند.»
حجم
۲۴۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۲۴۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
نظرات کاربران
نامه نوشتن به آدمهای معروف تاریخ یکی از موضوعات پای ثابت کلاسهای انشایمان بود. یادم هست که آن روزها برای خیلی از خوب و بدهای تاریخ نوشتم؛ برای کورش بزرگ، برای خسرو انوشیروان، برای داریوش سوم و حتی برای هیتلر!