کتاب گشتی با افلاطون
معرفی کتاب گشتی با افلاطون
کتاب گشتی با افلاطون؛ معنای نقاط عطف زندگی نوشتهٔ رولاند اسمیت با ترجمهٔ هدی زمانی سرزنده در گروه انتشاراتی ققنوس به چاپ رسیده است. در این کتاب به نقاط عطف بزرگ و کوچک زندگی خود از جنبهای متفاوت نظر میکنیم و دلایل مهم بودن هرکدام از آنها از یاد گرفتن دوچرخهسواری تا یافتن شغل و... را درک میکنیم.
بسیاری از نقاط عطف در زندگی مسلماً طبیعی هستند: متولد شدن، یادگیری راه رفتن، بزرگ شدن و مردن. اما به همین تعداد نقاط عطف فرهنگی وجود خواهد داشت، این نقاط عطف شامل شروع کردن مدرسه، قبولی در امتحان رانندگی، عوض کردن خانه و ازدواج است. هرچند ما هم مانند تمام موجودات تابع قوانین طبیعت هستیم اما تنها در همین مسیر طبیعی زندگی نمیکنیم. ما در اطراف خود ساختارهایی ایجاد میکنیم، گاهی مادی مانند خانه، یا نهادی مانند مدرسه و حکومت، که طوری دوام و استقلال پیدا میکنند که یادآوری منشأ آنها و نحوهٔ پیدایششان دشوار میشود.
درباره کتاب گشتی با افلاطون؛ معنای نقاط عطف زندگی
سالها فردگرایی به ما گفته است که هر یک از ما یکتا هستیم، اما همگی از خط سیری تقریبآ مشترک در جهان برخورداریم. درست است، خیلیها پولدار میشوند، و بسیاری در تنگدستی زندگی میکنند، و عده زیادی تمام زندگی را به تلاش برای بهبود شرایطی میگذرانند که از بدو تولد با آن درگیر بودهاند، اما این تفاوتها در ثروت بهندرت مسیر اساسی زندگی را تغییر میدهند. ما همگی متولد میشویم، همگی با دیگران ارتباط برقرار میکنیم، و همگی میمیریم. تکتک افراد همه نقاط عطفی را که درباره آنها بحث میکنیم پشت سر نمیگذارند یا ممکن است ترتیب رخ دادن آنها در مورد آنان متفاوت باشد، اما همه این نقاط عطف باید بسیار برایمان آشنا باشند حتی اگر در زندگی دوستانمان شاهد آنها بوده باشیم. عجیب این است که آشنا بودن لزومآ سبب قابلفهمتر شدن آنها نمیشود: مثلا، مهم نیست در چند جشن عروسی شرکت کردهاید، ممکن است هرگز به گذشته برنگشته باشید تا به معنای آن فکر کنید، و حتی اگر فکر کرده باشید، شاید هنوز این مراسم برایتان عجیب و غریب به نظر برسد. حتی میتوان گفت درباره مشترکترین امور چیزی مبهم وجود دارد: این حقیقت که ما همگی در مصاحبههای شغلی شرکت کردهایم باعث میشود آن را طوری مسلم بدانیم که هیچ وقت به ماهیت آنچه در جریان است دست نیابیم. و بنابراین، این کتاب در مصاحبت متفکران گوناگون آنچه را معمولا در چنین رویدادها و مراحلی بررسینشده باقی میماند، بررسی میکند. به شما کمک میکند به لحظات و گذارهای کلیدی زندگیتان اندکی عمیقتر بیندیشید.
شاید بعضیها بگویند که زیادی تحلیل کردن زندگی جریان آرام و هموار آن را برهم میزند. اما داشتن توانایی اندیشیدن به چنین موضوعهایی فوایدی دارد، بهخصوص اگر این اندیشیدن بر اساس اندیشه متفکرانی باشد که من در ماشینم چپاندهام (و اگر آنان به طور نفرتانگیزی روشنفکر به نظر میرسند، با همان خرسندی از کرم گرسنه گرسنه، تلما و لوئیز و کمدی آمریکایی اشتیاق خود را کنترل کنید نام میبرم). برای مثال، اندیشیدن در باب فلسفه بحران میانسالی میتواند کمک کند که بر آن پیشدستی کنیم. درک آنچه در جریان یادگیری راه رفتن و حرف زدن دخیل است میتواند از ما والدین آگاهتری بسازد. بررسی تجربه متولد شدن احساس ما را در مورد معجزه بودن آن کامل میکند. اگر زندگی یک راز است، پس بیایید از هر آنچه در اختیار داریم استفاده کنیم تا اندکی نور به آن بتابانیم. بهعلاوه، وقتی پرسیدن درباره معنای زندگی سؤالی کلیتر از آن است که بتواند مفید واقع شود، تقسیم کردن امور به نقاط عطف زندگی میتواند اندکی جذابیت برای ما ایجاد کند.
گشتی با افلاطون بر آن است تا به لحظاتی که سراسر گذرِ بسیار کوتاه ماشینِ ما را در طول جاده شکل میدهد، نگاهی تازه بیندازد. در این راه اندیشههای برجستهای برای کشف کردن وجود دارد.
