کتاب هنوز هم...
معرفی کتاب هنوز هم...
کتاب هنوز هم... نوشته غلامعلی حداد عادل است. این کتاب مجموعه شعر این اندیشمند و نویسنده توانا است که انتشارات سوره مهر منتشر کرده است.
درباره کتاب هنوز هم...
آنچه در این دفتر آمده، به استثنای چند شعر قدیمی، عموماً شعرهایی است که شاعر پس از انقلاب سروده است. غلامعلی حداد عادل از دوران دبیرستان، در اواخر دهۀ سی و اوایل دهۀ چهل شعر میگفت، اما پس از آن تا سالها بهندرت چیزی سروده بود. تا اینکه شهادت برادرشان، مجید، دوباره باعث شد ایشان به سراغ سرودن شعر بروند. آنطور که خود شاعر میگوید تأثیر این اتفاق در زندگیاش شبیه تأثیر بعضی زمینلرزههای سخت بود که سبب پیدا شدن چشمههای جدیدی در زمین میشوند؛ شعرهایی که در این دفتر آمده، عمدتاً، شعرهایی است که زان پس سروده شده است.
از میان قالبهای شعر فارسی، بیشتر شعرهای این مجموعه غزل است افزون بر غزل، چند قصیده و قطعه و رباعی هم در این دفتر چاپ شده است.
خواندن کتاب هنوز هم... را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به شعر معاصر پیشنهاد میکنیم
درباره غلامعلی حداد عادل
غلامعلی حداد عادل متولد ۱۹ اردیبهشت ۱۳۲۴، در تهران است. او سیاستمدار و مدرس دانشگاه است که هماکنون به عنوان عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی و عضو شورای سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی فعالیت میکند.
او نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در ادوار ششم تا نهم و پنجمین رئیس مجلس شورای اسلامی و اولین رئیس غیر روحانی مجلس شورای اسلامی بودهاست. ایشان عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی است. از آثار ایشان میتوان به نظریه معرفت در فلسفه کانت، یوستوس هارتناک، مقالات کانتی، استاد سخن، احوال دل گداخته، آشنایی با جامعهشناسی آموزش و پرورش، حج نماز بزرگ و ... اشاره کرد.
بخشی از کتاب هنوز هم...
که باور ميکند؟
در رثای امام خمینی (ره)
که باور میکند در باغ ما داغ صنوبر را
که باور میکند افتادن سرو تناور را
که باور میکند آسایش موج خروشان را
که باور میکند آرامش طوفان و تندر را
درین شبها که دیو از باختر صد آتش افروزد
که باور میکند خاموشی خورشید خاور را
کجا رود روان در بستر خود خفته میماند
کجا کوه گران در خاک پنهان میکند سر را
کجا شیر ژیان اندر کنام آرام میگیرد
که دیده در نیام آرامش شمشیر حیدر را
عقاب آسمانپروازِ اقلیم سرافرازی
کجا بر خاک دردآلود غم میگسترد پر را
چراغ بامدادافروز آفاق سحرخیزی
کجا وامیگذارد شام شوم تیرهاختر را
کنون کز ابر لطفش نمنم باران نمیبارد
که بر ما میفشاند هر زمان دامان گوهر را
پس از آن باغبانِ پیر در باغ و بهار ما
که میرویاند از دلهای ما گلهای باور را
صدای عشق در این گنبد دوّار میماند
کسی نشنیده زین فریاد فریادی رساتر را
وطن بر شاخسار سدره گر دارد امام ما،
خدا از ما مگیرد سایۀ طوبای رهبر را
تسلّای دل ما در غروب آفتاب او
طلوع آفتابی دیگر آمد روز دیگر را
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه