
دانلود و خرید کتاب این منم!
سفری از درماندگی به التیام
برای خرید و دانلود کتاب این منم! نوشته روثی لینزی و خواندن و شنیدن هزاران کتاب الکترونیکی و صوتی دیگر، اپلیکیشن طاقچه را رایگان نصب کنید.
دیگران دریافت کردهاند
معرفی کتاب این منم!
کتاب این منم! نوشتۀ روثی لینزی و ترجمۀ مهسا صمدی است. این کتاب را انتشارات میلکان منتشر کرده است.
درباره کتاب این منم!
روثی لینزی در این کتاب زندگی منحصر به فردش را برای خوانندگان روایت میکند. لینزی در هفدهسالگیاش توسط آمبولانسی زیر گرفته میشود. پزشکان فقط پنج درصد احتمال میدهند او زنده بماند و فقط یک درصد دوباره بتواند راه برود. اما یک ماه پس از جراحی انگار معجزه میشود و لینزی روی دو پای خود از بیمارستان بیرون برود.
چند سال بعد و مدت کوتاهی پس از ازدواجش، دردهای عجیبی حس میکند و هیچ درمانی درد او را تسکین نمیدهد. لینزی زمینگیر، معتاد به مسکن و ناامید از زندگی، به جراحی جدیدی تن میدهد. او بدون امید و با زندگی از هم پاشیدهاش سفری روحی را آغاز میکند که احساس شوق و سرزندگی را از نو به او برمیگرداند.
خواندن کتاب این منم! را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
خواندن کتاب این منم! برای همۀ افراد ناامید از زندگی مناسب است.
بخشهایی از کتاب این منم!
بیدارم، اما چشمهایم را بسته نگه میدارم، فقط میگذارم اندک نوری از لای پلکهایم عبور کند. نسیم گرم و سنگین لوئیزیانایی که از توری پنجره میگذرد و به شیشه آن میخورد، باعث میشود شیشه بخار کند و نوید بعدازظهر سی و هشتدرجهای دیگری را میدهد. سگها سروصدا راه میاندازند و به پرهای مرغها که در هوا شناورند پارس میکنند و در لانهشان دور خود میچرخند، اما من فقط حواسم به صدای قدمهای اوست. همین که رطوبت هوا بیشتر میشود و دستگاه تهویه هوا شروع به کار میکند، خانه هم به سروصدا میافتد. بالاخره میتوانم صدایش را بشنوم. مادرم پابرهنه از اینسوی راهرو به آنسویش میرود و بوی یک کرم مخصوص صورت که نمیتوانیم از پسخریدش بربیاییم و بوی قهوه در فضا پیچیده است. سایهاش روی چهارچوب درمیافتد و من خیلی سریع نگاهی دزدکی به ناخنهای قرمز و براق پایش میاندازم. حتی در پنجسالگی هم میدانم که مادرم زیباست؛ ظاهرش درست همانطور است که یک زن جنوبی باید باشد.
با لحنی آهنگین میگوید: «صبحبهخیر، رو رو.» روی طبقه پایینی یک تختخواب کشویی، بین دو برادر بزرگترم، به روی شکم ولو شدهام؛ دختربچهای لاغر و دراز با چشمهای درشت که اول صبحی دهانش بوی بدی میدهد. کمرم را از بالابهپایین نوازش میکند و از جا بلندم میکند، همانطور که همیشه این کار را میکند؛ بازویش را زیر زانویم قرار میدهد، شانه چپش بالشی برای گونهام میشود و بعد، راه میرود. میداند بیدارم، اما خودش را به آن راه میزند تا بتوانم، تا بتوانیم، رقص محبوبمان را ادامه دهیم. همانطور که از پلهها پایین میرویم، بخار قوری و گردوغبار به شکل ابرهای گرمی که بوی ناخوشایندی دارند به صورتم میخورند. با صدای بلندی بو میکشم و نگرانم مبادا تظاهرم به خواب بودن لو برود. هنوز از بازیمان سیر نشدهام و چند قدم دیگر مانده است؛ از پلههایی که جیرجیر میکنند پایین میرویم و از آشپزخانه میگذریم. پاهایش را روی قالیچه مخملیمان میگذارد و صدای راهرفتنش قطع میشود. رسیدهایم. مرا روی تختشان و کنار پدرم میگذارد که مثل اجاق داغ است. بدن بزرگ و گرمش درست مثل کوره است. شاید فکر کنید وسط تابستان نمیتوانم نزدیک این کوره داغ شوم، اما طاقت دوری از پدرم را ندارم. خودم را به او میچسبانم. درحالیکه با مهربانی دستش رابین شانههایم قرار میدهد، آرام میگوید: «دس دسی نازنازی. خدا دوستت داره. بابایی دوستت داره.»
سایر کتابهای انتشارات میلکان
مشاهده همهاطلاعات تکمیلی
دستهبندی | |
تعداد صفحات | ۲۹۶ صفحه |
قیمت نسخه چاپی | ۸۵,۰۰۰ تومان |
نوع فایل | EPUB |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۰/۱۰/۱۲ |
شابک | ۹۷۸-۶۲۲-۲۵۴-۱۴۶-۰ |
نظرات کاربران
مشاهده همه نظرات (۲)کاشکی چکیده هر کتاب را همدر چند صفحه کاملا تلخیص شده بزارید که بتونیم با دوری از حواشی، لپ مطالب رو دریابیم..
شایع ایز دت یو