کتاب تفکر سیاه و سفید
معرفی کتاب تفکر سیاه و سفید
کتاب تفکر سیاه و سفید نوشتهٔ کوین دوتون و ترجمهٔ سیدحسام فروزان است. انتشارات بذر خرد این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر راهکارهایی برای مقابله با تفکرِ همه یا هیچ را در بر گرفته است.
درباره کتاب تفکر سیاه و سفید
کتاب تفکر سیاه و سفید دومین عنوان یک مجموعه و کتابی است که عنوانش را به چالش میکشد و از رنگ تازهٔ تاریخ میگوید: خاکستری. کوین دوتون اشاره میکند تمایل ما به ردهبندی، مرزکشی و سادهسازی مهارتی نیست که خودمان آموخته باشیم؛ بلکه نوعی تطبیقپذیری تکاملی است که در مغزمان نهادینه شده است. نویسنده به اهمیت این کار و چگونگی انجامش میپردازد، اما واقعیت ساده و البته تکاندهندهای که در کتاب حاضر با آن روبهرو میشویم این است که وقتی این خطوط، این دستهبندی -سیاه و سفید- بین آدمها ترسیم شود، این تمایز و ۲گانگی چگونه تبدیل به تبعیض و نفاق و تفرقه میشود.
نویسنده گفته است که شطرنج به این دلیل کارساز است که صفحهای سیاه و سفید است. زندگی پیش میرود، چون مغز ما سیاه و سفید است، ولی خِرد به آگاهی از خاکستری بستگی دارد؛ به درکی عمیقتر از این موضوع که اگرچه تقدیر ما بهعنوان خبرگان شناختی شرکت در بازی است، اما خانههای روی صفحه و در حقیقت خود صفحهٔ شطرنج وجود خارجی ندارند.
این کتاب در ۱۲ بخش نوشته شده و در پایان آن هم ۷ پیوست وجود دارد.
خواندن کتاب تفکر سیاه و سفید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب تفکر سیاه و سفید
«چند سال پیش، وقتی برای اولین بار به آکسفورد نقلمکان کردیم، من و همسرم به فروشگاه محلی کالاهای دستساز رفتیم. ما داشتیم حمام خانه را بازسازی میکردیم و دنبال یک رنگ میگشتیم. میدانستیم چه رنگی میخواهیم -آبی- چون آن را در یک آگهی چاپی دیده بودیم که فروشگاه چند هفته قبل پخش کرده بود. بر روی بدنهٔ قایقی بود که یک خانوادهٔ اسکاندیناوی جوان با اتومبیل از مسیر پردرخت کوچهٔ کلبهٔ اکوزیستی خود بیرون میآوردند. وقتی به فروشگاه رسیدیم، کارمندی را پیدا کردم و کاغذ مچالهشده را از جیب پشتیام درآوردم. به کاغذ اشاره کردم و پرسیدم: «از اینا دارین؟» کارمند که پشت پیشخوان ایستاده بود، کاغذ را از من گرفت و با دقت بیشتری بررسی کرد و به فکر فرو رفت. زیر لب گفت: «مطمئن نیستم. بذارین یه نگاهی بیندازیم.» سپس چند شماره را در کامپیوتر وارد کرد.
من و همسرم به هم نگاه کردیم. فروشگاه بسیار وسیع بود. همه جا پر از رنگ نقاشی بود. چطور ممکن است آبی نداشته باشند؟
به دور و بر اشاره کردم و پرسیدم: «یعنی میخوای به من بگی که حتی به ذهنتم خطور نمیکنه بین این همه رنگ، آبی هم دارین یا یا نه؟!»
دوباره چند شماره وارد کرد.
به صفحهٔ نمایش خیره شده بود. سپس به عکس اشاره کرد و گفت: «رفیق، چیزی به اسم «آبی» در این شغل وجود ندارد. چیزی که اینجا میبینین، نسیم مخملیه.»
کاغذ را گرفتم و به آن خیره شدم. بدنهٔ قایق آبی بود. آبی!
گفتم: «بسیار خب. ممکنه از لحاظ فنی بهش بگن نسیم مخملی، اما اساساً! آبیه. درسته؟»»
حجم
۸۵۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۰۴ صفحه
حجم
۸۵۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۰۴ صفحه