دانلود و خرید کتاب ریسمانی که نگه مان داشت دیوید جوی ترجمه مهدی صالحی اقدم
تصویر جلد کتاب ریسمانی که نگه مان داشت

کتاب ریسمانی که نگه مان داشت

نویسنده:دیوید جوی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ریسمانی که نگه مان داشت

کتاب ریسمانی که نگه مان داشت رمانی جذاب نوشتهٔ دیوید جوی است و با ترجمهٔ مهدی صالحی اقدم در انتشارات دیدار منتشر شده است.

درباره کتاب ریسمانی که نگه مان داشت

کتاب ریسمانی که نگه مان داشت ماجرای دارل مودی، دواین بروِر و کالوین هوپر را روایت می‌کند. دارل مودی برای شکار غیرقانونی یک گوزن غول‌پیکر وارد جنگل‌های تیره می‌شود، او نمی‌داند تیری که شلیک می‌کند نه‌تنها شکمش را سیر و یخچالش را پر نمی‌کند، بلکه به کسی اصابت می‌کند که برای دزدیدن جینسنگ‌های همسایه به آنجا آمده است. او تصادفی یکی از افراد خانوادهٔ برِور را می‌کشد؛ خانواده‌ای مشهور که خشونت و انتقام‌گیری روش همیشگی‌ آن‌ها است. همه چیز به هم می‌ریزد و کابوس وارد زندگی آن‌ها می‌شود.

این کتاب روایتی جذاب از خشم و مهربانی است. آدم‌های این کتاب تنها، محروم و دربند فقر و گرفتار جبر جغرافیایی‌ هستند. کسانی که زندگی ایدئالشان را فقط در خیال و رؤیاها جست‌وجو می‌کنند، اما خشونت زندگی جایی فراتر از توان تحمل‌ آن‌ها می‌رود و از پا درشان می‌آورد.

خواندن کتاب ریسمانی که نگه مان داشت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره دیوید جوی

دیوید جوی متولد ۱۱ دسامبر ۱۹۸۳ نویسندهٔ رمان و داستان کوتاه است. از او تاکنون رمان‌های جایی که همهٔ نورها می‌روند (نامزد جایزهٔ ادگار برای رمان اول)، همهٔ وزن جهان (۲۰۱۷)، ریسمانی که نگه‌مان داشت (۲۰۱۸) و زمانی که این کوه‌ها می‌سوزند (۲۰۲۰) به چاپ رسیده است. در سال ۲۰۱۸ برای رمان ریسمانی که نگه‌مان داشت برندهٔ جایزهٔ کتاب سیبا شد. داستان‌های کوتاه زیادی به قلم او در نشریه و مجله‌های گوناگون به چاپ رسیده است. او همچنین به عضویت انجمن هنرهای کارولینای شمالی درآمده است.

بخشی از کتاب ریسمانی که نگه مان داشت

«گذرگاه پر از نشانه و ردپا بود؛ ساییدگی‌های پوست درختان افرا و غان و خراشیدگی‌های روی زمین که بچه گوزن‌ها بدون هیچ نظم و منطقی و تنها از روی غریزه روی خاک به‌جا گذاشته بودند. یک گوزن بالغ کاملاً آگاهانه زمین را می‌کَند و با سُم‌هایش روی زمین خط می‌کشید، اما جوان‌ترها این کار را از روی غریزه انجام می‌دادند. آن‌ها با خراشیدن همه‌جای زمین سعی در ایجاد ارتباطی داشتند که برای فهمیدنش بیش از اندازه خام و بی‌تجربه بودند.

دارل نزدیک درخت بلوطی قدیمی موضع گرفت. طول تنهٔ درخت تا اولین شاخه‌هایش به شش متر می‌رسید. روی صندلی شکارش، که روی تنهٔ درخت محکم کرده بود، نشست و درهٔ میان دو تپه را که به‌خاطر نور عصرگاهی و پاییز زودرس به رنگ طلایی در آمده بود زیر نظر گرفت. بعد از خشک‌ترین تابستانی که این منطقه به عمرش دیده بود سرمایی نابه‌هنگام از راه رسیده بود و پاییز را یک ماه زودتر از موعد مقرر به بار نشانده بود. با این‌که هنوز آخرین هفتهٔ سپتامبر بود، اما همهٔ درختانِ خط‌الرأس کوه‌ها لخت و عور شده بودند. پایین توی دره تمام درختان مثل شعله‌های آتش به رنگ سرخ و زرد و نارنجی درآمده بودند و میوه‌های کاج مثل قطره‌های باران پایین می‌افتادند. حالا دیگر شب‌ها همه چیز یخ می‌زد و چند هفته بیش‌تر طول نمی‌کشید که اولین نفس‌های زمستان تمام کوهستان را برهنه می‌کرد و به استخوان می‌رساند.

دارل یک جرعه از ویسکی‌ای را که توی جیب شلوار چریکی‌اش جاساز کرده بود بالا انداخت، کلاه بیسبالش را از روی سر برداشت و عرق پیشانی‌اش را تا رستنگاه موهای کوتاهش پاک کرد. ریش انبوهِ روی چانه‌اش را خاراند و به صدای کوچک‌ترین حرکات اطرافش دقیق شد، اما درست مثل دو عصر گذشته غیر از سنجاب‌ها نه چیزی دید و نه صدایی شنید. خیلی زود با فرورفتن خورشید در سمت غربی افق، جنگل غرق در سایه‌های بلند می‌شد و پس از آن شب از راه می‌رسید. اما او هم‌چنان منتظر می‌ماند، چون هیچ نمی‌شد فهمید که سروکلهٔ آن گوزن چه زمانی پیدا می‌شود. در آن تاریکی مطلق می‌توانست با هدلامپ راهش را پیدا کند.»

AS4438
۱۴۰۳/۰۴/۰۸

کتاب خوبی بود،ترجمه هم خوب بود، سراسر کتاب درانتظار حرکت بعدی باید باشیم، آخرکتاب کمی کش داده شده بود وگرنه فوق العاده پراسترس وهیجان انگیز است،.

بعضی از آدم‌ها هرگز چیزی به دست نمی‌آورند. بعضی‌ها تمام چیزهایی را که دوست دارند از دست می‌دهند، انگار که خدا با رنج آن‌ها خوش است.
AS4438
یک نفر نمی‌تواند به‌تنهایی دست عدالت باشد، اما می‌تواند برای لحظه‌ای ترازوی عدالت را تکان بدهد و به‌اندازهٔ یک لبخند کوتاه کنترلش را به دست بگیرد.
AS4438
باید غرور هر کسی را شکست و سر جایش نشاند. با ایستادن بالای چاله نمی‌شد با کسی که آن پایین بود همدلی کرد. برای همدلی با او باید خودت درون آن چاله فرو بروی.
AS4438
«جهنم هر آدم ذهن خودشه!»
AS4438
دیوانگی عالمی دارد و جز دیوانگان کسی از لذت دیوانه‌بودن باخبر نیست!
AS4438

حجم

۲۵۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۲۵۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۷۰%
تومان