کتاب بحران در جامعه شناسی؛ نیاز به داروین
معرفی کتاب بحران در جامعه شناسی؛ نیاز به داروین
کتاب بحران در جامعه شناسی؛ نیاز به داروین نوشته تیموتی کریپن و جوزف لوپریاتو است که با ترجمه حسین حسنی منتشر شده است. کتاب بحران در جامعه شناسی؛ نیاز به داروین را انتشارات ترجمان علوم انسانی منتشر کرده است.
درباره کتاب بحران در جامعه شناسی؛ نیاز به داروین
کتاب بحران در جامعه شناسی؛ نیاز به داروین استدلال میکند که بحران در جامعهشناسی زمانی اجتنابناپذیر شد که پژوهشگران از تعهداتِ نخستینِ بنیانگذاران این رشته منحرف شدند؛ تعهداتی که میگفت، بدون قوانین کلی، هیچ نوع جامعهشناسی علمیای وجود نخواهد داشت.
این کتاب به سه بخش تقسیم شده است؛ نخست، فصلهای یک تا سه که نظری اجمالی به نویدهای نخستین جامعهشناسی میافکند؛ نویدی که ممکن است حاوی ویروس بحران بعدی باشد. در ادامه و در فصل بعدی میکوشد تا بحران را _ بهویژه در قالب اصطلاحات پیشنهادشدهٔ خود جامعهشناسان _ تعریف کند و نهایتاً با بحثی کوتاه در فصل پس از آن، دربارهٔ برخی دلایل اصلی بحران نتیجهگیری میکند.
با توجه به دیدگاه نویسندگان در مورد پیوند ضروری بین زیستشناسی تکاملی و جامعهشناسی، در بخش دوم ابتدا عناصر اصلی نظریهٔ تکامل داروین از طریق گزینش طبیعی ارائه میشود (فصل چهارم).
سپس در فصل پنجم، بحثی مختصر در باب عناصر اساسی نظریهٔ نوداروین که از حدود ۱۹۳۰ تکامل یافته، صورت میگیرد.
قسمت نهایی بخش سوم متشکل از چهار فصل کاربردی است. فصول ششم و هفتم به جنبههای متعددی از رفتارهای متفاوت جنسی اختصاص یافته است؛ عناوینی که از گذشتهٔ دور در انحصار نظریهپردازان فمینیست بوده است. اینجا و بهویژه در فصل ششم، چیزهایی را مییابیم که زیان بیشتری برای بقای جامعهشناختی دارد. چنانکه دو تن از زنان منتقد تأکید کردهاند، فمینیستهای رادیکال نوعی از «آفرینشگرایی نوین» را ایجاد کرده که «درک متعارف را به چالش میکشد» و «با سنت آکادمیک که در مقام شعار، به آزادی بشری متعهد است، تناسبی ندارد.»
دو فصل باقیمانده نیز بهترتیب به دو تلاش اختصاص یافته است: ۱. ارائهٔ تبیینیِ تکاملی از پیدایش، عمومیتیابی و استمرار نظمهایِ مسلّط (آنچه که جامعهشناسان آن را «قشربندی اجتماعی» مینامند) و ۲. بهکارگیری رویکردی متناظر نسبت به عمومیت و تداوم قومیت و منازعات قومی در جامعهٔ بشری.
خواندن کتاب بحران در جامعه شناسی؛ نیاز به داروین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به علوم اجتماعی و جامعهشناسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بحران در جامعه شناسی؛ نیاز به داروین
پدیدههای فرهنگیِ اندکی بودند که از منظر تاریخی، تأثیرگذارتر از پیدایش جامعهشناسی در قرون هجدهم و نوزدهم باشند. این پدیده نمایانگر تداوم خیزشِ عصر رنسانس و حرکت شتابان و غالباً خلاقانهٔ انقلاب علمی و روشنگری بوده است. تا آن زمان، ذهن انسان قواعد دیرپا و غیر قابل تصور طبیعت را که نقشهٔ زمینی ما را در بافت عالَم جا میداد، مورد کاوش قرار داده بود؛ و اکنون آماده بود که به بررسی متهورانهتر و بازتابش محیط بلافصل خود بپردازد. پرسشی که در آن زمان خیلی پررنگ مطرح شد، این بود که آیا «علمِ اجتماع» امکانپذیر است؟ پاسخ پرطنین آن نیز این بود: ضرورت گریزناپذیری برای پیداکردن چنین علمی وجود دارد. آنهایی که مرزهای جامعهشناسی را گشوده بودند، افرادی جامعالأطراف بودند که مفتخرانه به پرسشهای علمی زمانهٔ خویش آشنا بودند و در جریانهای پرثمر رشتههای مرتبط با انسان به دقت تعلیم دیده بودند؛ همچنین تا حد زیادی مجذوب تنازعی بودند که میان نهادهای سنتی و پاردایمهای در حال ظهوری درمیگرفت که ناگزیر آن نهادها را به چالش میکشید.
البته هیچکدام از آنها جامعهشناس به معنی امروزی کلمه نبودند و در بهترین حالت میتوان آنها را به عنوان ناظرانِ مشتاقِ وضعیتهای انسانی نامید که فلسفه، ادبیات، تاریخ، اقتصاد، پزشکی، و حتی مهندسی خوانده بودند. آنها همهٔ فرزندان عصر روشنگری و «سدههای تکاملی» بودند که با حسی از نگرشهای کلان تاریخی تجهیز شده بودند؛ یعنی ایمان راسخ داشتند که اگر چیزی را از آن بخش از ریشههایش که زمانه شکل داده جدا کنیم، تنها قسمت اندکی از اهمیت آن معنیدار خواهد ماند. انقلاب علمی، پدیدارشناسی ذهن __چنانچه هگل آن را نامیده بود__ کشف مردم و فرهنگهای بیشمار و توسعهٔ قومنگاریِ پادشاهیهای جانداران، کرهٔ زمین را محدود کرد و بنابراین افقهای فکری را وسیعتر نمود. بر این مبنا، ما میتوانیم بگوییم که پیشینیان فکری ما نسبتاً از کوتهنظری و عادات متصلّب رها بودهاند. آنها نوهراسی کهن را با یک نیاز ضروری برای اکتشاف و سیطره بر امور نوین جایگزین کردند. فراتر از همه، آنها این هنر را داشتند که مرزهای قراردادی میان رشتههای مختلف علمی را بردارند و لذا شگفتآور نبود که این نوع نگرش در حوزهٔ جامعهشناسی چه تحولات مثبتی به همراه داشت. این شروعِ تازه به اندازهٔ کافی خوب و باشکوه بود تا بتواند آن را بهسرعت در جایگاه یک رشتهٔ علمی مورد احترام بنشاند.
متأسفانه جامعهشناسی خیلی زود به سمت انحراف رفت و همانگونه که __چه به بیان ابتدایی و چه به بیان حرفهای ذکر شده است__ این رشته از گذشتههای دور، رشتهای فاقد هدف بوده است. در این راستا، محققان از علم ناممکن (ترنر و ترنر، ۱۹۹۰)، بیکفایتی آموختهشده (فاندنبرگ، ۱۹۹۰) و «انحلال جامعهشناسی» (هارویتز، ۱۹۸۳) در میان بسیاری از دیگر بیماریها در این شاخهٔ علمی سخن گفتهاند. همچنین مقالهای که به مناسبت جشن صد سالگی مجلهٔ سوسیولوژیکال آمریکن ریویو در سال ۱۹۹۵ میلادی منتشر شد، پرسشهایی جدی را در مورد توانمندیهای این رشته برای رقابت برای کسب منابع محدود و قابلیت احترام آن در محیطهای علمی مطرح کرد (هوبر، ۱۹۹۵). در همایشهای «بحران» در جامعهشناسی اگرچه توافقهای حائز اهمیتی در مورد علل آن ایجاد نشد، اما بر وسعت بحران در این رشته تأکید شد (برای نمونه نگاه کنید به شمارهٔ ماه ژوئن ۱۹۹۴، سوسیولوژیکال فروم دربارهٔ «مشکل جامعهشناسی چیست؟» و مناظره دربارهٔ انحلال جامعهشناسی در تخیل جامعهشناختی، شمارههای ۳ و ۴، ۱۹۹۶).
حجم
۶۸۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۶۸۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
نظرات کاربران
کتابیست تالیف دو استاد جامعه شناسی آمریکا که یک سوم ابتدایی آن به آسیب شناسی علم جامعه شناسی و عقب ماندگی آن و نظریاتی که کاربردی و جامع نیستند و ابطال پذیر نیستند،می پردازد. از فضای دانشگاهی راکد جامعه شناسی آمریکا