کتاب یادبودهای او
معرفی کتاب یادبودهای او
کتاب یادبودهای او نوشتهٔ کالین هوور و ترجمهٔ طناز فروهر است. انتشارات آهین این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان را دلخراش و درعینحال امیدوارکننده توصیف کردهاند. در این رمان تلاشهای مادر جوانی را میخوانیم که پس از بازگشت از زندان میکوشد زندگی خود را از نو بسازد.
درباره کتاب یادبودهای او
کتاب یادبودهای او که با عنوان کتاب یاد او نیز در ایران ترجمه شده- ماجرای یک مادر جوان را روایت میکند که روزی پس از گذراندن ۵ سال زندان برای یک اشتباه غمانگیز به شهر بازمیگردد؛ شهری که همه چیز در آن بههم ریخته است. او امیدوار است که دوباره دختر ۴سالهاش را ببیند، اما این فقط یک نفر است که این زن جوان را میپذیر. او «لجر» نام دارد؛ صاحب بار محله.
این دو شخصیت داستانی باوجود فشاری که زیر آن هستند، با هم ارتباط برقرار میکنند. هر چه عشق میان آنها افزایش پیدا میکند، مخاطرات نیز افزایش مییابند. مادر جوان باید راهی برای تبرئهکردن دوبارهٔ خود از اشتباهات گذشتهاش (این بار در شهر) بیابد تا بتواند آیندهای بهتر را برای خودش و افرادی که دوستشان دارد، بسازد.
رمان یادبودهای او نوشتهٔ کالین هوور در ۴۱ بخش و یک مؤخره نوشته شده است.
خواندن کتاب یادبودهای او را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب یادبودهای او
«وقتی به خانه رسیدم، وانت را توی گاراژ پارک نکردم. دیم دوست دارد صبحها بلند شود و از پنجرهاش بیرون را نگاه کند تا مطمئن شود خانه هستم و گریس میگوید وقتی وانت را در گاراژ میگذارم، ناراحت میشود.
من از هشت ماهگی دیم، روبهروی خانهشان آن طرف خیابان زندگی میکنم. البته اگر سالهایی که رفتم و دنور زندگی کردم را حساب نکنم، در تمام زندگیام ساکن این خانه بودهام.
سالهای زیادی بود که والدینم دیگر اینجا زندگی نمیکردند بااینحال، هر د حالا در اتاق مهمان از حال رفته بودند.
پدرم بعد از بازنشستگی، یک آروی خرید و حالا با مادرم و کاروانشان به سراسر کشور سفر میکنند. وقتی برگشتم خانه را از آنها خریدم، آنها هم وسایلشان را بار زدند و رفتند. گمان میکردم سفرشان نهایتاً یک سال طول بکشد اما حالا پنج سال گذشته و هیچ نشانی از کم شدن سفرها، وجود ندارد.
فقط آرزو میکردم ایکاش قبل از آمدنشان، خبرم میکردند. شاید بهتر باشد برنامۀ مکانیاب را در تلفنهای همراهشان نصب کنم تا در آینده بتوانم از حضور ناغافلیشان با خبر شوم. نه اینکه از دیدنشان خوشحال نشوم، فقط به این دلیل که خوب است برای آمدنشان برنامهریزی کنم.
و نهایتاً به همین خاطر در حال ساخت ورودی خصوصی برای خانۀ جدیدم هستم.
کار به کندی پیش میرود چون من و رومن سرمان خیلی شلوغ است. هر یکشنبه از سر صبح تا آخر شب، با رومن و وانتم به چشایرریج میرویم و کار میکنیم. بیشتر کارهای سخت را به پیمانکارها میسپارم اما بعضی از قسمتهای ساختمان را خودمان تکمیل کردهایم. بعد از دوسال یکشنبهها کار کردن، بالاخره خانه دارد شکل میگیرد. شاید تا شش ماه دیگر اسبابکشی کنم.
«داری کجا میری؟»
وقتی به در گاراژ رسیدم، چرخیدم. پدرم با لباس زیر بیرون اتاق مهمان ایستاده بود.
«دیم مسابقۀ بیسبال داره. شما دو تا هم میخواین بیاین؟»»
حجم
۲۷۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۲۷۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
نظرات کاربران
کاش بزاریدش تو طاقچه بی نهایت🥲❤🤌🏻
اول از همه بگم که خواهشاً بدون توقعاتی که تو تبلیغات اینستاگرامی دیدین،کتاب رو بخونید،کلا بدون توقع شروعش کنید.این که از کتابی موقع شروعش توقع خیلی خیلی بالا داشته باشید و اون کتاب انتظاراتتون رو برآورده نکنه بهتون نمیچسبه و
بنظرم از کالین هورر فقط همون ما تمامش میکنیم و اگر حقیقت این باشد رو بخونید بقیه کتاباش نه تنها ارزش ادبی حتی ارزش خوندن هم ندارن شاید برای کسی که تازه میخواد کتابخوندن رو شروع کنه انتخاب خوبی باشه ولی اگه کتابخون
بی نهایت کتاب دوست داشتنی هست، نویسنده که کاملا معرف حضور همه هست ترجمه هم بینهایت روان، عالی و سلیس بود کتاب میکشونتتون تا اخر... امیدوارم از خوندنش لذت ببرید
یکم روند داستان برام خسته کننده بود البته به این دلیل بود که خیلی عاشقانه ی داستان برام مهم نبود و میخواستم ببینم نتیجه ی ماجرای اصلی چی میشه . هدف داستان جالب بود و به مسأله ی خاصی اشاره کرده
ارزش یک بار خوندن رو داشت، اونقدری که شلوغش کردن تو فضای مجلزی اصلا نبود ولی قشنگ بود
از نظر ترجمه باید بگم ترجمه خوبی داره
کتاب قشنگی بود ولی نه به اندازه ی ما تمامش میکنیم به نظرم اون کتاب خیلی آموزنده تر و بهتر بود. به علاوه که خیییلی توی این کتاب صحنه های جنسی وجود داشت که قداست عشق رو زیر سوال میبرد حتی با
کتاب واقعا مخاطب رو با خودش همراه میکنه منتها اگر مثل من لااقل پنج شش اثر دیگه از این نویسنده خونده باشید میفهمید که المان ها و پایه های داستان های ایشون تکراریه معمولا. یه دختر و پسر خوشگل با
اول از همه این کتاب راجب کنا دختری که به خاطر یه اشتباه پنج سال زندان بود هست وقتی از زندان آزاد میشه شروع میکنه به دنبال بچش بچرخه و بعد با لجر آشنا میشه پسری که هم بچش پیشه