کتاب بذرهای جهنمی
معرفی کتاب بذرهای جهنمی
کتاب بذرهای جهنمی نوشتهٔ الساندرو داونیا و ترجمهٔ ساناز جهان بیگلری است. نشر مون این رمان معاصر ایتالیایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب بذرهای جهنمی
کتاب بذرهای جهنمی رمانی است که در دو بخش نوشته شده است؛ «بندر بیپایان» و «مدهوشی». الساندرو داونیا با نگاهی ژرف به شخصیتپردازی آدمهای داستانهایش، موقعیت افراد در برابر ساختار قدرت، فساد گسترده در جامعه و خشونت بی حدوحصر گروهها و افراد بزهکار را ترسیم میکند. رمان «بذرهای جهنمی» روایتی نفسگیر و هولناک از مقاومت فردی تنها در برابر قدرت و نفوذ مافیا در پالرمو در ایتالیا است. این رمان، داستان پسری را روایت میکند که از ابتدای مسیر بالغشدن تصمیم میگیرد برخلاف جریان آب شنا کند؛ همچنین داستان کشیکش «دن پینو» است که برای نجات کودکان ساکن محلهٔ فقیرنشین و خطرناک «برانکاچیو»، هر کاری از دستش بربیاید انجام میدهد. او معتقد است که برای داشتن آیندهای درخشان، این کودکان باید از ابتدا آموزش ببینند و از پرورشی مناسب برخوردار شوند؛ به همین دلیل هم تمام وقت خود را به تربیت آنها اختصاص داده است. آنچه در اطراف این کشیش میگذرد، واقعیت هولناکی است که هیچکس از آن در امان نیست.
خواندن کتاب بذرهای جهنمی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایتالیا و قالب رمان مافیایی، سیاسی و تاریخی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بذرهای جهنمی
«خنکای عصر که بر فراز دریا سیطره مییابد، شدت گرمای خورشید کم میشود. زمان، زمانِ مقاومت و قد علم کردن است. اما کسانی که کنار دریا زندگی میکنند، چگونه باید قد علم کنند؟ دریا هرچقدر هم وسیع و گسترده باشد، باز هم شوریِ آبش عطشی سوزنده را سیراب نمیکند. و هر انسانی با میرایی آزارندهاش روبهرو میشود.
پسر در آرزوی همهچیز است و هیچچیز نمیخواهد؛ دُن پینو در آرزوی عدالت است. لوسیا آرزوی دست یافتن به یکی از آرزوهایش را دارد و فرانچسکو عطش بازی با پدرش را. ماریا در آرزوی لطافت نوازشهای یک مرد است. مانفردی در آرزوی شغلی فوقالعاده و پدر و مادرها در آرزوی دیدن شکوفایی پتانسیلهای فرزندانشان. شکارچی مشتاق یک زندگی شاد و خوشبخت برای فرزندانش است و نوچو در آرزوی جلب رضایت رئیسش و داریو مشتاق اندکی منزلت. توتو در آرزوی داشتن چوب رهبری ارکستر است و ریکاردو بیتاب پول مفت و فراوان.
همگی موجوداتی زنده هستند. گِل تمامیشان را با عشق و درد سرشتهاند. خدای تمامی مدهوشیها درونشان موج میزند. چنین قلبی خود را به خلسهای پیوسته میاندازد و جسم را پشت سر میگذارد. چنین شوق بینهایتی در صورت لزوم قلب را وادار به شکستن میکند. خیلیها نامش را قلب توخالی گذاشته و با عشق درمانش میکنند. اما در پالرمو اسم بهخصوصی دارد: مدهوشی؛ همان درد تپندهای که از تماشای دریای بیکران و عزم سفرهای بیپایان ایجاد میشود.
برای آنها که به پالرمو میآیند، این شهر حکم بندری بیپایان را دارد. اما برای کسانی که در اینجا به دنیا آمدهاند، تمام زندگی خلاصه میشود در رفتن، آرزو داشتن و پرواز کردن. هرگز نمیپذیرند که آرزویشان محقق نمیشود و همیشه منتظر اتفاقات بعدی هستند.
سفرهای بیشمار ــ واقعی و خیالی ــ از بندر بیپایان نشئت میگیرند. سفر دِینی است که باید به شهر ادا شود. اما در عین حال بخشی از افسون دلپذیر شهر است؛ فرا خوانده شدن به سوی چیزی آنچه همیشه ورای افق قرار دارد.
آ ماری آ نومه ری دیو. این شعار ماهیگیران اینجاست که هر صبح تورهایشان را به دریا میاندازند: ‘به سوی دریا، به نام خدا.’ مدیترانه حاصلخیزترین موهبتی است که جریان قارهای در اختیارمان قرار داده. در ذهن آدمیزاد هیچ جایی مقدستر و غنیتر از دریا وجود ندارد؛ امروز عرق جبین ماهیگیران را در خود حل میکند و دیروز گنجینهٔ اشک قهرمانان بوده است.
به زبان ایتالیایی عبارات آ ماره یعنی ‘به سوی دریا’ و آماره یعنی ‘به سوی عشق’؛ هردو به یک شکل تلفظ میشوند. اینجا تمام چیزهای مبهم حقیقت دارند. قلب عطش زندگی دارد اما زندگی هرگز عطشش را سیر نمیکند.
پسر ناگهان خود را جدا از کتابهایش مییابد. مستقیماً از صفحات دریا میخواند و افق در نظرش همچون آخرین خط کتاب است. قلب و چشمانش را به دریا سپرده: عظمت بیکران تنها در کتابها و کتابخانهها نهفته نیست. در هر محلهای و در هر حیاتی نیز که به دنبال معنای خود میگردد قرار دارد.
کمی بعد بندر را ترک میکند و به مرکز شهر ــ پشت بندر ــ برمیگردد: به محلهٔ کالسا که تغییرشکلیافتهٔ اسم الخالصه به معنای ‘منتخب’ است. جایی که سلطان و دربارش بهخاطر آب زلال رودخانهٔ اُرِتو در آن اقامت گزیده بودند. از بقایای رودخانه که میگذرد به جایی میرسد که زمانی دشتهای حاصلخیز برانکاچیو بود.
آن نزدیکی، یک بازارچه، قصری بسیار زیبا و موزهٔ پالرمو، باغ گیاهشناسی و باسیلیکا لا ماجونه یعنی همان کلیسایی که پدر و مادرش در آن ازدواج کرده بودند قرار دارد. به سوی خیابان رومانو جوزپه، سانت ترزا و دِلو اِسپاسیمو یا همان ‘خیابان مدهوشی’ به راه میافتد. بله، نزدیک ساحل خیابانی وجود دارد که نامش را از روی احساسی گرفتهاند که روی برگرداندن از دریا به آدم میدهد. شهرهای مشخصی وجود دارند با خیابانهایی که هرجور شده مسافرین را ــ چه خوششان بیاید چه نه ــ جزوی از خود میکنند.»
حجم
۳۱۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه
حجم
۳۱۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه