کتاب جان لایتناهی
معرفی کتاب جان لایتناهی
کتاب جان لایتناهی نوشتهٔ نگار رونقی است. انتشارات یانا این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر دربارهٔ زنبودن است.
درباره کتاب جان لایتناهی
کتاب جان لایتناهی در ۲۵ بخش نوشته شده است.
این کتاب را میتوان یک ناداستان (nonfiction) دانست که در بخشهایی جداگانه و از زوایای گوناگون به موضوع زنبودن پرداخته است.
کتاب میکوشد موضوعاتی همچون قویبودن و قدرتمندبودن زنان و اهمیت آن را بهیاد مخاطب بیندازد.
خواندن کتاب جان لایتناهی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ناداستان پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب جان لایتناهی
«برای پِسر نداشتهام که شاید روزی در آغوشاش بگیرم و ببویماش و به او بگویم که چقدر برای داشتناش نقشه کشیدهام. حتی این را هم به او بگویم از فرطِ ذوقزدگی خیلی زودترها برایش جوراب خریده و کنار گذاشتهام.
میدانی پسرم! زندگی عجیب دریازدهات میکند. اگر خیره شوی و بیهوا جلو بروی غرقات میکند. موجهای ناشی از درد و رنج که بیاَمان و خروشان میتازند و گاهی گرفتارت میکنند! حالا اگر شنا کردن را هم بَلد نباشی که مَن دِلم هزار راه میرود.
پسرم! به صورتات نگاه کن، شاید چشمهایت قشنگترین عضو صورتات باشد که ثُبات ندارند. یعنی هم میتوانند بخندند و هم در لحظه اشک بریزند! اما تو کم نیاور. تو، پا پَس نکش، من از تو پسری خواهم ساخت که از میان دختران به خودساختهترینشان برسد و بگوید من هم قوی تربیت شدهام.
پسرم! مرا ببخش؛ اما میخواهم چندین بار با تلنگرهای سختم از خواب و افکار واهی بیدارت کنم! اگر افتادی، بدان بیاحتیاطی کردی و کسی اینجا منتظر بَستن پاهای زخمیات نمیماند. حتی دستات را نمیگیرد. اگر اشتباه کردی؛ حتماً دَرِ اُتاقات را ببند و روی کاغذ بنویس:
«من مرتکب اشتباه شدهام حالا راه حلاش را پیدا کردهام.»
و تا حلاش نکردی، بیرون نیا. من همیشه غذاهای مورد علاقهات را نمیپزم! همیشه برایت ماشین نمیخرم! همیشه برایت نمیخندم! همیشه برایت داستان نمیخوانم! تاریکی اتاقات بزرگات میکند و حتی تنها خوابیدنات.
استقلال حرف اول برای پسر من است. اینکه روی قفسهٔ سینهام به خواب بروی را دو روز در هفته رخصت میدهم. اما اُتاق و تَخت قشنگات، انتظار پسری را میکشند که قرار است بعدها خودش و من، به وجود پُر اُبهتاش افتخار کنیم.
میدانی پسرم!
نُمرات درسیات برایم مهم است؛ اما نه به اندازهٔ ایمان داشتن به استعدادهایت و شناخت خودت! اینکه تو یک نانوا بشوی یا یک مهندس فرقی ندارد. اینکه یک هنرمند بشوی یا پزشک باز هم فرقی نمیکند. شاید هم یک کارگر ساختمان یا معمار! شاید مجری یا خبرنگار؟ شاید هم بازیگر یا موزیسین! شاید هم کار آفرین و...
اصلا نمیدانم چه کاره میشوی! اصلا با خُلق و خویت آشنا نیستم. نمیدانم کدام استعداد را در خودت پرورش میدهی. فقط یک چیز را میدانم حتی اگر کارگر نقاش ساختمان باشی، باید آنقدر بَتونهکاریات محکم باشد که هر روز زنگ بزنند و بگویند ما برای ساختمان فقط تو را میشناسیم.
پسرم!
من فقط اِمضای شخصی در حرفهٔ خودت را میخواهم. میدانی شب نخوابیدنها، گرسنگیها، خستگیها، کلافگیها و شکستها آنقدر سمج هستند که لامصّبها هی پا به پایت رقابت میکنند؛ اما من پسرم را میشناسم. مَردِ کوچکِ دنیای من برای تسلیم نشدن میآید که دگرگونیِ خودش را ببیند. شاید هم روزی برسد از خودم برایت بگویم که روزهایم چگونه گذشت و چه قولهایی برای دختر موفق بودن و شایسته بودن و حتی مادر نمونه بودن به خودم دادهام.
یادت باشد! اگر تو آمدی، یعنی من دختر موفقی شدهام و یک مادر نمونه! یادت باشد در مُحرزترین زمان ممکن میخواهم رازهایم را با تو در میان بگذارم و سر روی شانهٔ تو به خواب بروم و صبح، بیهیچ خستگی از خواب برخیزم و نگاهات کنم. یادت باشد آدم های زُفت (تند و بیارزش) در دنیای ما زیاد است، انسان حسابی کم! تو جزو دستهٔ دوم باش. دوم بودن همیشه هم بَد نیست. گاهی باید به دومیها مِدال طلا بدهیم و دستشان را بگیریم بالا و بگوییم با کسب مقام دوم انسان حسابی این عالم است. همیشه دومیها عقب نیستند.»
حجم
۳۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه
حجم
۳۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه