کتاب حاصل دریوزه
معرفی کتاب حاصل دریوزه
حاصل دریوزه؛ گفتارهایی در تاریخ و فرهنگ ایران نوشته مهدی سعیدی است که در انتشارات آزادمهر به چاپ رسیده است.
درباره کتاب حاصل دریوزه
در این کتاب نویسنده سعی نموده با تامل در تاریخ، عناصر فلکلور و ریشههای فرهنگ عامه را دریباد و تشریح کند. درواقع این اثر مقالات و جستارهایی از مهدی سعیدی درباره تاریخ و ادبیات است زیرا به گفته خودش فرهنگ ایران برخلاف تمدنهایی چون مصر و یونان و روم و...دارای تداوم و کششی تاریخی است، یعنی بین امروز و دیروز آن تفاوت عمیق دیده نمیشود هنوز بسیاری از رفتارها و گفتارهای ما از اساطیر نشأت میگیرد. هنوز با خواندن اسطورهٔ آرش و... خونمان به جوش میآید، هنوز هم رستم یگانه پهلوان ایرانی شناخته میشود. بهعلاوه از تأثیر زبان فارسی در این تداوم نباید غافل بود.
خواندن کتاب حاصل دریوزه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقه مندانبه تاریخ و ادبیات و تاریخ ادبیات مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب حاصل دریوزه
چندی پیش با دکتر جواد صفینژاد، استاد برجستهٔ علوم اجتماعی، هم کلام شده بودم و از چند و چون تاریخ منطقهٔ فلارد (یکی از سه دهستان شهرستان لردگان) راهنمایی خواستم. در جواب گفتند تاریخ منطقه شما گیج است، گنگ است. چرا؟ چون کسی _حتی افراد با سواد منطقه_ ولو در حد مختصر اقدام به نگارش فرهنگ و تاریخ و حتی سنن رایج آن منطقه نکرده است. و البته این سخنی است بهجا و درست. امروز حتی نویسنده این سطور اگرقصد کند راجع به تاریخ و فرهنگ منطقه خود و دهات آن جستجو کند، به ناچار میباید کتب متعددی را _از نویسندگان غیر بومی و احتمالاً کم اطلاع از منطقهٔ ما_ تورق کند و از اینجاست که فرض است بر اهالی قلم که در ثبت رویدادها و تاریخ و حتی جزئیترین رسوم منطقهها و دهات مضایقه نکنند و بدانند که این کار به نوعی آب به آسیاب فرهنگ ملی ریختن است و اسباب غنای آن را فراهم میآورد. وسعت دریای فرهنگ ملی، به هر میزان که گسترده باشد، اما مادامی که از جویبار فرهنگهای خردتر ارتزاق نشود، به ناچار روزی خواهد خشکید. یک نمونه از راههای اثبات این ادعا، این است که اگر از حجم گستردهٔ کتب و آثار مربوط به فرهنگ و تاریخ ملی، آنچه را که مربوط است به فرهنگهای قومی و جزئیتر، باز پس گرفته شود؛ این بانک ملی دچار نقصان بزرگی خواهد شد. چه اینکه تار و پود فرش زمردین فرهنگ ملی ما، از گرهخوردگی و پیوند فرهنگهای خردتر بوجود میآید. در واقع آن کس که راجع به منطقه زیست خود، مشاهیر آن، آداب و سنن آن مینویسد، علاوه بر صیانت از اینها، خیری هم به تاریخ و فرهنگ ملی میرساند. از همین منظر است که باستانی پاریزی، از خطه کرمان ظهور میکند و علاوه بر اینکه تاریخ ملی را _با نگارش عوامانه و دلچسب_ به خانههای مردمی که سرسوزن سوادی دارند میبرد، نیم نگاهی هم به محل زیست خود، ولادت گاه خود یعنی کرمان دارد. رشید یاسمی از خطه کردنشین بهپا میخیزد و علاوه بر آنکه استاد دانشگاه تهران میشود، دین خود را به نژاد و تبار خود ادا می کند و کتاب «کرد پیوستگی نژادی او» را مینویسد و از این قبیل میتوان تعداد کثیری را برشمرد. بنابر این فرض است برنویسنده که دست کم با ذکر نامی از یکی از سران قوم و ایل دین خود را به نژاد و ایل خود _و در عین حال ملت خود_ ادا بکند.
از میان چهرههای علمی ایل بختیاری _که از قضا خیری هم به فرهنگ ملی رساند_ دکتر ابوالقاسم بختیار است. شرح زندگانی دکتر ابوالقاسم بختیار از چند جهت حائز اهمیت است. استقامت، اراده و پشتکار و نیز پایبندی به سنن ایلی از مهمترین ویژگیهای این شخصیت علمی است.
این ابوالقاسم بختیار در سال ۱۲۴۸ شمسی در شهر بروجن بدنیا میآید. مادرش سرزا از پدر را محزون میکند. پدربزرگ وی، برای تسلی خاطر پدر ابوالقاسم، اشعاری از شاهنامه ابوالقاسم فردوسی میخواند و چون مورد پسند پدر وی قرار میگیرد، پدر نام طفل نورس را ابوالقاسم میگذارد و این نامی بود که ابوالقاسم تا پایان عمر بدنبال خود میکشاند که اتفاقاً در توفیقات او بیاثر نبوده و همواره مشوق او بوده است (بهقول نظامی نام این خیر و نام آن شر بود/ فعل هر یک به نام در خور بود). چنانکه از شواهد بعدی برمیآید، طفل نورسیده تنومند هم بوده است (در ادامه خواهیم دید) مانند رستم شاهنامه. اما این ابوالقاسم علاوه بر تحصیلات ابتدایی کارهایی چون پینهدوزی و کشاورزی و... میپردازد ظاهراً به مکتب داری هم میرسد. از بروجن پای بیرون مینهد و به اصفهان وارد میشود. به سبب سوادی که داشت، از سوی بیبیماه بیگم همسر مرتضی قلیخان صمصام (آخرین ایلخانی بختیاری) برای آموزش فرزندان او برگزیده میشود و از اینجا بود که رفت و آمد با سران جکومتی برای او سبب توفیق میشود و راهی تهران میشود. در آنجا نیز مسئولیت قیومت فرزندان مرتضی قلیخان (؟!) را برای آمد و شد به کالج آمریکایی «البرز» که توسط دکتر جردن اداره میشده ادامه میدهد. ابوالقاسم گهگاهی در شکستن هیزمها به خدمتکار مدرسه کمک میکرد و دکتر جردن شاهد این قضیه بود. دکتر جردن که از کمک کردن ابوالقاسم احساس خشنودی و رضایت میکرد، علت عدم ادامه تحصیل را از او جویا میشود و متوجه میشود که عدم استطاعت مالی، سن بالا و تحصیلات مقدماتی ابوالقاسم موانعی است که اجازهٔ ادامه تحصیل را به او نمیدهد پس خود او برای آموزش ابوالقاسم که در آستانهٔ چهل سالگی بود همت میگمارد و نهایتاً ابوالقاسم به خوبی از عهده برمیآید و سپس با راهنمایی دکتر جردن برای ادامه تحصیل روانهٔ آمریکا میشود.
باستانی پاریزی نحوهٔ رفتن او را به آمریکا این گونه شرح میدهد:
...دکتر ابوالقاسم بختیار که هفتاد سال پیش وقتی خواست برای تحصیل به خارج برود به عنوان حمال وارد کشتی شد و خود راه بیرون رساند و از آنجا نیز همین حمالی را در کشتی ادامه تا به آمریکا رسید.
به هر حال وقتی به آمریکا رسید، با مشقت فراوان در دانشگاههای سیراکیوس، کلمبیا، آیووا و... به آموختن پزشکی پرداخت و نهایتاً در سن ۵۵ سالگی، موفق به اخذ مدرک دکتری می شود. در همین میان با بانو هلنجفریز آشنا میشود و او را به نکاح خود درمیآورد. هلن جفریز که هم پرستار بود و هم فرماندهٔ نیروی دریایی آمریکا به همراه دکتر ابوالقاسم بختیار به ایران مراجعت میکند و عشایر بختیاری به افتخار همسر دکتر بختیار، یکی از کوههای بختیاری در شمال شرقی لردگان (منطقه مشایخ و کوه بز منی) را کوه هلن نامگذاری میکنند.
به هر حال دکتر ابوالقاسم بختیار به دستور رضاشاه برای تأسیس دانشکدهٔ پزشکی دانشگاه تهران مأمور میشود و ظاهراً به پستهای مهمی هم در این راستا دست پیدا میکند یکی معاونت دانشکده پزشکی دانشگاه تهران و یکی سالها ریاست دانشکده آبادان بود.
حجم
۲۳۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۲۳۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه