تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب او باید فرمانده باشد
معرفی کتاب او باید فرمانده باشد
کتاب او باید فرمانده باشد نوشتهٔ «نجمه کتابچی» و منتشرشده توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، روایتی داستانی از زندگی و دغدغههای جوانان ایرانی در دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ شمسی است. این اثر با محوریت شخصیتهایی چون «حسین» و «کمال»، به روایت تحولات اجتماعی، سیاسی و فکری آن دوران میپردازد و تصویری از کشمکشهای ایدئولوژیک، فقر، مبارزه و انتخابهای سرنوشتساز ارائه میدهد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب او باید فرمانده باشد
کتاب «او باید فرمانده باشد» اثری داستانی است که در بستر تاریخ معاصر ایران بهویژه دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ روایت میشود. این کتاب با نگاهی به زندگی طبقات فرودست و متوسط جامعه بهویژه نوجوانان و جوانانی که درگیر کار، تحصیل و دغدغههای معیشتی هستند، تصویری از فضای اجتماعی و سیاسی آن دوران ارائه میدهد. نویسنده با تمرکز بر دو شخصیت اصلی، «حسین» و «کمال» به بررسی تأثیر جریانهای فکری مختلف مانند مارکسیسم، حزب توده، ملیگرایی و نهضتهای مذهبی میپردازد. روایت کتاب از همدان آغاز میشود و به تهران میرسد؛ جایی که شخصیتها با مسائل جدیدی همچون مهاجرت، مبارزهٔ سیاسی، عشق، هویت و معنای زندگی روبهرو میشوند. اثر حاضر علاوهبر بازتاب فضای پرتنش و پرتحول آن سالها، به روابط خانوادگی، نقش زنان و چالشهای اخلاقی و ایدئولوژیک میپردازد. در خلال داستان، وقایع مهمی چون قیام ۱۵ خرداد، دستگیری آیتالله روحالله خمینی و مرگ غلامرضا تختی بازتاب مییابد و خواننده را با لایههای مختلف جامعه و جریانهای فکری آن زمان آشنا میکند.
خلاصه کتاب او باید فرمانده باشد
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان با روایت زندگی «حسین»، نوجوانی از خانوادهای فقیر در همدان آغاز میشود که پس از فوت پدر، مسئولیت خانواده را بر عهده میگیرد و برای کمک به معاش، شاگرد عطاری میشود. در کنار او «کمال»، دوست و هممحلهای حسین با فروش روزنامه و فال حافظ بار زندگی را به دوش میکشد. هر دو شخصیت با دغدغههای معیشتی، تحصیل و آیندهای نامعلوم روبهرو هستند. کمال بهتدریج جذب جریانهای فکری چپ و حزب توده میشود و برای ادامهٔ تحصیل و فعالیت سیاسی به تهران مهاجرت میکند. او در تهران با فضای پرشور سیاسی، جلسات مخفی و شخصیتهایی با گرایشهای مختلف آشنا و درگیر بحثهای فلسفی و ایدئولوژیک میشود. حسین مسیر رشد خود را از شاگردی عطاری تا نجاری و باتریسازی طی میکند و با مسائل اجتماعی و سیاسی روز، ازجمله قیام ۱۵ خرداد و دستگیری آیتالله خمینی مواجه میشود. داستان علاوهبر نمایش کشمکشهای فکری و اخلاقی شخصیتها به روابط خانوادگی، عشق و نقش زنان در جامعه میپردازد. داستان با تلاقی سرنوشت شخصیتها در تهران و همدان و مواجهه با انتخابهای دشوار و پیامدهای اجتماعی و فردی آنها پیش میرود و تصویری از جامعهای در حال گذار و بحران هویت ارائه میدهد.
چرا باید کتاب او باید فرمانده باشد را خواند؟
این کتاب فرصتی برای شناخت فضای اجتماعی، سیاسی و فکری ایران در دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ فراهم میکند. خواننده با دغدغهها، آرمانها و تردیدهای نسل جوان آن دوران آشنا میشود و میتواند تحولات تاریخی و ایدئولوژیک را از زاویهای انسانی و ملموس تجربه کند. اثر حاضر علاوهبر بازتاب وقایع مهم تاریخی، به موضوعاتی چون هویت، اخلاق، عشق، مهاجرت و نقش زنان در جامعه میپردازد و بستری برای تأمل دربارهٔ انتخابهای فردی و جمعی در بزنگاههای تاریخی فراهم میآورد.
خواندن کتاب او باید فرمانده باشد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای اجتماعی و تاریخی، پژوهشگران تاریخ معاصر ایران، دانشجویان علوم انسانی و کسانی که دغدغهٔ شناخت تحولات فکری و سیاسی دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ را دارند، مناسب است؛ همچنین برای کسانی که بهدنبال درک عمیقتری از زندگی طبقات متوسط و فرودست و نقش جوانان در تحولات اجتماعی هستند، خواندنی خواهد بود.
بخشی از کتاب او باید فرمانده باشد
«حسین داخل راهروی بیمارستانِ «مباشر کاشانی» ایستاده بود و ناباورانه تکاپوی بهیارها و پرستارها را تماشا میکرد. چندین زخمی و مجروحِ بدحال و سرپایی را ناگهان به بیمارستان آورده بودند و رسیدگی همزمان به آنها، حتی تشخیص اینکه کدامیک به درمان فوریتری نیاز دارد، از توان پزشکان و پرستاران خارج بود. هریک به سمتی میدویدند و بیاعتنا به زخمیهایی که بر روی برانکارد، کف راهروهای بیمارستان معطل مانده بودند، از اتاقی به اتاق دیگر میرفتند.
ردّپاهای خونین کف راهروی بیمارستان و صدای نالهی مجروحان، روزهای منتهی به انقلاب را برای حسین تداعی میکرد. در طی این چند روز اخیر این چندمین انفجاری بود که وسط مردم اتفاق میافتاد. چه زود روزهای سرمستی تمام شده بود و ذوق پیروزی از سرشان افتاده بود.
حسین آدمی نبود که با هر انفجار خودش را به محل درگیری برساند یا برای برآورد میزان تلفات، بیمارستانها را زیرپا بگذارد. چه برسد به صبح به این زودی، درحالیکه تازه از کردستان رسیده بود و قبل از هرجایی ترجیح میداد برود خانهی خودش. اما اینبار یکی از قربانیان حادثه، محمود رفیقِ بچگیاش بود. کسی که بعد از زندهگل یکی از نفرات اصلی گروه حدید بود. سالها از چنگال ساواک گریخته بود و گیر نیفتاده بود. کازرونی را تو روز روشن زده بود، طوری زده بود که بچّهها در غسّالخانه دیده بودند یک تیر خورده به نوک انگشت سبابهاش! افتخارش همیشه همین بود. میگفت: من شلیك كردم به همان انگشتی كه او با آن شلیك میكرد.»
حجم
۶۴۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۶۴۲ صفحه
حجم
۶۴۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۶۴۲ صفحه