کتاب مامور مخفی
معرفی کتاب مامور مخفی
کتاب الکترونیکی «مامور مخفی» نوشتهٔ جوزف کنراد با ترجمهٔ سهیل سمی در نشر برج چاپ شده است. فیلمی محصول سال ۱۹۹۶ به کارگردانی کریستوفر همپتون با اقتباس از این کتاب ساخته شده است. در این فیلم بازیگرانی همچون باب هاسکینز، پاتریشا آرکت، ژرار دوپاردیو، جیم برودبنت، کریستین بیل، ادی ایزارد، الیزابت اسپرینگز، پیتر وان، جولین وادهام و رابین ویلیامز ایفای نقش کردهاند.
درباره کتاب مامور مخفی
داستان مأمور مخفی در لندن سال ۱۸۸۶ اتفاق میافتد و به ماجرای برههای از زندگی آدولف وِرلاک (بهظاهر مغازهدار، اما مأمورِ مخفیِ کشوری خارجی) در انگلستان میپردازد. آدولف ورلوک، خرابکار حرفهای، از سوی سفارتخانهای ناشناخته مأموریت دارد در تظاهراتی مسالمتآمیز بمبی منفجر کند تا پلیس بتواند بیدرنگ واکنشی سرکوبگرانه به معترضان نشان دهد؛ کسی نمیتواند به ورلاک کمک کند. ناگهان به ذهنش میرسد از برادرزنش که ناتوان ذهنی است، کمک بگیرد، اما بداقبالی میآورد و این بمب منجر به ازهمپاشیدن شیرازهٔ زندگی ورلوک میشود.
مأمور مخفی بهطور گستردهای با آنارشیسم، جاسوسی، تروریسم و همچنین استثمار افراد آسیبپذیر ارتباط دارد. بهعلت تروریستیبودن موضوع کتاب یکی از سه کتابی بود که دو هفته بعد از حملات یازده سپتامبر در مطبوعات آمریکا در مورد آن صحبتهای زیادی شد. این رمان در فهرست بهترین کتابهای قرن بیستم کتابخانهٔ مدرن رتبه چهل و ششم را دارد.
کتاب مامور مخفی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به رمانهای سیاسی و جنایی پیشنهاد میشود.
درباره جوزف کنراد
جوزف کنراد در سال ۱۸۵۷ در سرزمینی که این روزها بخشی از اوکراین است، به دنیا آمد. وی داستاننویسی لهستانیالاصل بود. او بر نویسندگان آمریکایی تأثیر گذاشت: همینگوی، فیتزجرالد و فاکنر. کُنراد را چهرهٔ برجستهٔ انتقال از ادبیات دورهٔ ویکتوریایی به فرمها و ارزشهای پیچیدهتر ادبیات قرن بیستم دانستهاند.
پدر کنراد، مترجم آثار شکسپیر، دیکنز و هوگو و یک چهرهٔ سیاسی، ملی و فعال در جنبشهای ملیگرایانهٔ ضداستعمار لهستان به دست روسیه بود. تبعید این خانوده موجب پدیدآمدن آثاری ویژه در روحیه، اندیشه و سپس زبان و نگارش کنراد شد.
داستانهای کُنراد داستانهایی هستند که در دل شب و کنار آتش گفته میشوند و به گوشها میرسند؛ همان تصویر جهانشمول داستانگویی. او پیچیده و از رویدادهای سرزمینهای دور مینویسد و بر غمآلودترینِ حوادث پردهای از کلمات باشکوه کشیده تا وصف تناقضهای زندگی با کنایات درهم تنیده شوند.
کنراد استاد کنایه بود. حالوهواهایی همچون وضعیت تردید، مرددبودن، ضدونقیضگویی، عدمقطعیت، پادرهوایی و تشکیک از ویژگیهای آثار این نویسندهٔ امریکایی است. او در داستانهایش اصول اخلاقی و مدنیای که انسان بر پایهٔ آنها زندگی میکند را در لحظات بحران و دشواری در معرض آزمایش قرار میدهد. شخصیتهای او در دام مشکلات گرفتار هستند و فضای داستانهایش تیره و بدبینانه است اما او این بدبینی را با شیوههای زیباشناسانه و پر از ظرافت در کنار نثری شاعرانه نمایش میدهد.
نخستین رمان کنراد «حماقت آلمایر» نام داشت که در ۱۹۸۵ چاپ شد؛ ماجرای تاجری هلندی که کنراد با او در بورنئو آشنا شده بود. وی کتاب «مطرود جزایر» را در ۱۸۹۶ منتشر کرد. کتابهای بعدی او «کاکاسیاهِ کشتی نارسیس» و «قصههای آشوب» نام داشتند.
رمانها و کتابهایی همچون «پیکان خدا» و «دزد دریایی» و مقالات زندگینامهوار خود مثل «آینهٔ دریا» (۱۹۰۶) و «گزارش شخصی» (۱۹۱۲) حاصل دوران نوجوانی کنراد هستند؛ زمانی که در ۱۵سالگی با اعلام اینکه میخواهد یک دریانورد شود، خانه را ترک کرد و به شهری دیگر رفت و سالها در آنجا با وقایع خوب و بدِ گوناگون دستوپنجه نرم کرد.
او بعدها تمرکزش را از دریا برداشت و معطوف زمین و سیاست کرد که کتابهای «نوسترمو» (۱۹۰۴)، «مأمور مخفی» (۱۹۰۷) و «زیر نگاه غربیها» (۱۹۱۱) حاصل این دوران هستند.
شاهکار او رمان «لرد جیم» (۱۹۰۰) نام دارد که براساس یک داستان واقعی هم نوشته شده: داستان ترککردن کشتیای درحال غرقشدن و مصیبتهای مردی که خود را قهرمان میپنداشت اما به وقت آزمون بزرگِ موقعیتهای دشوار سرشکسته از آن بیرون آمد. وجوه مدرنیستی این رمان بسیار برجسته است. کنراد با نگارش رمان «بخت» (۱۹۱۳) نیز بیش از هر نویسندهٔ همعصر خود مورد توجه و نقد قرار گرفت.
جوزف کنراد، در آخر عمر، نشان شوالیهای را که پیشنهاد نخستوزیر انگلستان بود نپذیرفت. او کمی بعد در سال ۱۹۲۴ میلادی از دنیا رفت.
بخشی از کتاب مامور مخفی
«باید پانسیون را ترک میکردند. به نظر میرسید ادارهٔ آنجا دیگر عملی نیست. این کار برای آقای ورلاک خیلی دستوپاگیر بود. چرخاندن آنجا با شغل دوم او نیز سازگاری نداشت. البته نمیگفت شغل دیگرش چیست. اما بعد از نامزدی با وینی، هر روز به خود زحمت میداد و قبل از ظهر بلند میشد و از پلههای زیرزمین پایین میرفت و در اتاق صبحانه در طبقهٔ پایین، جایی که مادر وینی به هستی بیتحرکش ادامه میداد، با او با خوشرویی برخورد میکرد. گربه را نوازش میکرد، آتش را کمی زیرورو میکرد و ناهارش را همان جا برایش میآوردند. بعد فضای راحت، دنج و بیشوکم دمکردهٔ خانه را با اکراه آشکار ترک میکرد و درهرحال، تا چند ساعت بعد از فرارسیدن شب به خانه برنمیگشت. برعکس رسم آقایان اصیل، هیچوقت پیشنهاد نمیداد که وینی را به تماشای نمایش ببرد. غروبها درگیر بود. یک بار به وینی گفت کارش بهنحوی سیاسی است. به وینی هشدار داد که باید با رفقای سیاسیاش خیلی خوب رفتار کند و وینی با نگاهی صادقانه و رازآمیز جواب داد که صدالبته همین کار را خواهد کرد.
اینکه آقای ورلاک دربارهٔ کارش چهچیزهای دیگری به وینی گفته بود، مسئلهای بود که مادر وینی بههیچوجه نمیتوانست بفهمد. این زن و شوهر او را با همهٔ اثاثیهاش پذیرفتند. محقربودنِ مغازه متعجبش کرد. نقلمکان از میدان بلگریویا به آن خیابانِ تنگ سوهو باعث شد که وضع پاهایش بدتر شود. پاهایش شده بود خیکِ باد. از طرف دیگر، خیالش از مشکلات و مصائب مادی و جسمانی راحت شد. حال با رفتار کاملاً مهرآمیز و فداکارانهٔ دامادش کاملاً احساس امنیت میکرد. روشن بود که آیندهٔ دخترش تضمین شده و حتی دربارهٔ پسرش، استیوی، هم دیگر دغدغه و اضطرابی نداشت. نتوانسته بود فراموش کند که پسرش واقعاً مایهٔ زحمت و دردسر است، استیوی بینوا. اما با درنظرگرفتن علاقهٔ وینی به برادر ضعیف و مریضاحوالش و رفتار مهربانانه و توأم با سخاوت آقای ورلاک با او، حالا دیگر احساس میکرد که جای آن پسر بینوا هم در این دنیای پر از خشونت امن است و در اعماق پنهان قلبش چهبسا از اینکه دختر و دامادش صاحب فرزند نشده بودند، چندان ناخرسند نبود. گویا آقای ورلاک چندان در قیدوبند بچهدارشدن نبود، و وینی هم محبتهای مادرانهاش را نثار برادرش میکرد، بنابراین، شاید این وضعیت به نفع استیوی تمام شده بود.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
نظرات کاربران
فقط اواخر کتاب نظرمو جلب کرد و واقعا به زور تحملش کردم