پیرمرد و دریا ترجمه احمد کسایی پور از انتشارات شرکت کتاب هرمس
تصویر جلد کتاب پیرمرد و دریا

کتاب پیرمرد و دریا

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پیرمرد و دریا

کتاب پیرمرد و دریا نوشتهٔ ارنست همینگوی و ترجمهٔ احمد کسایی پور است و انتشارات شرکت کتاب هرمس آن را منتشر کرده است. این کتاب همراه با تصویرسازی‌های درخشان از داستان است.

درباره کتاب پیرمرد و دریا

پیرمرد و دریا، شاهکار همینگوی، داستانی‌ است دربارهٔ شجاعت انسانی که به‌رغم شکست از پا نمی‌نشیند. پیرمردی با قایق کوچکش به دریا می‌رود و نیزه‌ماهی بزرگی می‌بیند. مانند رابطهٔ ماتادور و گاو، او دلبستهٔ آن موجود باشکوه می‌شود و با اینکه می‌داند یکی باید دیگری را بکشد، برایش مهم نیست چه‌کسی چه‌کسی را می‌کشد. سانتیاگوی پیر با فروتنیِ کمابیش مذهبی‌واری می‌گوید: «تا حالا موجودی به زیبایی، یا عظمت، یا به آرامش و نجابتِ تو ندیده‌م، برادر. بیا من رو بکُش، ماهی.» اشتیاق او برای مردن به خاطر موجودی که می‌ستاید پاداشی نصیبش می‌کند: ماهی را می‌کُشد، گرچه بی‌درنگ پشیمانی عذابش می‌دهد: «برای غرور خودت کُشتیش و برای اینکه ماهیگیری.» همچنان که آن ماهی بزرگ را به طرف دهکده‌اش می‌بَرد، کوسه‌ها حمله می‌کنند: پیرمرد به سبب تکبّر و نخوتش مجازات می‌شود. وقتی به خشکی می‌رسد، لاشهٔ بزرگ مُثله‌شده‌ای را به دنبال می‌کشد. ولی سانتیاگو با وجود ناکامی‌اش حقیقتاً شکست نخورده است. او غرور شایسته و فروتنی شایسته‌ای از خود نشان داده است؛ خود را به خطر انداخته و عظمت حیات را لمس کرده است. «ولی آدمیزاد برای شکست خوردن ساخته نشده. آدمیزاد رو می‌شه نابود کرد ولی نمی‌شه شکستش داد.» این قصهٔ ساده لبریز از معانی نمادین است، منتها نه به‌نحوی تکلّف‌آمیز، که مایهٔ شادی واعظان کلیسا شد. زبان آن، به لحاظ طبع‌آزمایی در نثر سادهٔ روایی، در میان همهٔ آثار همینگوی همتا ندارد. هر کلمه تأثیر خود را بر جا می‌گذارد و هیچ کلمه‌ای اضافه نیست؛ ساعات طولانیِ آموختنِ نحوهٔ صید نیزه‌ماهی به بار نشسته بود. نویسنده باید همان‌قدر از دنیا سررشته داشته باشد که از کلمات.

با انتشار پیرمرد و دریا در سال ۱۹۵۲ زندگی حرفه‌ای همینگوی در مقام نویسنده‌ای بزرگ و صاحب‌سبک به‌نحو شگفت‌آوری جان تازه‌ای گرفت، هرچند واپسین کتاب او بود که در زمان حیاتش منتشر شد. بعد از ناکامی آن‌سوی رودخانه، زیر درختان (۱۹۵۰)، که سبب شد شمار شاید نه‌چندان اندکی از منتقدان کارِ همینگوی را عملاً تمام‌شده بدانند، موفقیت گسترده و پردامنهٔ پیرمرد و دریا در میان خوانندگان و منتقدان حیرت‌انگیز بود. متن آن، پیش از انتشار به صورت کتاب، به‌طور کامل در شمارهٔ ویژهٔ مستقلی از مجلهٔ لایف منتشر شد که ظرف ۴۸ ساعت بیش از پنج میلیون نسخه از آن به فروش رسید. تأثیر کتاب از این هم فراتر رفت و در سال ۱۹۵۳ جایزهٔ پولیتسر را نصیب همینگوی ساخت. دو سال بعد از انتشار آن، ۱۹۵۴، جایزهٔ نوبل در ادبیات هم به همینگوی تعلق گرفت که از قرار معلوم تا حدّ زیادی مرهون کامیابی همین کتاب بوده است. همینگوی که بی‌گمان از مدت‌ها پیش خود را شایستهٔ دریافت چنین جوایزی می‌دانست خود با لحن کنایه‌آمیزی به اطرافیانش گفته بود که اعضای محترم آکادمی نوبل سرانجام این جایزه را به خاطر پیرمرد و دریا به او داده‌اند، چون آن را تنها کتاب او یافته‌اند که در آن از کلمات رکیک خبری نیست.

اما فارغ از استقبال گسترده و آمار و ارقام فروش بی‌سابقه و جوایز معتبری که با انتشار پیرمرد و دریا نصیب همینگوی شد، چه‌بسا برای بسیاری از علاقه‌مندانِ ادبیات یادآوری این نکته تا حدودی کافی باشد که ویلیام فاکنر، دیگر نویسندهٔ برجستهٔ هم‌نسل همینگوی که از قضا رابطهٔ چندان دوستانه‌ای هم با او نداشت و حتی پیش از آن در چند مورد با صراحت انتقادهای تندی به برخی آثار عمدتاً متأخر همینگوی روا داشته بود، دربارهٔ پیرمرد و دریا نوشت: «بهترین اثر او. گذشتِ زمان شاید ثابت کند که این بهترین اثرِ بی‌همتای همهٔ ما نیز هست، منظورم نویسندگانِ هم‌دورهٔ من و همینگوی است.» صَرف نظر از درستی یا نادرستی این ادعا، به نظرم همین نکته تا اندازه‌ای نشان می‌دهد که این رمان کوتاه همینگوی از چنان کیفیت انکارناپذیری برخوردار بوده که حتی رقیب کهنه‌کار صاحب‌سبکی در طراز فاکنر را، بی هیچ نیاز یا انگیزهٔ بالقوه‌ای برای ستایش آن، چنین به تحسین واداشته است. یا در موردی دیگر، نویسنده و منتقد برجسته‌ای همچون آنتونی برجس که او هم در مواردی با صراحتِ تمام از برخی جنبه‌های آثار یا شخصیت همینگوی به‌سختی انتقاد کرده بود پیرمرد و دریا را «بی هیچ تردیدی یک شاهکار کوچک» خواند.

تاکنون ترجمه‌های فارسی متعددی از پیرمرد و دریا منتشر شده است و بهترین ترجمهٔ فارسی موجود همچنان متعلق به استاد فقید نجف دریابندری است که حدود چهل سال از انتشار چاپ نخست آن می‌گذرد. جایگاه بلند دریابندری در ادبیات معاصر ما و سهم کم‌نظیر ترجمه‌های درخشان او در شناساندن شماری از مهم‌ترین نویسندگان جهان به خوانندگان فارسی‌زبان بر کسی پوشیده نیست. منتها در این مورد خاص پیرمرد و دریا از معدود آثار دریابندری بوده است که او از حاصل کار چندان رضایت نداشت و حدود ده سال پس از چاپ نخستِ ترجمهٔ خود نسخهٔ بازنگری‌شده‌ای از آن را منتشر کرد. مقدمهٔ طولانی و بسیار خواندنی دریابندری در این کتاب نیز حائز اهمیت و خواندنی است.

با وجود این، دریابندری با آن بلندنظری و سلامت نفس که در او سراغ داریم خود همچنان از این ترجمه‌اش چندان راضی نبود و علت عمدهٔ آن را شاید بتوان در نحوهٔ خاص ترجمهٔ دومرحله‌ای این کتاب جست‌وجو کرد که موجب شد نتیجهٔ کار با دیگر آثار شاخص و گران‌قدر او، از قبیل سرگذشت هکلبری فین و بازماندهٔ روز و متفکران روس، فاصلهٔ نسبتاً زیادی داشته باشد.

احمد کسایی پور سعی کرده ترجمه‌ای نیکو و صحیح از این کتاب شاهکار ارائه دهد و موفق هم بوده است. در انتهای کتاب می‌توانید یادداشتی از مترجم درخصوص ترجمه و نحوهٔ کار او بخوانید. 

خواندن کتاب پیرمرد و دریا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ شاهکارهای ادبیات دنیا پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ارنست همینگوی

ارنِست میلر هِمینگوی متولد ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹ – درگذشته ۲ ژوئیه ۱۹۶۱ است. او از نویسندگان بسیار مشهور معاصر ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات بوده است. او از پایه‌گذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، مشهور به وقایع‌نگاری ادبی شناخته می‌شود.

ارنست همینگوی در تاریخ ۲ ژوئیه ۱۹۶۱ میلادی با یکی از تفنگ‌های محبوبش، دولول ساچمه‌زنی باس‌اندکو، خودکشی کرد؛ خانواده‌ او در ابتدا اعلام کردند که همینگوی مشغول تمیزکردن اسلحه بوده که تیری از آن دررفته و باعث مرگ او شده‌است؛ اما پس از پنج سال همسر وقتش، ماری ولش، به انجام خودکشی توسط همینگوی اعتراف کرد.

نوشته‌های همینگوی شامل مضامین عشق، جنگ، سفر، بیابان و ازدست‌دادن است. همینگوی اغلب در مورد آمریکایی‌های خارج از کشور می‌نوشت. یک منتقد درباره میهن‌پرستی خارج از کشور همینگوی می‌نویسد: در شش رمان از هفت رمان منتشر شده در طول زندگی او ، قهرمان اصلی این فیلم در خارج از کشور، دو زبانه و دو فرهنگی است.

از مشهورترین آثار او می‌توان به رمان پیرمرد و دریا اشاره کرد که یکی از بهترین آثار مینی‌مالیسم است. 

بخشی از کتاب پیرمرد و دریا

«نخ آهسته و یکنواخت بالا آمد و بعد سطح اقیانوس در برابر قایق متورم شد و ماهی بیرون آمد. تا مدتی بی‌پایان بیرون می‌آمد و آب از پهلوهایش سرازیر بود. زیر آفتاب می‌درخشید و سر و پشتش ارغوانیِ تیره بود و نوارهای پهنِ روی پهلوهایش زیر آفتاب پیدا بود و بنفشِ روشن بود. شمشیرش به درازای چوب بیسبال بود و مانند شمشیری باریک نوک‌تیز بود و ماهی تمام‌قد از آب بیرون آمد و بعد دوباره به زیر آب رفت، به‌نرمی، مانند غواصان، و پیرمرد تیغهٔ داس عظیم دُمش را دید که در آب فرو رفت و نخ به‌سرعت شروع به باز شدن کرد.

پیرمرد گفت:

ـــ قدش نیم‌متر از قایق بیشتره.

نخ داشت سریع ولی یکنواخت باز می‌شد و ماهی وحشت‌زده نبود. پیرمرد داشت با هر دو دست سعی می‌کرد نخ را درست در آستانهٔ پارگی نگه دارد. می‌دانست که اگر نتواند با کششی یکنواخت از سرعت ماهی کم کند ماهی می‌تواند تمام نخ را با خود ببرد و پاره کند.

با خود گفت «ماهی بزرگیه و باید به راه بیارمش. اصلاً نباید بذارم از قدرتش باخبر بشه یا بفهمه که اگه بخواد بتازه چه کارها می‌تونه بکنه. اگه جاش بودم همین الآن تمام قدرتم رو به کار می‌گرفتم و اون‌قدر می‌رفتم تا بالاخره یه چیزی پاره شه. ولی شکر خدا اینها به‌اندازهٔ ما که شکارشون می‌کنیم باهوش نیستند؛ هرچند از ما باشکوه‌تر و قوی‌ترند.»

پیرمرد ماهی‌های بزرگِ زیادی دیده بود. ماهی‌های زیادی دیده بود که بیش از پانصد کیلو وزن داشتند و خودش هم در طول زندگی‌اش دو ماهی به آن بزرگی گرفته بود، منتها نه هرگز تک‌وتنها. حالا تک‌وتنها و دور از دیدرس خشکی، بزرگ‌ترین صیدی را که تا آن وقت دیده بود، بزرگ‌تر از هر چه شنیده بود، محکم گرفته بود و دست چپش همچنان مثل چنگال بستهٔ عقاب منقبض بود.

با خود گفت «خودش بالاخره نرم می‌شه. حتم دارم خودش نرم می‌شه تا به دست راستم کمک کنه. سه چیز هست که با هم برادرند: ماهی و این دو تا دست‌هام. باید نرم بشه. اگه همین‌طور منقبض باقی بمونه هیچ ارزشی نداره.» ماهی بار دیگر سرعتش را کم کرده بود و با همان سرعت معمول خود می‌رفت.

پیرمرد با خود گفت «نمی‌دونم چرا پرید. طوری پرید که انگار می‌خواد به من نشون بده چقدر بزرگه.» با خود گفت «خب، حالا دیگه می‌دونم. کاش می‌تونستم بهش نشون بدم خودم چه‌جور آدمی هستم. ولی اون‌وقت دستِ علیل من رو هم می‌دید. بذار فکر کنه من از اینی که هستم سرحال‌ترم، همین‌طور هم خواهم بود.» با خود گفت «کاش من هم ماهی بودم، مجهّز به همهٔ چیزهایی که این ماهی در مقابلِ فقط ارادهٔ من و هوش من داره.»

آسوده نشست و به بدنهٔ چوبی تکیه داد و درد خود را هر وقت که می‌آمد تاب آورد و ماهی بی‌وقفه شنا کرد و قایق آهسته در آب‌های تیره پیش رفت. بادی که از سمت شرق می‌وزید دریا را قدری متلاطم می‌کرد و ظهر بود که انقباض دست چپ پیرمرد برطرف شد.»

