کتاب برش جنگل
معرفی کتاب برش جنگل
کتاب الکترونیکی «برش جنگل» نوشتۀ کارلو کاسولا با ترجمۀ م. طاهر نوکنده در نشر نو چاپ شده است.
کارلو کاسولا رماننویس و مقالهنویس ضد فاشیسم اهل ایتالیا و از مهمترین نویسندگان ایتالیای بعد از جنگ جهانی دوم بود که سال۱۹۶۰ برنده جایزه استرگا شد. این جایزه یکی از معروفترین جوایز ادبی ایتالیا است که از سال ۱۹۴۷ هر سال به کتاب داستانی منثور داده میشود
درباره کتاب برش جنگل
برش جنگل حکایت زندگی پنج مرد در جنگل توسکاناست که به بریدن درختها و فروش چوب و آمادهکردن زمین برای دورِ بعدی مشغولاند. گولییلمو، قهرمان داستان، خود را غرق کار کرده است تا غم مرگ همسرش را فراموش کند. حال و روز قهرمان بیانگر احوال خود نویسنده است که در گرماگرم نوشتن این کتاب همسرش را از دست میدهد. این ضایعه نگاه او به زندگی و ادبیات را دگرگون میکند.
کتاب برش جنگل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به ادبیات ایتالیا پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب برش جنگل
کشتگاهها به پایان آمد؛ و جاده از داخل بیشه سر درآورد. گولییلمو ته سیگارش را دور انداخت؛ و با شتاب گام برداشت. در ذهناش برمیگشت به نتیجهٔ داد و ستد روز قبل؛ با سبک و سنگین کردن همهٔ زیر و بم ریزهکاریهای آن: همهٔ حسابکتابها را از سرمیگرفت؛ و همواره به نتیجهای میرسید که نباید کمتر از هفت هزار لیره عایدش شده باشد. بیشک خرید، بیآنکه در جریان قیمتهای فصل باشد، اللهبختی بود... همینطور که به داد و ستدهایش میاندیشید توجهی به جاده نداشت. از روی پُل کوچکی گذشت بیآنکه بیش و کم ملتفت شده باشد و با همان راه رفتن شتابان برخورد به سربالائی که از آبادی سر درمیآورد. امّا کمکم پا سست کرد و افکارش سمت و سوئی دیگر یافت. از جلو خانهٔ کوچک مخروبهای که گذشت پیرمردی را بهخاطر آورد که یک زمانی آنجا زندگی میکرد و داستانهایش دربارهٔ عجوزهها ،جادوگرها، شیطانها، سِحر و جادوها... گولییلمو با نقل اینجور داستانها بیگانه نبود و هنوز هم به آنها باور داشت.
با گذشتن از جلو گورستان کوچک، از در ورودی نگاه غمانگیزی به داخل انداخت، صلیب به خود کشید و برای همسر نگونبختاش آمرزش طلبید. درست سه ماه میشد که تنهاش گذاشته بود. کوشید قدمهایش را تندتر کند و برگردد به افکار کمی قبل. عاقبت رسیدبه دهکده. توی دکانی ایستاد که درست در آستانهٔ سندالماتْزیو۵۳ قد برافراشته بود و این را هم یکی از بستگاناش میگرداند. همینطور در انتظار خدمت دادن چشمبهراه بود تا از او پذیرائی کنند. کلاهاش را برداشت و با دستمال عرقاش را خشک کرد.
حجم
۱۳۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۳۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه