کتاب والنتینا
معرفی کتاب والنتینا
کتاب والنتینا نمایشنامهای است نوشتهٔ الکساندر وامپیلوف که با ترجمهٔ مژگان صمدی در نشر مرکز چاپ شده است. این نمایشنامه با عنوان فرعی «تابستان گذشته در چولیمسک» در سال ۱۹۷۲ نوشته شده است؛ یعنی زمانی که روسیه پس از نیمقرن خونریزی، سرانجام پذیرفت که «تشکیل حکومتی کمونیستی با حفظ ارزشهای انسانی» ایدهٔ منطقی و قابل اجرایی نبوده است.
درباره کتاب والنتینا
داستان نمایشنامهٔ والنتینا در فضای چایخانهای محقر میگذرد. خاروشیخ، زنی ۴۵ساله، بههمراه دختری ۱۸ساله به نام والنتینا این قهوهخانه را اداره میکنند. شامانوف ۳۲ساله، بازرس وظیفهشناس و موفقی است که در جریان پروندهٔ جرم پسر یکی از افراد بانفوذ منطقه، متوجه میشود که رابطه میتواند بالاتر از ضابطه (قانون) عمل کند. او دچار سرخوردگی شدید میشود، از شهر و کار و خانواده میگذرد و به گوشهٔ دنج و بیسروصدای چایخانهٔ محقر چولیمسک پناه میبرد. شامانوف تمایلی به صحبتکردن از گذشتهٔ خود ندارد و تنها یک چیز میخواهد: او را به حال خود بگذارند. هدف وامپیلوف در این اثر یادآوری وظیفهٔ شامانوفها در برابر جامعه است؛ او هشدار میدهد و اعلام خطر میکند که بیتفاوتی در مورد وضعیت موجود چه عواقبی میتواند بهدنبال داشته باشد.
کتاب والنتینا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به دوستداران مطالعهٔ نمایشنامهها پیشنهاد میشود.
درباره الکساندر وامپیلوف
الكساندر وامپيلوف در ۱۹ اوت ۱۹۳۷ ميلادی به دنيا آمد. پدرش معلم ادبيات و مادرش معلم رياضی بود. چندی پیش از تولد الكساندر، پدرش كه دور از خانه به سر میبرد در نامهای به همسرش درمورد فرزندی كه انتظارش را میكشيدند چنين مینويسد: «احتمال میدهم پسر باشد و میترسم كه نويسنده شود؛ چراكه مرتب خواب نويسندگان را میبينم». الكساندر یکسالونيم بيشتر نداشت كه پدرش «والنتين نيكيتيچ» در مارس ۱۹۳۸ تيرباران شد. الكساندر به ادبيات و موسيقی علاقه داشت. رشتهٔ ادبيات روسی را در دانشگاه ايركوتسک در سيبری تمام كرد و در دانشكدهٔ ادبيات گوركیِ مسكو ادامهٔ تحصيل داد. قصهنويسی را از سال اول دانشكده شروع كرد. نوشتههايش در روزنامههای ساوتسكايا مالاديوژ، ايركوتسكی اونيورسيتت و لنينسكيی زاوتی به چاپ میرسيد. نقطهٔ قوت و نوآوری وامپيلوف در مقام نمايشنامهنويس در اين نبود كه درام او نسبت به استانداردهای زمان خودش پيچيدهتر و يا از نظر روانشناختی عميقتر بود؛ نقطهٔ قوت او در اين بود كه نمايشنامههای او متفاوت بود. جنبهٔ اخلاقی وجود انسان و ارتباط متقابل ميان ايدئال و واقعيت، ذهن وامپيلوف را به خود مشغول كرده بود. او تقابل ميان اوج احساسات و عملگرايی، تقابل ميان ويژگیهای والا و پستِ انسان معاصر، مبارزهٔ ميان نيمهٔ زنده و نيمهٔ مردهٔ روح آدمی را موشكافانه بررسی میكرد و اين امر اساس ايدهٔ هنری وامپيلوف و نوبودن سبكش را نشان میداد.
الکساندر وامپیلوف با وجود فرصت كمی كه داشت، تنها با نوشتن ۴ نمايشنامهٔ بلند و ۳ نمايشنامهٔ كوتاه، انقلابی در نمايشنامهنويسی و تئاتر روسیه به وجود آورد. در تاريخ نمايشنامهنويسی قرن بيستم روسيه دورهای به پساوامپيلوف معروف است؛ نسلی از نمايشنامهنويسان متأثر از آثار او به وجود آمد كه پتروشفسكايا، اسلاوكين، كازانتسوف، رازاموفسكايا، ساكالوا، آرو و گالين از آن جملهاند. الکساندر وامپیلوف در ۱۷ اوت ۱۹۷۲ و درحالیكه تنها دو روز به ۳۵سالگیاش مانده بود، در درياچهای غرق شد.
بخشی از کتاب والنتینا
«سه پنجره و یک در به بالکن باز میشود. روی در، تابلوی «چایخانه» نصب شده است. پنجرهها با کرکره پوشیده شده است. تکه کاغذی که ساعات کار چایخانه را نشان میدهد، به یکی از پنجرهها چسبانده شده است. روی بالکن چند میز و صندلی فلزی نو چیده شده است. در طبقهٔ بالا بالکنی کوچک و دری نیمهباز. سمت چپ خانه یک در و نیمکت قرار دارد، دورتر، دروازهای بزرگ که از پشت آن پلکانی نردهدار تا بالکن کوچک طبقهٔ بالا کشیده شده است. دور پنجرهها، لبهٔ سقف چوبی خانه، دروازه و حصار دور خانه، همه جا منبتکاری شده است. با اینکه به مرور زمان سیاه و پوسیده شده، هنوز زینتبخش خانه است.
جلوی خانه راه باریکی با چوب پوشیده شده است. همانند خود خانه قدیمی و پوسیده است. باغچهای با درختچههایی از میوههای جنگلی در اطراف آن و چند تایی درختچهٔ گلصورتی بیرنگ و رو به شکلی نامنظم در میان علفها وسط باغچه به چشم میخورد.
باغچه برای مشتریانی که از سمت راست خیابان میآیند، مانعی است که باید نصف آنرا دور بزنند تا به پیادهرو و از آنجا به چایخانه برسند. کار دشواری نیست. اما مشتریان طبق عادتی دیرینه، به خود زحمت برداشتن چند قدم اضافه را نمیدهند و درست از وسط باغچه مستقیم به چایخانه میروند و همین مسئله باغچه را از جلوه انداخته است: دو تا از تختههای حصار کنده شده، شاخهٔ درختچهها شکسته، علف و بوتهٔ گلها لگدمال شده و درِ حصار باغچه که درست روبهروی پلهٔ منتهی به بالکن قرار دارد، تنها از یک لولا آویزان است.
جلوی بالکن، کنار پله، در یک گوشه، کسی دراز کشیده است. از دور نمیتوان تشخیص داد که آدم است. از زیر کیسهخواب پوتینهای سربازیاش دیده میشوند... سکوت اولیه و نبودن تحرک روی صحنه با پارس سگی در آن اطراف و صدای سوت موتوری از دورها شکسته میشود.
کلون درِ بزرگ صدا میدهد، والنتینا وارد میشود.
والنتینا : تقریباً هجده ساله است، قدی متوسط دارد، لاغراندام با چهرهای ملیح. پیراهنی از جنس چیت به تن دارد. با کفشهایی ارزان قیمت، بدون جوراب. موهایش ساده و بیمدل اما شانه کرده و مرتب است.
والنتینا : به طرف چایخانه میرود، بالای پله میایستد، بر میگردد و به باغچه نگاه میکند.»
حجم
۸۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۸۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه