کتاب سرسپردگی
معرفی کتاب سرسپردگی
کتاب سرسپردگی نوشتۀ فرانسوا سورو است. در این کتاب ما با این سؤال که کشتار دهها میلیون انسان و به بردگی کشیدنشان از هندوستان تا کنگو و موزامبیک و الجزایر، این پرسش اساسی را مطرح میکند که آیا حاکمان این امپراتوریهای متمدن، همة اینها را بهتنهایی انجام دادهاند؟
درباره کتاب سرسپردگی
در ماههای پایانی جنگ جهانی اول، نبردهای خونین بزرگی با نتایج نامشخص در خط مقدم فرانسه و آلمان در حال شعلهور شدن است. در این دوران است که پادشاه بلژیک از فرانسه درخواستی عجیب میکند؛ او درخواست میکند که گیوتین و جلاد پاریس، دیبلر را به او قرض دهند تا سربازی که به تجاوز جنسی متهم است را اعدام کند. هرچند که این اعدام باید در ورن، شهری واقع در آنسوی جبهه انجام شود. پس از مذاکرات طولانی قرار بر این میشود که کاروانی از میان گلولهها تا آنسوی مرز عبور کند اما هیچچیز طبق برنامه پیش نمیرود. «سرسپردگی» در قالب مجموعهای از مکاتبات و یادداشتهای بین مقامات نوشته شده و با داستانی عجیب، موجز، ریتمیک و طنزی سیاه یکی از عجیبترین قسمتهای جنگ جهانی اول را روایت میکند
خواندن کتاب سرسپردگی را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
کتاب سرسپردگی برای افراد علاقهمند به تاریخ داستانی پیشنهاد میشود.
درباره فرانسوا سورو
فرانسوا سورو در 1957 متولد شده است. او یک تکنوکرات، وکیل و رماننویس اهل فرانسه است. وی همچنین برنده جوایزی همچون جایزه بزرگ رمان فرهنگستان فرانسه در سال 1991 شده است.
بخشهایی از کتاب سرسپردگی
نگرانم. تقریباً از سه روز پیش، آناتول پناه برده به دفتر کارش، طبقه اول، خودش را حبس کرده و فقط به نوشتن دفترهایش مشغول است. به کسی هم آنها را نشان نمیدهد، حتی به من. دستیاری داشت که میگفت تکتک اعدامهایش را با جزئیات کامل، آنجا نوشته و شرح داده است. این روزها به جز آن مردک بدذات، دفومو که سعی دارد با دسیسهچینی زیرآبمان را بزند و جایمان را بگیرد، بیشتر دستیارهایش رفتهاند جنگ و سربازند. شاید همین باعث شده آناتول احساس کند تنها و بی یارویاور مانده. اگر جنگ اوضاع را به هم نمیریخت، او احتمالاً تا حالا نشان چهاردهمش را گرفته بود. این روزها دیگر حتی از شهرستانها هم برای کار تماس نمیگیرند. جنگ کاری به سرمان آورده که به مجرمان هم رخت سربازی پوشاندهایم. دیگر کسی نه به آنها اهمیت میدهد و نه به ما گاهی هفتهها میگذرد و آناتول حتی یک کلمه هم به زبان نمیآورد. وقتی بالاست، آسمان هم به زمین بیاید، حق رفتن به آنجا را نداریم و نباید مزاحمش بشویم. خودش هم پایین نمیآید، مگر برای صرف غذا. گاه که حتی برای غذا هم پایین نمیآید، ظرفش را میبریم بالا، میگذاریم پشت در. انگار دفتر کارش سلول است و او زندانی که البته بیشتروقتها ظرف غذا همانطور دستنخورده میماند. خودت خوب میدانی آناتول از همان اول اهل معاشرت و خوشگذرانی نبود، ولی این آدمی که حالا هست هم نبود. لااقل قبلاً گاهگداری با دستیارهایش دمی به خمره میزد و سری سبک میکرد. صبح روزهای اجرای حکم، همیشه سرحال و قرص و محکم بود. یکشنبهها، اگر هوا خوب بود، حتماً با هم میرفتیم روی مارن قایقسواری. حتی یکبار، آنقدر شراب سفید و ماهی سرخ شده خوردیم که مجبور شدیم شب را همان جا در مهمانخانهای سر کنیم. او هم مردی بود درست مثل باقی مردها. حال این روزهایش اما مرا یاد بندبازی میاندازد که روی لبه تیغ راه میرود. میترسم دست به کار احمقانهای بزند و بلایی سر خودش بیاورد. فکر میکنی بتوانم راضیاش کنم دوهفتهای را با شما بگذرانیم؟ هوای آفتابی برایش خوب است و آرامش میکند. وانگهی، کار و وظیفهای هم نمانده که دست و پاگیرش باشد. اینجا دیگر هیچ اتفاقی نمیافتد.
حجم
۱۲۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۱۲۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه