کتاب بهار
معرفی کتاب بهار
کتاب بهار نوشتهٔ زهرا روزی بیدگلی است و نشر آواژ آن را منتشر کرده است. این کتاب داستانی از زندگی یک معلم با عقاید و احساسات خاص را روایت میکند.
درباره کتاب بهار
بهار عنوان داستانی است از زهرا روزی که به زندگی دختری به همین نام میپردازد و سعی دارد رویدادهایی از زندگی او را به روایت در بیاورد و خواننده را با خود همراه کند.
شخصیت اصلی این داستان پنجاه و هشتمین بهار زندگیاش را میگذراند و لیسانس فلسفه دارد. در فلسفه به مطالعه اساسی و جامع دربارهٔ موضوعهایی که مربوط به هستی و آگاهیِ انسان است پرداخته میشود. و فوقلیسانس جامعهشناسی دارد، و در جامعهشناسی زندگی اجتماعی انسانها، گروهها و جوامع مختلف بررسی میشود و این حوزههای علمی و مطالعاتی بر طرز تفکر و نگرش او به زندگی تاثیر بسزایی داشته و دارد. او معلم ابتدایی پسران است و معتقد است کودکان در کودکی بزرگ میشوند و اصول زندگی را میآموزند. ما زمانی پیر میشویم که کودکیِ خود را از دست میدهیم.
خواندن کتاب بهار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این اثر را به علاقهمندان به داستانهای معاصر فارسی پیشنهاد میدهیم.
بخشی از کتاب بهار
بهارِ آخرین سالِ قرنِ چهاردهمِ هجری شمسی است؛ بهاری بسیار زیبا. بارانِ کافی حیات و نفسِ دوباره به طبیعت داده است. تمام اجزاء طبیعت از آنچه ما آدمها بیجان میپنداریم تا جانداران، رنگی نو به خود گرفته و معجزهٔ خلق شدن را نمایش میدهند. بارانِ کافی، همهچیز را به وجد آورده است. باز شدن غنچههای رز، عطر خوشههای اقاقیا، بید، یاسها و... پروازِ پرندگان و هزاران منظره و صوت، که هر لحظه حتی خیال آن نقشِ تبسم و شادی بر چهره مینشاند. بهار فصلِ عشق و تولدهاست و این بهار بیشتر؛ چراکه فراوانیِ نعمت دارد. سال باید سالِ نیکویی باشد، چراکه بهارش نیکوست.
نهتنها بهار که فصلها هر کدام به اقتضای نیاز جانداران ساکن در جغرافیای خود، از جمله اگر انسانها بودند، بوها، مزهها، منظرهها، دما یا برودت و خیلی چیزهای دیگر که شاید حتی متوجه آن هم نمیشویم در خود دارند و سخاوتمندانه تقدیمش میکنند. شاید بهتر است بگوییم جغرافیا و فصلها خانهای است که موجودات از جمله انسانها برای سکنا گزیدن به تناسب طبیعتِ خود و نیز در مواردی به اجبار انتخاب میکنند. در هر صورت که باشد، عطرها، بوها، مناظر، سبز شدن و زرد شدن، باران و برف، آفتاب و گرما، برودت و هر ویژگیِ دیگر فصلها از نیازهای اساسی روح و روان و زنجیرهای از زنجیر حیات جسمانی و روحانی ماست.
چرا فقط از بهار امسال میگویم؟! یک فصل که به عقب برگردیم زمستانِ بسیار خوبی بود. پس از سالها شاهد بارندگی و برفِ کافی بودیم. و سرمایی که سبب شد لباسهای زمستانی را که چند سالی بود اصلا بیرون نیاورده بودیم، از صندوقها و کمدها درآوریم و بپوشیم. در تهران همان اوایل بهمن تعطیلی مدارس با توجه به بارش برف اعلام شد و در اخبار بیست بهمن، برف و کولاک و یخبندان در بیست استان سرزمینمان جزء خبرها بود. از آنجایی که ما نه برای گرما و نه برای سرما، نه برای باران نه برای برف آمادگی کافی نداریم، هر کدام در هر مرحله باعث خسارتهای جانی و مالی شد و عیش بسیاری تبدیل به غصه و ماتم برای از دست دادنِ سرپناه و محصول و از همه مهمتر جانِ انسانها شد. و این حس تاریخی که ما از شادی باید بترسیم دوباره برایمان یادآوری شد. بهمن را در شادیِ بارندگی نعمت الهی و غمِ برخی پیامدهای آن بودیم و بعضیها یکسری کارهای آمادهسازی عید نوروز را یا شروع کرده بودند یا داشتند شروع میکردند که خبر آمد ویروسی ناشناخته در چین بسیاری را مبتلا کرده و بهسرعت در سطح جهان گسترش مییابد. و تا بیاییم خبرها را پیگیری کنیم در سرزمینمان ایران میزبان آن بودیم و ماجراها و تغییراتی در سبک زندگی آغاز شد که شاید در کمتر دورهای از حیاتِ زمین، انسانها به این سبک و سیاق تجربه کرده باشند.
وقتی در جامعه انسانی ابزار مرگآفرین بر ابزار زندگیآفرین پیشی میگیرد، مرگ در آسمانها، در اقیانوسها و روی زمین یکهتازی میکند. از بین همه مصائب انسان، داستان ما تنها به بخش کوچکی میپردازد که حتی آفرینش آن مشکوک است و ادعا میشود بسیار ناشناخته است. ویروسی به نام ویروس کرونا که در جهان چنان به شهرت رسیده که مرز همه کشورها، شهرها و روستاها و همه جای گیتی، حتی قبایل دور آفریقا را درنوردیده است. به کجا میتوان پناه برد؟ گفتند از یکدیگر فرار کنید، ماسک و دستکش بپوشید و به خانههایتان بروید و در را بهروی خود ببندید و همهچیز، بهویژه دستهایتان را مرتب بشویید و ضدعفونی کنید. دستهایمان؟ و مراقب باشید چشم، بینی و دهانتان را لمس نکنید.
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه