کتاب غرور و تعصب
معرفی کتاب غرور و تعصب
کتاب غرور و تعصب نوشتهٔ جین آستین و ترجمهٔ پروین شریفیفرد است و انتشارات اهورا قلم آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب غرور و تعصب
کتاب غرور و تعصب دربارهٔ دختری است به نام الیزابت بنت و ماجرای عشقی است که بین او و آقای دارسیِ مغرور شکل میگیرد. خانوادهٔ بنت پنج دختر دارند و الیزابت در بین آنها از همه عاقلتر و منطقیتر است. مادر دخترها هیچ فکری به جز ازدواج کردن دخترهایش در سر ندارد. چون املاک آنها بعد از مرگ آقای بنت به مرد دیگری به ارث میرسد و آنها هم هیچ پسری ندارند. تنها نگرانی مادر سر و سامان گرفتن دخترهایشان است. وقتی خبر میرسد که مردی جوان و ثروتمند به نام بینگلی به شهر آمده، شور و هیجانی در دل مادر میافتد که ترتیب ازدواج آقای بینگلی و یکی از دخترهایش را بدهد. به زودی علاقهای میان جین، خواهر الیزابت و آقای بینگلی شکل میگیرد. همه مطمئن هستند که آقای بینگلی دیر یا زود به جین پیشنهاد ازدواج میدهد. اما ناگهان همهچیز از هم میپاشد. الیزابت که نمیتواند ناراحتی خواهرش را ببیند، برای کشف ماجرا به لندن سفر میکند و آنجا متوجه میشود، جریان زیر سر آقای دارسی است. و این آغاز آشنایی الیزابت با دارسی میشود. در ابتدا همهٔ رفتارها برپایهٔ خشم و دعوا و تلافیجویی است اما بعد کمکم همه چیز رنگ عوض میکند.
داستانها و کتابهای جین اوستین همگی دربارهٔ زنان و زندگی اجتماعی و خانوادگی در طبقات مختلف جامعهٔ انگلیس است. جین اوستین خودش هم کتاب غرور و تعصب را از بقیهٔ کارهایش بیشتر دوست دارد.
خواندن کتاب غرور و تعصب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به طرفداران رمانهای کلاسیک و شاهکار پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب غرور و تعصب
آقای بنت از اولین کسانی بود که به دیدن آقای بینگلی رفت. از قبل هم قصد داشت به دیدنش برود، هرچند که تا لحظه آخر به زنش میگفت نمی رود. تا شب آن روز هم زنش خبردار نشد. تازه، در این موقع هم، زنش به شکلی که خواهیم دید باخبر شد. آقای بنت که دید دختر دومش دارد لبهٔ یک کلاه را می دوزد، یکباره به او گفت: «امیدوارم آقای بینگلی خوشش بیاید، لیزی.» مادر با دلخوری گفت: «از کجا بدانیم آقای بینگلی از چه چیزی خوشش میآید، ما که قرار نیست به دیدنش برویم.» الیزابت گفت: «ولی، مامان، مگر یادت رفته که توی مهمانی او را خواهیم دید؟ خانم لانگ هم قول داده معرفیاش کند.» «من که باور نمیکنم خانم لانگ از این جور کارها بکند. خودش دوتا خواهرزاده دارد. تازه زن خودخواه و دورویی است.
«من که نظر خوشی به او ندارم.» آقای بنت گفت: «من هم نظر خوشی ندارم. خوشحالم که میبینم روی کارهایش حساب نمیکنی.» خانم بنت اعتنا نکرد و جوابی نداد؛ اما چون نمیتوانست خودش را نگه دارد شروع کرد به اخم و تخم کردن با یکی از دخترها. «ترا بخدا این قدر سرفه نکن، کیتی! کمی هم فکر اعصاب من باش. اعصابم را خرد کردی.» پدرش گفت: «کیتی اصلاً هوای سرفه هایش را ندارد. وقت مناسبی برای سرفه کردن پیدا نمی کند.» کیتی نق نق کنان گفت: «برای تفریح که سرفه نمیکنم.» «مهمانی رقص بعدی ات چه وقت است، لیزی؟» «از فردا دو هفته.» مادرش بلند گفت: «بله، پس این طور. خانم لانگ تا روز قبلش برنمی گردد. پس چه طور می خواهد او را به ما معرفی کند؟ خودش هم آن موقع هنوز با او آشنا نشده.» «پس عزیزم، تو وضعت از دوستت بهتر است.
حجم
۳۶۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۷۰ صفحه
حجم
۳۶۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۷۰ صفحه