دانلود و خرید کتاب فصل بی تکرار علی رجائیان
تصویر جلد کتاب فصل بی تکرار

کتاب فصل بی تکرار

نویسنده:علی رجائیان
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب فصل بی تکرار

کتاب فصل بی تکرار اثری از علی رجائیان است که در سال ۱۳۹۷ منتشر شده است. این کتاب اشعار سپید عاشقانه‌ای دارد و شاعر با احساس کلمات را کنار هم چیده است.

علی رجائیان برای سرودن اشعار کتاب فصل بی تکرار واژگانی را انتخاب کرده است که همگی نشان از عشق و مهر و دوستی دارند. بوی دوستی از کلمات این کتاب بلند می‌شود و نشان محبت را می‌توان در هر صفحه‌اش دید. 

کتاب فصل بی تکرار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

فصل بی تکرار را به تمام دوست‌داران شعر عاشقانه و شعر سپید پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب فصل بی تکرار

عبور داد نگاهت لحظه‌ای، چشمانت را روی من

برچید لبخندت آن لحظه را با قلع و قمع

حس شاعرانه‌ای در من شکفت

حس خوابی شیرین که در بیداری میبینم

آه که چه سخت است بیدار شوی از بیداری

بیابی خودت را تنها در میان این همه هوشیاری

توهم خیال تو در ازدحام این شهر پیچیده

چند بار باید بیدار شوم از این احساس ترسیده

میروم جایی که خورشید میمیرد

همان جا که ماه کنار رفتنش میشیند

هردو با هم انتظار میکشیم

دل او را خورشید روشن کرده است

دل من را یاد تو...

***

احساس را نمی توان آموخت

حس را نمیتوان یاد گرفت

چه کسی باد را دید؟

چه کسی نور را شنید؟

در تهاجم خاطره ها

جز دلت چه کسی جنگید؟

***

کویر

برایت گفته‌ام از شب‌های ستاره؟

همان وقتی که ستاره دنباله داره

همان وقت که قراره خوابت رو ببینم

تو فکرم با خیالت صد بار میمیرم

هر روز برایم غرق میشود آن لحظه

میبرد باد غبار غیبتی که ، رویم شسته

غیبتت بس طولانیست

رمل خاک رویم پیدا نیست؟

اینقدر دیر به دادم میرسی آخر

میشوم کویری که انتهایش پیدا نیست

دفن میشم زیر شن زار بی رحمی

برایت گفته بودم از شب های دلتنگی؟

میشینم ستاره‌ها را باز میشمارم

کنار عاشقانه‌ای از تو ، به عمق آسمان میبارم

***

بیا غم را قدم بزنیم

بیا دلتنگی را به دیدار ببریم

سایه‌هایمان را دنبال کنیم

در بلندای شهر یکدیگر را داد بزنیم

رخصتی بگیر از زندگی،

تا زندگی رو باهم از یاد ببریم...

***

کمکی کن

خار گل، شکافت گلبرگش را

همه از هم بودن همه یک تن بودن

وقتی بادی گلبرگ را انداخت

در تقلای افتادن خنجری از خار خورد

گل‌ها همه شاهد بودنند

گلبرگ‌ها میترسیدند غنچه ها بسته شدند

خار همچنان تبرعه میکرد که گرفتم دستش را

جای زخمی که به جا ماند میگفت عکسش را

باغچه را آشفت، خاری که کمک را نمیفهمید

آنقدر که مصمم بود حال گلبرگ را نمیپرسید

در تلاتم این حادثه ها

گلبرگ در این فکر بود

مگر افتادن به این خاک چه داشت

که تمنای مرا، خار اینگونه جوابم داد

کمکی کن برخیزم، کمکی کن یا به گل برگردم

یا سوار بادی روم که مرا از گل کند

حال دیگر مهم نیست نیت خار چه بود

من همان گلبرگی بودم که به تنهای زیباست

نه اعدام به خاری باشم که بگویم کمکی زیبا نیست

در گذر باد و زمان، من چنین میبینم

که به خاک افتادنم همیشه بد نیست...!

***

گله از خورشید نیست، گله از ماه که نه

تو نباشی این بهشتم قدر من نیست یکم

فرق فقر و ثروتم در داشتنت

چه غماری کرده ام در خواستنت

باد بهانه است چترم دلیل

بی تو باران چه میخواهد از این فقیر...؟

***

بدرقه

سخت تر از رفتنت، بازگشتنت بود

همان لحظه که من آشوب بودم

به دورم دیوار نکشیدم، تو کشیدی

واسم یه زندانی ساختی تا دنبالت نگردم

خاطراتت هست حتی اصرار نکردم؟

دلم پوسید و بوسید خاطراتو

میرفتی و هروز بدرقه کردم جای پاتو

برایت کاسه ای آب پاشیدم از نگاهم

کاسه ها خون میشد...

تو دلت چطور راضی به این شکست میشد؟

پشت سر دریاییست، قدر آن بدرقه هایی که از اشکم جاریست

کاش این دیوار ها را کمی کوتاه میکشیدی

حواست نبود تمامش رو بدون در کشیدی

غصه ی من نیست، تو خودت زندانی...

فکرش را نکردی، همان جایی را بستی که می خواهی بمانی...

***

یادمان هست بهاری که گذشت را

برگ زرد زیر پایمان سبز کرده بود؟

فصل های زندگیمان قدر این چند رنگ کوتاه است...

تا بهاری هست پاییز را از یاد نبر

***

همین امشب دیدم مهتاب نوازش کرد مویش را

آن وقت که ماه گم کرد

آسمان واقعی اش را

شب چه آسان میباخت به زلفی رنگش را

خواب بود و خواب میدید...

این همه شب را به مویش چه کسی فهمید!؟

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۷۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۱ صفحه

حجم

۲۷۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۱ صفحه

قیمت:
۶,۰۰۰
تومان