کتاب رها کردن آسان نیست
معرفی کتاب رها کردن آسان نیست
کتاب رها کردن آسان نیست نوشتهٔ ام. سوسا و ترجمهٔ سونیا سینگ است و انتشارات مجید آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب رها کردن آسان نیست
این کتاب دربارهٔ تجربهٔ رهاشدن و رهاکردن انسانهاست و به شما میآموزد در این راه تنها نیستید و آرامش به وجود شما بازمیگردد. رهاکردن یک فرایند است، نه یک مقصد؛ پس لازم است که صبر داشته باشید؛ چون قرار نیست یکشبه اتفاق بیفتد.
عشق یک شمشیر دولبه است؛ هم خیر است و هم شر. شاید همین دوگانگی عشق باشد که انسانها را به خود جلب میکند؛ ضعیفترها شبحی از عشق را میبینند و قویترها عشقی تمامقد، پرچالش، گاه ویرانگر و گاه سعادتبخش را تجربه میکنند. آنها که ضعیفترند شاید تا آخر عمر خلأیی را در زندگی تجربه کنند که هیچگاه در قالب کلمات نمیگنجد و تعریفناپذیر است و آنان که قویترند هم شیرینی عشق را تجربه میکنند و هم تلخی و ویرانگری آن را به چشم میبینند. هستند افرادی که بارهاوبارها تلاش میکنند، شکست میخورند و آسیب میبینند؛ ولی بازهم بلند میشوند و از نو امتحان میکنند. کتاب رهاکردن آسان نیست داستان همین انسانهاست. افرادی که شکست خورده و زندگیشان را باختهاند بازهم تلاش میکنند، چون میدانند بااینکه شکستخوردن سخت است، ولی تلاشنکردن و درحسرتماندن از آن هم سختتر است.
ام. سوسا بعد از کتابهای موفق قبلی، در کتاب جدیدش سعی میکند از راههای قویماندن بگوید؛ از اینکه چطور میشود بارها شکست خورد، ولی ناامید نشد، افسرده نشد، قویتر از قبل بلند شد و بهدنبال ثمرهٔ عشق که همان خوشبختی است به جستوجو پرداخت.
جالب است که سنوسال، تحصیلات، شغل، جنسیت و موقعیت اجتماعی جایی در کتاب او ندارد. خودش زن است ولی کتابش داستانی فارغ از جنسیت را بازگو میکند. انسانها را براساس سن و شغل و موقعیت اجتماعی ردهبندی نمیکند، شاید چون از نظر او و هر که عشق را شناخته است، مرغ عشق میتواند هر زمان، در هر موقعیت و در هر سنی روی شانهٔ انسان بنشیند، البته روی شانهٔ انسانی که به پذیرش لازم رسیده باشد؛ انسانی که امیدوار باشد و خود را سزاوار عشق بداند.
این کتاب همان ابزار لازم برای رسیدن به پذیرش است؛ همان چیزی است که وقتی ناامید هستید باید بخوانید تا بدانید شکستخوردن در عشق اگرچه تلخ است، ولی پایان راه نیست. اصلاً شاید عشق راهی است که پایانی ندارد؛ مسیری است که باید از آن لذت برد، چه از فرازهایش و چه از نشیبهایش. درنهایت، پیروزی از آن همان شکستخوردگانی است که ناامید نشده، به آیندهای روشن اعتقاد داشته و برایش بیشتر از قبل جنگیدهاند.
خواندن کتاب رها کردن آسان نیست را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کسانی که درد فقدان و رهاکردن را حس کردهاند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رها کردن آسان نیست
مرحلهٔ ماهعسل
دلت برای کسی تنگ شده که وجودش همچون زهر است و تنها قلبت را میشکند. کسی که هروقت نزدیک تو باشد ذرهذرهٔ شادیات را میبلعد و با احساست بازی میکند؛ چون میداند اتفاق بدی برایش نخواهد افتاد. پس هرچقدر هم که احساس کردی لازم است با او صحبت کنی، این کار را نکن. لیاقت تو خیلی بیشتر از اینهاست.
پاراگرافهای زیادی نوشته و بعد پاکشان کردهام. بیشتر نوشتهام و دوباره بیشتر پاک کردهام. گمان میکنم نوشتن این کتاب سختتر از آن چیزی بود که فکر میکردم؛ چون میدانستم احساسات و غمها و ناامیدیهای زیادی همراه با نوشتههایم در این صفحات جاری میشوند. قبل از اینکه شروع کنم، اجازه بدهید کمی درمورد گذشتهام و مردی که فکر میکردم عاشقش هستم صحبت کنم. تعدادی از شما خودتان را در شرایطی مشابه شرایط من خواهید یافت.
وقتی جوانتر بودم با چند مرد جوان آشنا شدم که هیچکدام از آنان، کسی که من در نظر داشتم نبودند. دنبال مردانی بودم که احساسات مرا با احساسات مشابه تلافی نکنند. آنها یا بیشازحد حساس بودند یا دنبال بازیدادن من بودند که هر دو برایم بینهایت ناخوشایند و زننده بود.
هرچه بیشتر میگشتم، بیشتر در پیداکردن آنچه آرزویم بود شکست میخوردم تا اینکه در یک روز ولنتاین او را دیدم. با دوستانم در یک مهمانی بودم که پذیرای تعداد زیادی زنان و مردان مجرد شایسته و مناسب بود. سالن پر بود از مردان جوان خوشقیافه که از اینطرف سالن به طرف دیگر میرفتند. مشکل من این بود که تابهحال هیچوقت به قصد آشناشدن با مردی به مهمانیای نرفته بودم. از آندست زنها نبودم که دلشان میخواهد موقع رقصیدن یا نوشیدنیخوردن با مردان آشنا شوند. از رقصیدن بدم نمیآمد، ولی هرچیز دیگری بهغیراز این من را معذب میکرد و احساس میکردم باعث میشود بقیه فکر کنند دنبال رابطههای سطحی و گذرای یکشبه هستم ـ من از اینجور زنها نبودم.
آن شب با دوستانم کمی رقصیدم و کمی نوشیدنی نوشیدم. موقع خداحافظی و ترککردن مهمانی چشمانمان در هم گره خورد. آدام۱ روبهروی من ایستاده بود. چون نمیخواهم اسم واقعی نامزد سابقم را بر زبان بیاورم از این بهبعد او را آدام مینامم.
او قدبلند، خوشقیافه و تمام آن چیزی بود که من از یک مرد میخواستم. چنان به من خیره شده بود که انگار زمان برای هر دو ما ایستاده است. انگار نیمهٔ گمشدهٔ هم بودیم و برای اولینبار است همدیگر را میبینیم. تا همین امروز هم نمیتوانم آن احساس خوشایندی که وجودم را لبریز کرده بود توصیف کنم؛ چون گاهیاوقات وقتی درمورد آن لحظه فکر میکنم همچنان قند در دلم آب میشود.
حجم
۶۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۶۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب شاید چیز جدیدی به اموخته هاتون اضافه نکنه ولی خوندنش مثل نشستن و حرف زدن با یک دوست تو یه کافه است که خیلی شمارو درک میکنه
موضوع کتاب بیشتر شبیه درد ودل نویسنده با خواننده بود برای افرادی که درگیر بااحساسات منفی هستند مفید است
عالیییی بود توی چند ساعت پشت سرهم خوندمش واقعا کمکم کرد به شدت پیشنهاد میکنم بخونید عالی بود عالی عالی امروز سومین بار بود خوندمش
با شرایط روحی ای ک داشتم احساس کردم خوندش واجب بود برام تا یه چیزهایی یادم بیاد
یکی از بهترین کتابهایی بود که در این زمینه خوندم، دوست نداشتم اصلا تموم بشه، اما خیلی قشنگ آدم رو با حقایق روبهرو میکنه، عین یه دوست خوبه
خیلی کتاب خوبی بود دختر خانم های جوان که در سن ازدواج هستن و عادت به عاشق پیشگی دارند بخوانند
بستگی داره تو چه شرایط روحی بخونیدش اگر از رابطه سمی اومدید بیرون، حتما بخونید
این کتاب تخصصی نیست و انگار خلاصه ای از کتاب های تخصصی روانشناسی و یکمی هم معنویت هست ولی اگه تو شرایط بدی هستین این کتاب مثل یه جزوه همه ی نکاتی که بعد جدایی نیاز دارین بدونید رو بهتون یادآوری
وقتی این نظرو مینویسم که آخرین کلمه کتاب رو خوندم... واقعا منو شگفت زده کرد اینک من تنها نیستم تو این راه.من با این زن بسیار همزاد پنداری کردم:) این کتابو بایدکسایی بخونند که تازه از یک رابطه خارج شدند و
خوندنش بد نیست و شاید بهتون کمک کنه از غم جدایی گذر کنین ولی معتقدم کتابهای بهتری برای این منظور هست. اما اگه میخواین یه کتاب مدل درددلیطور باشه که یجورایی حق رو هم به شما میده، به نظرم این