معرفی نویسنده
عکس ارنست همینگوی
ارنست همینگوی
آمریکایی | تولد ۱۸۹۹ - درگذشت ۱۹۶۱

ارنست میلر همینگوی، نویسنده امریکایی برنده نوبل ادبیات است. وی از پایه‌گذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایع‌نگاری ادبی»، شناخته می‌شود.

ویکتور‌~هوگو~هستم
۱۴۰۳/۰۴/۲۱

مخصوصا برای منتقدین این کتاب ممنون میشم نظرم رو مطالعه کنید بعضی انتقادها از این اثر مثل امتیاز کم دادن به فیلم کمدی از طرف کسیه که به ژانر کمدی علاقه نداره! بله یقینا نمیشه به کسی تحمیل کرد که حتما این کتاب

- بیشتر
hussein
۱۴۰۳/۰۳/۰۶

یک شاهکار کوچک،واقعا لیاقت تعریف و تمجید های بیشتر از این رو داره اثری که در عین سادگی از عمیق ترین مفاهیم زندگی صحبت میکنه.زندگی یعنی شکست های پی در پی و تجربه های تلخ اما در عین پذیرش و

- بیشتر
Zahra Movahedi
۱۴۰۳/۰۱/۲۲

خیلی داستان غم انگیزی بود در انتهای داستان وقتی پیرمرد از اینکه دور رفته برای ماهیگیری پشیمون میشه این قسمت برای من تداعی کننده لحظه های انتخاب و پشیمانی در زندگی هست جایی که هر لحظه برمیگردیم نکنه اشتباه کردم کاش

- بیشتر
sepher
۱۴۰۳/۰۵/۰۹

لحظاتی که در اواخر رمان سپری می‌کنید کاملا ملموس هست، و میتونید در زندگی تجربه کنید اما آرامشی که در آخر داره، توصیف‌ناپذیره. واقعا از خوندن این رمان لذت بردم.

zeynabahd
۱۴۰۳/۰۴/۱۹

ب نظرم این سبک کتاب ها طرفدارهای خاصی داره ممکنه برای همه جالب نباشه مثلا برای خود من خسته کننده بود و نتونستم دقیق و کامل بخونمش. ولی خب از طرفی هم میشه کلی نکات خوب ازش استخراج کرد به خوبی حرص

- بیشتر
الینا
۱۴۰۳/۰۴/۱۰

درباره پیرمردی ماهیگیر است که هر روز دسته خالی به خانه برمیگردد و ماجراهای آن، یادآور زندگی روزانه آدمی است.

کِــــلارآ
۱۴۰۲/۰۹/۲۱

مصیبت زندگی سانتیاگو، همان نبرد همیشگی و بی‌پایان انسان با سرنوشت است.

«امید نداشتن کار احمقانه‌ایه. ازین گذشته، به عقیدهٔ من گناه هم هست.»
حوریا
با خود گفت «نه من می‌تونم از دستش خلاص شم، نه اون می‌تونه از دستم خلاص شه. البته تا وقتی که همین‌جور ادامه بده.»
مرتضی بهرامیان
ولی آدمیزاد برای شکست خوردن ساخته نشده. آدمیزاد رو می‌شه نابود کرد ولی نمی‌شه شکستش داد.
حوریا
منتها دیگه بختم بلند نیست. ولی خب کی می‌دونه؟ شاید همین امروز. هر روز یه شروع تازه‌ست. خوبه البته بخت هم یاری کنه. ولی من ترجیح می‌دم کارم رو درست انجام بدم. این‌طوری وقتی بخت بهم رو کرد، من هم آماده‌م.»
حوریا
«ماهی رو فقط برای زنده موندن و فروختنِ گوشتش که نکشتی. برای غرورِ خودت کشتیش و برای اینکه ماهیگیری. وقتی زنده بود دوستش داشتی و بعدش هم دوستش داشتی. اگه دوستش داشته باشی، کشتنش گناه نیست. یا اینکه از گناه بدتره؟»
مرتضی بهرامیان
ولی آدمیزاد برای شکست خوردن ساخته نشده. آدمیزاد رو می‌شه نابود کرد ولی نمی‌شه شکستش داد
مرتضی بهرامیان
ولی آدمیزاد برای شکست خوردن ساخته نشده. آدمیزاد رو می‌شه نابود کرد ولی نمی‌شه شکستش داد
مرتضی بهرامیان
«بذار ماهی من رو ببره اگه دوست داره. من فقط به لحاظ دوزوکلک ازش بهترم، ولی اون هیچ قصد آزار من رو نداشت.»
مرتضی بهرامیان
«بذار ماهی من رو ببره اگه دوست داره. من فقط به لحاظ دوزوکلک ازش بهترم، ولی اون هیچ قصد آزار من رو نداشت.»
مرتضی بهرامیان

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۲ صفحه

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۲ صفحه

قیمت:
۷۸,۰۰۰
تومان