کتاب یادداشت های یک دیوانه
معرفی کتاب یادداشت های یک دیوانه
کتاب یادداشت های یک دیوانه (و ۷ قصه دیگر) نوشتهٔ نیکلای گوگول و ترجمهٔ خشایار دیهیمی است. نشر نی این مجموعه داستان روسی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب یادداشت های یک دیوانه
کتاب یادداشت های یک دیوانه، ۸ داستان از نویسندهٔ مشهور روسیه، نیکلای گوگول را در بر گرفته است. این کتاب با جستاری تحتعنوان «قصهنویسی در روسیه و قصههای گوگول (آرابسک و میر گورود)» به قلم «ویساریون بلینسکی» آغاز شده و با جستار «نامهای از سن پترزبورگ» به قلم ایوان تورگینف ادامه پیدا کرده است. عنوان داستانهای این مجموعه عبارت است از «یادداشتهای یک دیوانه»، «بولوار نیفسکی»، «دماغ»، «شنل»، «کالسکه»، «ماجرای نزاع ایوان ایوانوویچ و ایوان نیکیفوروویچ»، «مالکین قدیمی» و «ایوان فیودوروویچ اشپونکا و خالهاش».
گفته شده است که وجه مشخصهٔ داستانهای گوگول سادگی قصهنویسی، ویژگی قومی، امانت محض نسبت به زندگی، بکربودن و سرزندگی خندهآور آنها است که همیشه تحتتأثیر احساس عمیق غم و دلتنگی قرار میگیرد. همهٔ این ویژگیها یک منبع دارند؛ گوگول شاعر است. او شاعر زندگی حقیقی است. این سادگی قصهنویسی، این صراحت لهجه، این پرهیز از نمایشپردازی، این پیشپاافتادگی و معمولیبودن اتفاقات قصهها، علائم حقیقی و قطعی خلاقیت گوگول توصیف شدهاند. تقریباً همهٔ قصههای گوگول کمدیهای سرگرمکنندهای هستند که با هیچوپوچ شروع میشوند، با هیچوپوچ ادامه مییابند، به اشک ختم میشوند و در پایانْ زندگی نام میگیرند.
خواندن کتاب یادداشت های یک دیوانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی قرن ۱۹ روسیه و قالب داستان پیشنهاد میکنیم.
درباره نیکلای گوگول
نیکلای واسیلیویچ گوگول (۱۸۵۲ ـ ۱۸۰۹) در خانوادهای از طبقهٔ متوسط و علاقهمند به ادبیات در اوکراین متولد شد. تحصیلات متوسطهٔ خویش را در شهر نژین به پایان رساند. حتی هنگامی که محصل بود، مهارتش را در نویسندگی نشان داده بود. او پس از ترک مدرسه در آرزوی به دستآوردن کاری آموزشی و یا دولتی و کسب وجههای ادبی به پترزبورگ رفت. در سال ۱۸۲۹ با نام مستعار «و. آلوف» منظومهای رمانتیک به نام «هانس کوچلگارتن» منتشر کرد، اما این منظومه توفیق چندانی نیافت و حتی از سوی افراد اهل مطالعه و منتقدان نیز مورداستهزا قرار گرفت. سرانجام گوگول در پایان سال ۱۸۲۹ موفق به یافتن پستی رسمی در یک ادارهٔ دولتی شد. او به نوشتن ادامه داد. در ۱۸۲۹ منظومهٔ «هانس کوشِلگارتِن» را منتشر کرد. این کتاب با موفقیتی روبهرو نشد و همهٔ نسخههای آن را خودِ گوگول خرید و آتش زد. این شکست، نویسندهٔ تازهکار را نسبت به ادبیات دلسرد کرد، ولی سرخوردگی او طولانی نبود. در سالهای ۱۸۳۱ – ۱۸۳۲ داستانهای منثور «شبهایی در قصبهٔ نزدیک دیانکا» منتشر شد و تحسین الکساندر پوشکین را همراه داشت. او به نوشتن ادامه داد و با کتاب «نفوس مرده» جایگاه خودش را میان نویسندگان پیدا کرد. آن چیزی که او را در جهان مشهور کرده است، داستان «شنل» است که آن را آغازگر داستان کوتاه روسی میدانند. «بازرس» و «دماغ» و «یادداشتهای یک دیوانه» آثار مشهور دیگری از نیکلای گوگول هستند.
درباره خشایار دیهیمی
خشایار دیهیمی در سال ۱۳۳۴ در تبریز به دنیا آمد. او مترجم و ویراستار آثار فلسفی است که بیش از ۱۰۰ عنوان کتاب ترجمه کرده و ویراستاری حدود ۱۰۰ کتاب را انجام داده است. از ترجمههای او میتوان به مجموعه کتابهای نسل قلم، فلسفهٔ غرب، یادداشتهای یک دیوانه و دیالکتیک تنهایی اشاره کرد. دیهیمی می گوید از کودکی به کتاب علاقه داشته و حتی خواندن و نوشتن را پیش از مدرسهرفتن فرا گرفته است. او دارای مدرک مهندسی شیمی است. در سال ۱۳۵۸ با نشریهٔ جنبش متعلق به علیاصغر حاجسیدجوادی همکاری کرد. در سال ۱۳۶۵ در انتشارات انقلاب اسلامی مشغول به کار شد و مسئول ویرایش کتاب «تاریخ تمدن» بود. پس از آن در انتشار نشریهٔ نگاه نو با محمدتقی بانکی و علی میرزایی و بهعنوان دبیر شورای نویسندگان همکاری کرد. اگرچه بهعلت اختلاف با بانکی پس از ۵ شماره از دبیری شورای نویسندگان کنار رفت، با نوشتن و ترجمهکردن به همکاری با نگاه نو ادامه داد. خشایار دیهیمی سابقهٔ تدریس در مؤسسهٔ رخداد تازه و مؤسسهٔ پرسش را داشته است.
بخشی از کتاب یادداشت های یک دیوانه
«شهر کوچک از زمانی که هنگ سوارهنظام در آن مستقر شده بود شور و نشاطی پیدا کرده بود. پیش از آن، شهر خیلی سوتوکور بود. وقتی که سوار بر کالسکه یا درشکه از شهر میگذشتی قیافه عُنق آلونکهای کثیفی که به خیابان زل زده بودند چنان دمغت میکرد که نگو و نپرس، انگاری که تُو قمار پاک لختت کرده باشند یا یک جایی حسابی خیط کاشته باشی. خلاصه کلام، حالت را حسابی میگرفت. گچ و دوغاب دیوار خانهها ریخته بود و بهجای اینکه سفید باشند، لک و پیسی بودند. پشتبام خانهها، مثل اکثر شهرهای جنوب کشورمان، گالیپوش بود. سالها پیش یکی از شهردارهای شهر دستور داده بود باغچههای جلوی خانهها را از هر چه گل و گیاه بود پاک کنند تا شهر هر چه نظیفتر شود. وقتی که از خیابان میگذشتی احدی را نمیدیدی، مگر شاید خروسی که برای خودش قدم میزد. خیابانِ خاکی مثل بالشی نرم بود و خاکش چنانکه با کمترین بارانی گلوشل میشد. وقتی که باران میگرفت، چارپایان چاقوچلهیی که شهردار دوست داشت «فرانسویها» خطابشان کند همه به خیابان میریختند، حمّام گِل میگرفتند، پوزههای گندهشان را از توی گلولای بیرون میکردند، و چنان نعرههای بلندی میکشیدند که توی مسافر چارهیی نداشتی جز آنکه اسبت را هِی کنی و چهارنعل دور شوی و پشت سرت را هم نگاه نکنی. امّا در آن زمان فیالواقع مسافری هم از شهر نمیگذشت.
بهندرت، بسا بهندرت، مالکی صاحب یازده سرف در ملکش، پوستینی بر دوش، سوار بر چیزی که نه درشکه بود و نه کالسکه و چیزی مابین آندو بود، تلق و تلق از روی سنگهای گِرد و قلنبه میگذشت و از لای کیسههای آرد اینطرف و آنطرف را نگاه میکرد و ماچه خر قهوهایاش را که جفتش اسب نرِ جوانی بود، هی میکرد. حتی بازار شهر هم دلگیر بود. مغازه خیاطی، ابلهانه است امّا، بهجای آنکه برِ خیابان باشد، اریب قرار گرفته بود. آنطرف، ساختمانی سنگی بود، با دو پنجره، که پانزده سال بود در دست احداث بود. کمی آنطرفتر دکهای چوبی بود که خاکستری رنگش کرده بودند تا به گِل و لای خیابان بیاید. اصلش این دکه را برای این ساخته بودند که بقیه از آن الگو بردارند. ساختن دکه از ابتکارهای شهردار در دوره جوانیاش بود، آن وقتها که هنوز به چرت بعدازظهر و خوردن شراب مخلوط عصرانه با چند انگور فرنگی خشک عادت نکرده بود.»
حجم
۲۷۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۲۷۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
نظرات کاربران
کتاب را هنوز نخوانده ام ولی یک مقایسه کوتاه با ترجمه انگلیسی یکی از داستان ها نشان می دهد که مترجم بعضی قسمت ها را حذف و بعضی جاها را خلاصه کرده است. برایم عجیب بود این کار از یک
فقط ترجمه خوب بود واقعاً این همه تعریف و تمجید الکی از گوگول رو متوجه نمیشم سطح داستان ها خیلی پایینه