کتاب پسری به نام قله (جلد اول)
معرفی کتاب پسری به نام قله (جلد اول)
کتاب پسری به نام قله نوشته رولاند اسمیت و ترجمه ملیحه رضایی است. کتاب پسری به نام قله را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب پسری به نام قله
داستان درباره نوجوان سرکشی است که اسم خودش را قله گذاشته است. او که ۱۴ سال دارد به خاطر بالارفتن غیرقانونی از چند آسمانخراش در آستانه محکومیت در دادگا نوجوانان است اما در این بین پدرش را که از مدتها پیش ندیده است، دوباره میبیند. پدر برنامهای دارد. او میخواهد به قله اورست صعود کند و قله باید با او همراهی کند. اگر او قبل از تاریخ تولدش بتواند اورست را فتح کند، جوانترین کسی خواهد بود که بر فراز قله ۸۸۴۰ متری اورست خواهد ایستاد و قطعا زندگیاش با این کار تغییر خواهد کرد.
خواندن کتاب پسری به نام قله را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
سم من قله است. بله، میدانم: اسم عجیبوغریبی است؛ اما میدانید که ما هیچ نقشی توی انتخاب اسم یا پدر و مادرمان نداریم. (توی زندگی خیلی چیزهای دیگر هم همینطوری هستند.) تازه ممکن بود اسمم بدتر از این هم بشود. مامان و بابام میتوانستند اسمم را کوه یخ بگذارند یا گودال یا حتی یخشکن. شوخی نمیکنم. مامانم گفته همهٔ این اسمها را توی فهرستشان نوشته بودند.
وینسِنت، معلم ادبیاتم، (شاید شما توی مدرسهتان بهش میگویید معلم زبان انگلیسی) ازم خواست این متن را برای تکلیف آخر سال بنویسم (که توی مدرسهٔ ما بهش نمره نمیدهند).
وقتی وینسنت جملهای را که الان خواندید بخواند حتماً میگوید: جملههات آشفته هستن و بینشون از حروف ربط و علائم نگارشی استفاده نکردهای. (دقیقاً همینطوری حرف میزند.) منظورش این است که جملههایم نامفهوم و بریدهبریده هستند. من هم در جوابش میگویم که تمام زندگیام آشفته است آشفتگی و درهمبرهمیِ نوشتهام هم بهخاطر این است که آن را پشت وانت تویوتایی توی تبت (یا چین) نوشتم، آن هم با مدادنوکیای که پاککن نداشت و امکان هم نداشت بتوانم آن دوروبر پاککن پیدا کنم.
تازه، به قول وینسنت، نویسندههای خوب از وسط داستان شروع میکنند تا خواننده را جذب کنند و به قلاب بیندازند، بعد به ابتدای داستان برمیگردند و اتفاقات قبل را بیان میکنند.
او میگوید: وقتی خوانندهها رو به قلاب انداختی، همونطور که داری آهسته از آب میگیریشون، میتونی هرچی دلت خواست توی داستانت بیاری.
بهگمانم وینسنت خواننده را ماهی فرض کرده. اگر هم حرفش درست باشد، بیشتر ماهیهایش از قلاب فرار کردهاند. چون تقریباً بیستتا رمان نوشته که هیچکدامشان به چاپ دوم نرسیدهاند و در دسترس نیستند. اگر حرفهایش درست بود که دیگر مجبور نمیشدم توی راهروهای تاریک و خاکگرفتهٔ کتاب دستدومفروشیها دنبال کتابهایش بگردم.
(دیگر تکلیفم را انجام دادهام؛ اما، وینسنت، بهخاطر داشته باش که: نویسندهها باید حقایق تلخ زندگی را در نوشتههایشان بیان کنند و نگذارند آدمها و جامعه نظرشان را بهزور بهشان تحمیل کنند یا تبعاتی که ممکن است نوشتههایشان داشته باشد رویشان تأثیر بگذارد. وینسنت، تو فکر میکردی هیچکس توی کلاس به حرفهایت گوش نمیدهد. تو خودت میدانی که من چقدر به کتابهایت علاقه دارم وگرنه وقتم را بیخودی برای پیدا کردن آنها تلف نمیکردم یا اصلاً به خودم زحمت نمیدادم داستانم را پشت وانتباری توی تبت بنویسم.)
بگذریم...
حجم
۲۲۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۷۶ صفحه
حجم
۲۲۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۷۶ صفحه
نظرات کاربران
لطفا در بی نهایت قرار دهید
کتاب «پسری به نام قله» رمانی نوشته «رولند اسمیت» است که نخستین بار در سال 2007 انتشار یافت. پسری 14 ساله به نام «پیک مارسلو» به خاطر بالا رفتن از ساختمانی در «منهتن» و تلاش برای نقاشی کردن علامت مخصوص