کتاب گشتی با افلاطون؛ معنای نقاط عطف زندگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به افرادی که به نگاهی عمیق و فلسفی در سادهترین مسایل روزمره علاقه دارند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب گشتی با افلاطون؛ معنای نقاط عطف زندگی
با ظهور «اقتصاد رفتاری» دست نامرئی تازهبرخاستهای تصور شده است، که به موجب آن پدیده نامشخصی همچون «خلق و خوی ملت» نهتنها به شرایط اقتصادی در همان خیابانها واکنش نشان میدهد بلکه بر آن تأثیر میگذارد (همان تفاوت بین علت و معلول محو میشود). بازار، که بیشتر شبیه هورمون است تا دست، مستعد نوسانات خلق و خوی نگرانکننده است، طوری که پیدا کردن شغل بستگی به این دارد که آیا آن روز مصاحبهکننده و حتی خود ملت روز خوبی داشته است یا نه. این امر کاملا اعتماد به نفس را کم میکند، چون این عاملها واقعآ خارج از کنترل فرد جویای کار هستند، اما به این معنا نیست که باید تسلیم آنها شد. بالاخره، ما حکومت داریم ــ نهادهای عظیم و معتبری که میتوانند به نیابت از کل جویندگان کار عمل کنند ــ بنابراین آیا حتمآ باید مداخله کنند؟ وقتی بازار راکد است، آیا آنها نباید، مثل روانپزشکی که داروی ضد افسردگی تجویز میکند، دارویی برای آن تهیه کنند؟ آیا نباید کاری انجام دهند، حتی اگر فقط به این دلیل باشد که تواناییاش را دارند؟
طبق اقتصادِ رفتاری مشکل این است که انسانها بیش از آنکه عقلانی رفتار کنند احساسی رفتار میکنند، که هر مداخلهای را تبدیل به عملی کاملا حدسی میکند. به هر حال، وقتی حکومتها مداخله میکنند ــ مثلا با بالا بردن هزینه وام گرفتن یا چاپ کردن پول ــ در سطح کلان دستی خلق میکنند که از امتیاز مرئی بودن برخوردار است، کلکی که چهبسا از نظر شما آدام اسمیت احتمالا به آن لبخند رضایت میزند. یعنی، اگر بخش دست از بخش نامرئی مهمتر بود: نکته «دست نامرئی» این بود که بازار قاعده خودش را انجام میدهد ــ طوری که گویی دستی نامرئی وجود دارد، نه اینکه واقعآ چنین دستی وجود دارد ــ بنابراین حکومت نباید مداخله کند.
به بیان دیگر، بازار در هماهنگ کردن اقتصادِ کار همانقدر بیطرف و کارامد است که انتخاب برتر طبیعت در خلق اکولوژی موجودات. بنابراین، بهترین راه این است که عقب بنشینیم و بگذاریم بازار کار خودش را بکند. شاید ایستادن سر راه آن حتی نظم طبیعی حوادث را بر هم بزند، نظمی که، مثل انتخاب طبیعت که مولد سلامت است، با جدیت مولد ثروت است. بر اساس این فلسفه، کسانی که شغل پیدا میکنند همانهایی هستند که باید ترقی کنند، و بالعکس؛ کسانی که شغل پیدا نمیکنند باید «سوار دوچرخهشان بشوند» و جای دیگری دنبال کار بگردند، یا، از آن هم بهتر، شغلهای جدید ایجاد کنند. این جمله نورمن تبیت، یکی از وزرای سابق مارگارت تاچر، است. شور و احساس نهفته در این جمله مشخص میکند چرا آدام اسمیت اینقدر برای اقتصاد بازار آزاد که مورد توجه راستیها بود مایه برکت شد. اما مانند دیگر موارد تصاحب شخصیتهای تاریخی ــ مثلا تصاحب نیچه توسط نازیها یا ماکیاولی توسط مردمگریزها ــ این امر آدام اسمیت را به کاریکاتور تنزل داده است. چنین محافظهکاری بیرحمانهای مورد تأیید او نبوده است، و در هر صورت او بهخوبی آگاه بود، بهرغم ژیروسکوپ (ترازگر) داخلی بازارها که آنها را سبک و شناور نگه میدارد، امکان غرق شدنشان وجود دارد. اسمیت که به ارزشهای انسانی تمدن مختص زمان خود متعهد بود، به طور غریزی در مورد وحشیگری و بیداریای که، در صورت عدم دخالت حکومتها در این بحرانها، ممکن بود حاصل شود، محتاط بود، و این باعث میشد با راستگرایان مدرن و تندرو بر سر چیزی شبیه اصلاح نژاد همصدا نشود. که این بدان معنا نیست که او از دولت رفاهی فراگیر حمایت میکرد؛ به بیان مدرن، او بیشتر اهل مکتب «ماهیگیری به جای ماهی» بود: هنوز هم باید کار پیدا کنید.
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۶۲ صفحه
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۶۲ صفحه